کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

فیلمانه

سلام.

فیلمهایی که دو سه ماه اخیر دیدم:

  • ادامه مطلب

از قدیم گفته اند پرسیدن عیب نیست، ندانستن عیب است 😂

سلام.

نمیدانم چرا چند وقتی است دلم میخواهد این دو تا سوال را بپرسم و هی تردید میکنم که بپرسم یا نه! ولی الان دیگر میپرسم!

  • ادامه مطلب

چالش داستان محبوب بچگیامون ^_^

ما با قصه ها و کتابها بزرگ شدیم و قصه های زیادی هست که در زمان بچگی دوستشان داشتم: نمکی، بزبز قندی، ماه پیشونی، هانسل و گریتل، سیندرلا و... اما از بین همه اینها، فقط یکی است که هنوز هم خیلی دوستش دارم و وقتی مرورش میکردم، دقیقا یادم بود که در زمان بچگی، هر کجای این قصه چه حسی داشتم و چه هیجانی را تجربه میکردم!

البته قسمت کوچکی را هم فراموش کرده بودم و از شیرین کمک گرفتم. 

و حالا این شما و این داستان محبوب بچگیهای من: ته پاره! 🤭

  • ادامه مطلب

وقتی که تو را دوست می‌دارم  ماه از من طلوع می‌کند و تابستانی زاده می‌شود گنجشکانِ مهاجر باز می‌آیند و چشمه‌ها سرشار می‌شوند

وقتی فکر میکنی حتما یک روز باید عاشق بشوی، شبیه کسی میشوی که منتظر است عزیزی از راه برسد و زنگ در را بزند؛ با هر صدای کوچکی از جا میپرد و گاهی حتی خیال میکند صدایی شنیده است که شبیه زنگ در است. اما هر بار در را باز میکند هیچ کس پشت در نیست؛ هرگز نبوده است!

  • ادامه مطلب

حال من خوب است اما با تو بهتر میشوم


+ شاعر عنوان: مهدی فرجی

عادت می کنیم

فکر کنم کم کم دارم کروناویروس را به عنوان عضوی از این جامعه میپذیرم و میتوانم به منظور همزیستی مسالمت آمیز در کنارش، سبک زندگی ام را عوض کنم! خب! به هر حال این جامعه پر است از آدمها و همه چیزهای ناخوشایند دیگر که ما ترجیح میدهیم نباشند و عرصه را برایمان تنگ کرده اند. ولی غمباد گرفته ایم؟ نه! فقط سعی می کنیم جوری زندگی کنیم که پَرشان ما را نگیرد و کمترین آسیب ممکن را از آنها ببینیم. این یکی هم مثل بقیه؛ هر چند شاید خیلی ترسناکتر از بقیه!

نه به تدریس مجازی ۳

۱. یادتان هست در پست نه به تدریس مجازی قبلی گفتم مسوول آموزش، چت گروه را قفل کرد؟ چند ساعت بعد دوباره باز کرد و متن بلندبالایی گذاشت و یک سری نکات را تذکر داد. از جمله این که اگر سوالی دارید در پی وی بپرسید و در گروه چت نکنید. و این که برای دانشجویانی که نتوانسته اتد از ایتا استفاده کنند یک گروه در تلگرام یا واتساپ بزنید. هنوز ده دقیقه از این پیام نگذشته که یکی از همکاران گرامی، به جای مراجعه به پی وی مسوول آموزش، همان جا وسط گروه پیام داده که: در واتساپ نمیشود حجم بالا آپلود کرد، اشکالی ندارد در تلگرام گروه بزنیم؟! 😶☹😕
  • ادامه مطلب

می رسد یک روز فصل بوسه چینی در بهشت

استوری گذاشته است که: 

"این جمله را کامل کنید: بعد از کرونا..."

جواب میدهم: 

"میرم شلوغترین جای ممکن و همه را بغل میکنم و میبوسم." 

می نویسد: 

"تو بهتره بعد از کرونا هم تو قرنطینه بمونی!" 😂


+ شاعر عنوان: کاظم بهمنی

از دلتنگیها...

یادته تو شلوغی پنجم فروردین راه افتادیم رفتیم میدون و اونجا از بس مسافر و توریست بود، جای سوزن انداختن نبود و ما به عنوان تنها حاضران بومی جمع (شاید)، فقط راه میرفتیم و سلفی میگیرفتیم؟

یادته از جلوی ارگ تا خود میدون انقلاب پیاده میرفتیم و تو همه مغازه ها سرک میکشیدیم و تو همه چیز رو می پسندیدی 

  • ادامه مطلب

این چیست که مثل خوره افتاده به جانم/ حال همه خوب است من اما نگرانم


کتاب و کرونا! =) + ادامه نوشت =/

یکی از دوستان دنیای مجازی، که قدمت دوستیمان به عصر بلاگفاییها برمیگردد و هنوز در واتساپ و اینستاگرام در ارتباطیم، مرا به چالش بامزه ای دعوت کرد که اولش در کمال بی ذوقی جواب دادم: فلانی جان! من دیگر نمیخواهم حتی اسم کرونا را بشنوم. 

ولی وقتی استوریهای خودش را دیدم یک دفعه «چی شد؟» «دلم خواست!!!» و من هم استوری گذاشتم. چالش از این قرار بود که باید تصویر کتاب یا کتابهایی را استوری می کردی و با استفاده از عنوان آن، چیزی برای کرونا می نوشتی! 

  • ادامه مطلب

نه به تدریس مجازی (۲)

۱. اگر یادتان باشد، در این پست و این پست نوشتم که چه طور مجبور شدم به تدریس مجازی "اجباری" تن بدهم و همه امیدهایم برای قطعی ایتا و... ناامید شد. بالاخره بعد از کمی غرغر، دیدم چاره ای نیست و ضبط را شروع کردم. 


۲. از آنجایی که در تدریس، کمی تا قسمتی دچار اعتماد به سقف هستم، تصمیم گرفتم طوری پیش بروم که هیچ قسمتی را دو بار ضبط نکنم. برای این کار، 

  • ادامه مطلب

سال نو مبارک ❤

هزار گل اگرم هست، هر هزار تویی

گل اند اگر همه اینان، همه بهار تویی

(حسین منزوی)

دستنوشته یک دهه هشتادی 😍

بادی که از برخورد پی در پی برگ برگ کتاب تاریخ به یاخته های خاکستری مغز می وزید افکارم را روی زمان متمرکز تر می‌کرد. از همان روزهای ازل؛ در هر دورانی، 

  • ادامه مطلب

بازی وبلاگی: هشت لبخند نود و هشتی

پارسال این موقع، دو سوم بلاگرها پستی با محتوای "سال قبل خود را چگونه گذراندید" یا/ و "تصمیم دارید سال بعد خود را چگونه بگذرانید" نوشته و بعضیها، پیشاپیش سال نو را تبریک گفته بودند. 


امسال اما... دور از جان همه، انگار روی بلاگستان گرد مرگ پاشیده اند و تقریبا هیچ کس در این شرایط اسفبار، دستش به نوشتن نمیرود. 


درست است که اتفاقهای تلخ ۹۸ زیاد بود و شاید یک ماه اخیر، در حال تجربه کردن تلخترینش هستیم، اما منصف اگر باشیم، حتما روزهای خوب زیادی را در همین سال پیدا میکنیم که لبخندی عمیق و دلچسب روی لبهایمان نشانده است. بیایید برای تزریق عشق و انرژی مثبت به خودمان و دیگران، از این لبخندها بنویسیم.

  • ادامه مطلب

بازی وبلاگی: نامه ای برای... پلنگ صورتی

پلنگ صورتی عزیزم!

سلام.

شاید ذوق کنی اگر بگویم حتی قبل از این که دست چپ و راستم را از هم تشخیص بدهم، مجذوب تو و آن رنگ صورتی جیغت و آن معصومیت چهره و نگاهت و آن همه شیطنتها و خرابکاریهایت بوده ام و هنوز هم هستم! شاید هم مثل آن وقتهایی رفتار کنی که همه چیز را به هم میریزی و بعد شانه بالا می اندازی و طوری که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده میروی پی کارت... نمیدانم... 

  • ادامه مطلب

ایتا وصل شد 😩😭 + بعدا نوشت

 

بعدا نوشت:

  • ادامه مطلب

نه به تدریس مجازی 😏

از همان روزهای اولیه ی تعطیلی دانشگاهها و شروع قرنطینه، من هی به روی خودم نیاوردم که باید برای دانشجوهایم تدریس مجازی بگذارم و حتی میگفتم اگر دانشگاه هم بگوید بگذارید قبول نمیکنم! آخر وقتی سر کلاس، 
  • ادامه مطلب

چالش احوالات کرونایی

اولین جایی که کرونا در زندگی من نشانه رفت، کار جدیدم بود! من به خاطر کارم نمیتوانستم قرنطینه مطلق باشم (در این مورد شاید در پست دیگری نوشتم) و سعی کردم با رعایت توصیه های بهداشتی از خانه خارج شوم. اما
  • ادامه مطلب

حافظانه

دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم

گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم

قامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشم

دوستان از راست می‌رنجد نگارم چون کنم

  • ادامه مطلب
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan