کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

از دفتر خاطرات یک عمه (۳۰)

۱. مامانش گذاشتتش پیش من و داره باهاش خداحافظی می‌کنه که بره. آرتمیس یهو یه جوری که انگار مامانش حضور نداره، برمی‌گرده به من می‌گه:

کجا می‌خواد بره؟

می‌گم:

نمی‌دونم. باید از خود مامان بپرسی.

بازم مث این که مامانش اون‌جا نیست، می‌گه:

می‌خواد بره شنا.😁

گویا وقتشه که مامانش با پدیده‌ای به اسم "به عمه نگیا" آشناش کنه!😂

اخه یه بارم همین که در رو باز کردیم بلافاصله گفت:

ما خونه پارسا اینا بودیم😅


۲. به سارا که داره می‌ره سوپری می‌گم:

خاله لطفا یه چیپس خلالی‌ام بگیر.

آرتمیس که بغلمه حرفمو تکرار می‌کنه. سارا که میاد به آرتمیس می‌گم:

چی می‌خوایم بخوریم؟

می‌گه:

چیپس خالخالی!😂


۳. مگه بچه‌ها نباید آدامس رو قورت بدن؟ پس این بچه چه طوری از قبل ۲ سالگی آدامس می‌جوید و هنوزم هر بار می‌بینیمش داره آدامس می‌جوه و موقع خوردن خوراکی هم قشنگ درمیاره میده که بندازیم تو سطل؟

 نوشین بهش می‌گه:

 چرا همه‌ش داری آدامس می‌خوری؟

جواب می‌ده:

می‌رم به مامان می‌گم ادامس بده اونم می‌ده!😉


۴. دو سه ساعت که از رفتن مامانش گذشت، می‌بینیم در سکوت نشسته یه گوشه، سرش رو انداخته زیر و لپ‌هاش بااااد.

ارتمیس چی شده عمه؟

دلم واسه مامانم تنگ شده!

کلی سرگرمش کردیم تا یادش بره. ولی یه لحظه که ساکت می‌شدیم دوباره بغض می‌کرد. اصرار به غذا خوردن هم بی‌فایده بود. بعد که مامانش اومده، دویده جلوش می‌گه:

مامان تو نبودی من گشنه‌م شد دلم گفت غور!😂

یعنی ما نخواستیم غذا بهت بدیم خودت پس زده باشی؟!😏


۵. بهش می‌گم:

موفرفری عمه!

می‌گه:

من موفرفری بابام.

می‌گم:

پس کی‌یِ عمه‌ای؟

می‌گه:

اوممممم... دختر عمه!🤣

چون باباش بهش می‌گه دختر بابا فکر می‌کنه همه برای ابراز محبت می‌تونن از کلمه دختر استفاده کنن :)))

البته بعدا از اینم پشیمون شد و گفت دختر باباست و تمام پیشنهادهای دیگه‌ی من (خوشگل عمه، شکلات عمه، ناناز عمه و...) رو رد کرد چون همه‌ی اینا رو واسه بابا می‌دونست. تهش خودش گفت:

من ببعی عمه‌م 😂


۶. گفته‌بودم آخر حرفاش به جای این که مث ما اصفهانی‌ها س بذاره، مث مامانش یه می‌ذاره؟ مثلا به جای کجاست می‌گه کجایه.

امروز یه کتاب فارسی اول دبستان برداشته بود می‌گفت عمه برام قصه بگو. از روی تصاویر براش قصه تولید می‌کردم و می‌گفتم. بعد شروع می‌کردم به تک تک عناصر داخل تصویر اشاره کنم و بمرسم:

این چی چیس؟ توپِس!

این چی چیس؟ مدادس!

اونم بعد من و با تاکید فراوان روی س تکرار می‌کرد و من ذوق می‌کردم. ولی انقد زیاده‌روی کردم، از حوصله رفت. یهو برگشت گفت:

دیگه از من نپرس. از خودت بپرس 😂


۷. مث این لات و لوتا، می‌شینه با شور و هیجان دعواهاش با بچه‌ها رو برامون تعریف می‌کنه و عملی هم نشون می‌ده و تو همه‌شم وانمود می‌کنه اول طرف مقابل زده که اینم اونو زده. در حالی که تو اکثرش شروع‌کننده خودش بوده😐😐😐 هر چی‌ام بهش می‌گیم نباید بچه‌ها رو بزنی، می‌گه:

اون منو می‌زنه منم می‌زنم😐

نشسته کلی از دعواهاش با پسر داییش (آیدین) که چند ماه از خودش بزرگ‌تره رو برامون تعریف کرده. بعدش بهش می‌گم:

با مهدی‌ام دعوا می‌کنی؟

می‌گه:

نه.

می‌گم:

با سارا؟

می‌گه:

نه. فققققط با آیدین.😐

لیلی
۱۶ آذر ۰۱ , ۱۶:۱۶

پسر اول من تا سه سالگی پیش فرض به همه می زد. یعنی تو خیابون هم کسی رو از دور می دید می دوید سمتش. یکبار تولد نی نی رفته بودیم سالن یک لحظه ازش غافل شدیم رفت سراغ نی نی توی گهواره. خدا رو شکر تموم شد الان باید از تو سوراخ موش پیداش کنی وقتی کسی رو می بینه

پاسخ :

عزیزم😅😍

لیلی
۱۳ آذر ۰۱ , ۱۸:۵۸

بچه مون زودتر می زنه که کسی جرات فکر به زدن هم نونه. این سیاست در دراز مدت خوب جواب میده .

چقدر خوبه که عمه ها کمک کنند برای نگهداری بچه . مامان ها وقتی بدونن عمه و خاله یاریگرند دلشون خوش میشه

پاسخ :

امیدوارم در درازمدت، پرخاشگری از سرش بیفته :)
اگه با رعایت حال عمه و خاله باشه و تبدیل به توقع نشه خیلی خوبه. خدا رو شکر واسه ما همین طوره
رها
۱۳ آذر ۰۱ , ۱۶:۳۹

سلام 

خدا حفظش کنه این دختر فرفری رو . نانای منم از ۱۴«ماهگی ازم ادامس میگرفت و هرگز نشد قورتش بده نان استاپ میجوید. آرتمیس دقیقا چند وقتشه؟

پاسخ :

سلام عزیزم.
مرسی. خدا نانای شما رو هم حفظ کنه❤
دقیقا دو سال و ۴ ماه و ۲۰ روز :)
مها :)
۱۳ آذر ۰۱ , ۱۳:۳۸

آرتمیس چند سالشه؟ 

پاسخ :

۲ سال و ۴ ماه :)
ربولی حسن کور
۱۲ آذر ۰۱ , ۱۳:۲۴

سلام

وا

خب مگه چیه خونه پارسا اینا بودن!

پاسخ :

سلام.
چیزی نیست :)))
رویا
۱۲ آذر ۰۱ , ۰۲:۰۲

گفتی بعد رفتن مامانش بغض کرده بود یاد پسر خودم افتادم وقتی می گذاشتمش پیش مادربزرگش :)) آخی .

تا نمی تونست صحبت کنه تا بعد چند ساعت می خواستیم بریم بیاریمش گریه می کرد و در رو می بست که نیاین ، الان هم علنی می گه مامان نیا دنبالم بذار زیاد بمونم بذار ده ساعت بمونم و بازم در رو می بنده و من و باباش پشت در ، زنگ بزنیم هم تلفن رو قطع می کنه و می گه مامان دنبال من نیای ها شب موقع خواب بیا.

کلا پسرم خیلی عاطفیه .

از همون بچگی ما رو پس می زد .

به مامانش بگو قدر محبتش رو بدونه که کمیابه :)) 

خدا حفظشون کنه این کوچولوهای شیرین زبون با محبت و کم لطف رو .

 

پاسخ :

عزیزم😍😁 خدا حفظش کنه.

آرتمیس تا حدود یک سال پیش از کنار مامان و باباش جم نمی‌خورد. حتی نگاش می‌کردیم گریه می‌افتاد! الان همین دو سه ساعتی که بدون مامان و باباش پیش ما می‌مونه، کلی شاهکار می‌کنه و ما پیش‌بینی می‌کنیم با همین روند پیش بره کم کم می‌شه مث پسر کوچولوی شما :)))
هوپ ...
۱۱ آذر ۰۱ , ۲۳:۱۰

خب عملی نبودنش اکی ولی چرا عملی هم هست؟

پاسخ :

این‌جا خانواده نشسته نمی‌تونم بگم :)))
واران ..
۱۱ آذر ۰۱ , ۱۵:۱۵

از آخر به اول:

۷:

آیدین  چه هیزم تری بهش فروخته ؟!😐😂

بیچاره آیدین 😐

ولی تجربه ثابت کرده دوستای که تو کودکی بیشتر با هم دعوا میکنن در آینده بیشتر با هم دوستن :)

۶:

بچه رو اینقد سوال پیچ کردی دیگه خسته شده بهت گفته از خودت بپرس :))

بنظرم‌ یکبار مسابقه هفته مرحوم نوذری رو براش بذار نگاه کنه :دی

هر چند اون مسابقه رو ندیده ، خودش همه فن حریفه :)))

۵:

بهش هر وقت اینو گفتی بگو صدای بع بع ای هم در بیاره :دی 

من الان با برادرزاده کوچکم همین کار رو میکنم و بعد میگم صدای اون رو دربیاره بعد اینکه صداش رو درمیاره

کلی میخنده:))

 

۴:

اینجور وقتا که حوصله خوردن غذا رو نداره بهش نون پنیر و از این خوردنی ها یه کوچولو بهش بده.

شکمش خالی نمونه بهتره :)

 

۳:

بچه های دهه ۶۰ ایی و ۷۰ ایی اینجور بودند 😅 نه این بچه های نسل جدید :))

آفرین بهش :) باهوشه ❤

۲:

خوبه نگفته چیپس خلخالی :دی 

بلاخره از اون چیپس های خالخالی خورد ؟!:)

 

۱: 

چکارش داری بذار بگه 😅

ولی اون پدیده هم کم کم‌ آشنا بشه خوبه :)) 

 

سلام 

خوبی؟

مورد یک و پنج خیلی خوب بود :)

بازم از این برنامه ها بذارید وقتشم زیاد کنید :)))

+

خدا حفظتون کنه برای همدیگه ان شاء الله ❤



++

کامنت من از پستت بیشتر شد :دی 


پاسخ :

۷. جوابم به آیسا رو بخون :)
۶. والا 😅 فکر می‌کردم داره خوشش میاد ولی یهو زد تو برجکم :)))
۵. عزیزم😍😍😍
۴. مامانش گفت باید به جای پرسیدن براش می‌کشیدیم. همیشه جوابش به غذا می‌خوای؟ نه‌س. ولی وقتی براش بکشن می‌خوره. اینو ما تو اون شب نمی‌دونستیم.
۳. آره واقعا ما همین‌جور بودیم.
لطف داری❤
۲.😅 آره با هم خوردیم.
۱. جالبه ما اصلا آدمای سوال‌کنی نیستیم. مثلا زنگ می‌زنه می‌گه امروز هستی آرتمیس رو بیارم پیشت؟ می‌گم آره و اصلا نمی‌پرسم چرا. بعد خود آرتمیس شروع کرده گزارش بده😅


سلام. مرسی.
چشم :)
ممنون که انقد دقیق می‌خونی و بازخورد می‌دی
ویــ ـانا
۱۱ آذر ۰۱ , ۱۲:۲۸

دختر عمه 🥺😂😍😍😍😍

پاسخ :

😂😘😘😘
Reyhane R
۱۱ آذر ۰۱ , ۱۰:۱۳

دمت گرم.خیلی باحال بودن👌🤣🤣🤣

پاسخ :

قربونت😘
خوشحال شدم کامنتت رو دیدم :*
هوپ ...
۱۱ آذر ۰۱ , ۰۷:۳۶

میگم شما که روان‌شناس کودکی، راه حلی برای دل‌ضعفه رفتن ما واسه بچه های بامزه سراغ نداری که عملی باشه؟

پاسخ :

بگم؟!🙄
خودت یه بچه بیار از بچه سیر می‌شی 🤣
البته از یه جهت نگا کنم عملی نیست از یه جهت دیگه کاملا عملیه🤣
لادن
۱۱ آذر ۰۱ , ۰۱:۲۹

چقدر بند آخرش مثل بچگی منه 😅منم فقط از خودم دفاع میکردمااااااا.

 

 

پاسخ :

😂😂😂
اتفاقا خودمم یه خواهر دارم تو بچگیش همه رو می‌زده وقتی مامانم می‌گفته چرا زدی؟ جواب می‌داده اون می‌خواست منو بزنه منم زدمش😂
نرگس بیانستان
۱۰ آذر ۰۱ , ۲۳:۵۲

بپیچ ببرم لظقاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

پاسخ :

😂😂😂
بی ببر آماده‌س 😅
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚
۱۰ آذر ۰۱ , ۲۳:۳۸

طفلک آیدین😂

پاسخ :

قبلنا آرتمیس از آرتین کتک می‌خورده. حالا دیگه پس هم برمیان ولی کفه‌ی ترازو به نفع ارتمیسه 😅
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan