کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

از دفتر خاطرات یک عمه (۳۱)

۱. دیدید یخچال‌ها گاهی یه صدایی می‌دن؟ آرتمیس اولین باری که متوجه این صدا شد پرسید: صدای چی بود؟

گفتیم: یخچال.

پرسید: چی گفت؟

گفتیم: گفت تشنمه.

حالا دیگه هر بار صدا رو می‌شنوه می‌خنده می‌گه یخچال گفت تشنمه.


۲. عمه نوشین بهش می‌گه: عشق عمه!

می‌گه: من عشق بابا نیستم؟

عمه جواب می‌ده: چرا. هم عشق عمه هم عشق بابا.

حالا دیگه یاد گرفته. هم ببعی، موفرفری، ناناز، خوشگل، موش کوچولو، قشنگ،عشق و غیره‌ی عمه‌س هم بابا :)))


۳. مامان واسش یه شلوار خریده، خیلی خوشش اومده. همون وقت پوشیده. موقع رفتنشون مامانش می‌خواست روش شلوار گرم بهش بپوشونه. چنان کولی‌بازی درآورد که هیچ کس از پسش برنیومد و با همون شلواره رفت :)))


۴. براش یه جفت جوراب عروسک‌دار خریدم خیلی دوسشون داره. همون وقت که نشونش دادم، سریع جوراباش رو درآورد گفت اینا رو بهم بپوشون. بعد که پوشید، یکی یکی به همه نشون داد و ذوق کرد. موقع رفتن، باباش جوراب قبلیاش رو برداشت، آرتمیس می‌گفت دیگه اونا رو نمی‌خوام. دفعه بعد باز جوراب عروسکی‌ها رو پوشیده بود. بهش گفتم جورابات چه خوشگله عمه. خندید و گفت: تو خریدی.


۵. یه عروسک بافتنی دارم، موهاش رو مث آنه شرلی دو تایی بافته. یه بار سارا موهای منم دو تایی بافته بود. آرتمیس از مشابهت موهای من و عروسک ذوق‌زده شد. هی موهامون رو می‌گرفت می‌چسبوند به هم می‌گفت: نیگا! عین توئه!

دفعه بعد که اومد این‌جا، دوباره عروسک رو برداشته به موهاش دست می‌زنه و به من که موهام رو گوجه‌ای بستم می گه: موهای تو کو؟

و بعد اصراااار که موهات رو مثل صغری خانوم (اسم عروسکه😐) بباف.


۶. می‌گم: می‌خوام صغری خانوم رو بندازم دور. ببین چه‌قدر زشت شده.

دست می‌کشه رو موهای عروسک و با ذوق می‌گه: نیگا چه خوشگله!


۷. بابا نزدیک خونه مامان بزرگ، آرتمیس رو با مامانش دیده و بهش گفت بیا بغلم. ارتمیس هم سریع و با خوشحالی رفته بغل بابا. بابا رفته سمت خونه مامان بزرگ. ولی همین که رسیدن و خواسته بره تو، ارتمیس خودش رو تو بغل بابا جمع کرده و مقاومت کرده که نرن تو و با لحن اعتراضی گفته: منو ببر پیش عمه شارمین!😅😍


۸. یه بارم مامانم قبل مسجد رفتنش رفته خونه‌شون. بعد به آرتمیس گفته: میای ببرمت مسجد؟

آرتمیس گفته: عمه شارمین  اون‌جاست؟

و وقتی گفته نه قبول نکرده بره!:)))

لیلی
۳۰ آذر ۰۱ , ۰۸:۴۴

با وجود عمه بودن به مقام والایی رسیدید.

خدا حفظش کنه این قندون خانم رو.باز هم براش چیزای عروسکی بخرین

پاسخ :

اون موقع که دوستاش شروع می‌کنن بهش فحش عمه بدن به مقام والاتری هم می‌رسم😂
سلامت باشی.خدا گل‌پسرای باهوش و دوست‌داشتنیت رو حفظ کنه لیلی جان
YASAMAN G.R
۲۹ آذر ۰۱ , ۱۵:۰۱

دلم واسه عمه م تنگ شد🥺

پاسخ :

عزیزم💚
نجمه
۲۷ آذر ۰۱ , ۰۸:۲۹

این دوست داشتن ها از اونجایی به آدم می چسبه که میدونه بی ریاست و از ته دله.

خدا براتون حفظش کنه و انشالله عمه خوبی باشی :)))

پاسخ :

دقیقا همینه. اتفاقا چند روز پیش داشتم به همین موضوع فکر می‌کردم :)

سلامت باشی عزیزم. 💚
یاسی ترین
۲۱ آذر ۰۱ , ۰۹:۵۰

ای جانم عزیزم 😍😍😍 خدا حفظش کنه براتون 

چقدر این صحنه‌ها آشناس برام 😁😂♥️♥️♥️♥️

پاسخ :

قربونت عزیزم.
امان از تجربه😅😍❤
هوپ ...
۱۸ آذر ۰۱ , ۰۰:۳۶

از دفتر خاطرات یک عمه ۳۱!!! ببین چه دلی ازت برده‌

پاسخ :

😍😘❤
نرگس بیانستان
۱۷ آذر ۰۱ , ۱۵:۳۵

کیلو کیلو قند تو دل آدم آب میشه با مواردی مثل شماره آخر و ۷

پاسخ :

واقعا 😍😘
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan