بعضی از حرفها، بی دلیل در ذهن آدم می ماند؛
مثل حرف زنی که وسط کوچه گفت: "دستم را گرفتی، امام زمان دستت را بگیرد."
مثل جمله راننده تاکسی که پشت چراغ قرمز، برگشت به سمتم و گفت: "عمو، پیاده نشی ها. بذار ببرمت اون ور چارراه."
مثل حرف پسر دبیرستانی داخل بی آر تی، که در برابر بی توجهی هایم، پایش را زد به پایم و گفت: " کفشات از این بیخودی یاسا!" و مرا به خنده واداشت.
مثل پیرزنی که در سفر مشهد دانشجویی، از من خواست برایش فلان دعا را بخوانم و وقتی تمام شد گفت: "ایشالا دانشگاه قبول بشی دخترم."
مثل آن روز که بهار موقع خداحافظی دم گوشم زمزمه کرد: "خیلی دوستت دارم."
مثل پیامک بی هوای ایکس، که نوشته بود: "وقتی می بینم در این اوضاع و احوال هم باهام خوبی و بهم محبت می کنی از خودم متنفر میشم" و من همان جا وسط خیابان اشک ریختم!
مثل آن پیام تبریک تولدم، که هدی نوشته بود: "رفیق روزهای نوجوانی... تولدت مبارک"
مثل حرف دبیر ادبیات پیش دانشگاهی، که وقتی من پای تابلو، تند و تند مصرعی از حافظ را تقطیع می کردم تا وزنش را پیدا کنم، رو به کلاس گفت: "مطمئنم شارمین همین سال اول یکی از بهترین دانشگاهها قبول میشه."
مثل وقتی پاسخم به سوال فلان عروس فامیل به مذاقش خوش نیامد و گفت: "تو که خودت بچه نداری نمی دونی!"
مثل سال دوم لیسانس، که برای اجرای یک پرسشنامه وارد یکی از کلاسهای دبیرستانمان شدم و دختره خطاب به دوستش گفت: "این مقنعه شم بیرون نمی ذاشت!"
مثل وقتی صدای زن از پشت تلفن گفت: "مگه نمیگی متولد شصت و فلانم؟ پس دیگه یعنی چی که هنوز تصمیم مشخصی ندارم؟"
مثل حرف همکارم که بعد از قبولی ام در مقطع دکتری گفت: "اگر دختر بابای من بودی، بابام تو رو می پرستید."
مثل تمام آن "شما بهترین استادی هستید که تا حالا داشتم"های واقعی و حتی غیرواقعی و به طمع نمره!
مثل ....
مثل....
مثل....
مثل هزار و یک حرفی که با همان لحن و آهنگ اولیه، در ذهنم ثبت شده و به دلیل نامعلومی همان جا جا خوش کرده و فراموش نمی شود.
+ شما هم از این حرفهای ماندگار در ذهنتان هست؟!
- دوشنبه ۴ شهریور ۹۸ , ۰۰:۱۰
- ادامه مطلب