- يكشنبه ۳۱ شهریور ۹۸ , ۰۰:۰۱
- ادامه مطلب
- |
There Is No End To My Childhood
هیچ وقت برای پر کردن تنهایی هایتان، سعی نکنید کسی را از پناهگاه تنهایی اش بیرون بکشید.
تلگرام را باز می کنم. در اثر اتصال به پروکسی، یک کانال اتفاقی به تلگرامم اضافه شده است؛ این بار کانال صیغه یابی! از سر کنجکاوی بازش می کنم. چند پست می خوانم و گلاب به رویتان دارم بالا می آورم! انگار که گاو و گوسفند برای امانتدهی معرفی میکنند، حتی تحقیرآمیزتر از آن!
راستش را بخواهید حضور کاملا به موقع سر هر قراری برای من بی اندازه اهمیت دارد؛ چه قرارهای کاملا رسمی، مثل حضور در کلاسهای دانشگاه چه قرارهای خیلی خودمانی با رفقا.
برای این که چنین اهمیتی را با رسم شکل و نمودار بهتان نشان بدهم باید بگویم اینجانب هر کجا که دیرم شده باشد و چند دقیقه معطل شوم و حس کنم امروز از آن روزهایی است که تاکسی گیرم نمی آید، بلافاصله سوار اولین ماشینی که برایم بوق می زند می شوم!
۱. چه کسی می گوید زنها وقتی حالشان خراب است و کاری از دستشان برنمی آید موهایشان را کوتاه می کنند؟! کاری که من در چنین شرایطی انجام می دهم این است که شب بدون مسواک زدن می خوابم! (شرمنده هوپ!)
بعضی از حرفها، بی دلیل در ذهن آدم می ماند؛
مثل حرف زنی که وسط کوچه گفت: "دستم را گرفتی، امام زمان دستت را بگیرد."
مثل جمله راننده تاکسی که پشت چراغ قرمز، برگشت به سمتم و گفت: "عمو، پیاده نشی ها. بذار ببرمت اون ور چارراه."
سالها، در خانه ی ما، یکی از عادی ترین اتفاقهایی که می افتاد، شنیدن صدای جیغ بنفش (و حتی قرمز، آبی، زرد و صورتی!) من بود و هیچ کس با شنیدن چنین صدایی، حتی سرش را بلند نمی کرد که ببیند چه شده است؛ چون همه می دانستند که مارمولک یا گربه دیده ام یا چیزی از دستم رها شده است یا پایم به جایی خورده است یا... و خلاصه این که چیز خطرناک یا مهمی نیست!
وقتی یک بچه ی این جوری کثیف می بینم، حسابی کیفور می شوم! همان قدر که دیدن یک بچه ی عصا قورت داده ی شسته رفته حالم را بد می کند، بچه کثیف، در پایان یک روز پر از بازی و شیطنت را عاشقم! بگذارید بچه هایتان تا جایی که ممکن است گند بزنند به سر و وضع خودشان، قبل از این که ببینید گند زده اید به زندگی و اعصاب و روانشان!
زیر سایه دلچسب درختهای سر به فلک کشیده، روی صندلیهای قهوه ای کنار خیابان بی نظیر چهارباغ عباسی نشسته بودیم و جایتان خالی، جعبه ویژه (جعبه ای شامل فیله مرغ، قارچ سوخاری و سیب زمینی سرخ کرده) می خوردیم و خلاصه با خودمان خوش بودیم که صدای خانمی از میز کناری توجهمان را جلب کرد:
می دانم اعتراف به این خواسته قلبی، یک جور بی کلاسی و صداقتی بازی در آوردن و ضعف نشان دادن و خودخواهی کردن است! ولی در حال حاضر نیاز به یک همراه دارم صرفا جهت سوء استفاده! یک نفر فقط برای سرگرم شدنم، پرت کردن حواسم و یک عالم پرحرفی کردن و لوس بازی در آوردنم!
آخرین پرنده را هم رها کردم
اما هنوز غمگینم
چیزى
در این قفس خالى است
که آزاد نمى شود
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط
باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط
عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبث
ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط
دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطا
سوختم خود را برای او غلط کردم ، غلط
اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد
جان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلط
همچو وحشی رفت جانم درهوایش حیف،حیف
خو گرفتم با جفای او غلط کردم ، غلط
+وحشی بافقی
+ شاعر عنوان: صائب تبریزی
چند وقت پیش پیج ترامپ را سرچ کردم تا مبادا "پیج ترامپ ندیده" از دنیا بروم! جدیدترین پستش را خواندم که البته چیزی هم از آن در خاطرم نمانده است. بعد نگاهی سرسری به کامنتهای زیر پست انداختم و توجهم به کامنتی نسبتاً طولانی به زبان فارسی جلب شد! از آن کامنتهای "جان بر کفانه" با این مضمون که ما تمام قد در مقابل امریکا ایستاده ایم و برای دفاع از وطن و ناموسمان از جان هم می گذریم اما نمیگذاریم امریکا فلان کند و بهمان کند و خلاصه که ما خیلی خفنیم! حواستان باشد!