کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

صرفاً جهت نوشتن (2)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

صرفا جهت نوشتن!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

روح برخاسته از من ته این کوچه بایست!

دست‌هایم را می‌گذارم پشت پنجره تا هر وقت گنجشک تنهایی از راه رسید، برایش دانه بریزد، سرپناه بسازد، دلداری‌اش بدهد.

چشم‌هایم را به آسمان می‌بخشم تا هر وقت دلش از غصه‌های مردم زمین گرفت، بارانی شود، سرش را به پنجره بکوبد و شمعدانی‌ها را به جرم این همه شاعرانگی خیس کند.

سعی کردم درد را از آن طرفی بنویسم که درد نیست... نشد...

نزدیک تر بیا و مرا تماشا کن. از «نزدیک تر از رگ گردن» هم نزدیک تر. به من بگو جنس آن دل شکستگی که تو را نزدیک می کند چیست. به من بگو اما نشانم نده. می دانم همیشه حادثه بدتری در راه است تا نشانم دهی عمق شکستگی یک دل تا کجا می تواند باشد... و من دیگر هرگز به این فکر نخواهم کرد که خرده های دلم، بیش از این نمی تواند خرد شود!

  • ادامه مطلب
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan