راستش را بخواهید حضور کاملا به موقع سر هر قراری برای من بی اندازه اهمیت دارد؛ چه قرارهای کاملا رسمی، مثل حضور در کلاسهای دانشگاه چه قرارهای خیلی خودمانی با رفقا.
برای این که چنین اهمیتی را با رسم شکل و نمودار بهتان نشان بدهم باید بگویم اینجانب هر کجا که دیرم شده باشد و چند دقیقه معطل شوم و حس کنم امروز از آن روزهایی است که تاکسی گیرم نمی آید، بلافاصله سوار اولین ماشینی که برایم بوق می زند می شوم!
مثل امروز که سلام کنان نشستم توی پژو پارس سفید رنگ و تازه وقتی در را بستم متوجه راننده جوان باکلاس خوش تیپی شدم که کاملا به طرف من برگشته و بهم زل زده است.
نگاهمان که به هم گره خورد با اشاره دست پرسید: "مستقیم؟" گفتم: "بله" راه افتاد و در همان حین آینه ی جلو را طوری روی من تنظیم کرد که فقط یک جمله به ذهنم رسید: "باااااید همین جا پیاده شوم." اما قبل از این که این جمله از ذهنم به زبانم برسد یادم افتاد که دیرم شده و ساعت سه کارگاه دارم! می دانید که حضور به موقع برای من چقدر اهمیت دارد؟
جلوی زبانم را گرفتم اما بلافاصله کیف پولم را در آوردم تا نشان دهم که صرفا یک مسافرم. جوان که از توی آینه همه حواسش به من بود دوباره با اشاره پرسید چکار میکنی؟ و باز با همان زبان اشاره گفت که پول نمی گیرد و با همان زبان اشاره جواب اصرارم را داد!
خدای من! او ناشنوا بود و البته یک ناشنوای کاملا مهربان و انسان. اینه را روی من تنظیم کرده بود تا اگر چیزی گفتم یا خواستم پیاده شوم مرا ببیند و متوجه شود! چند بار با همان زبان اشاره ازم سوال کرد تا مطمئن شود دقیقا همان جایی که میخواهم پیاده ام می کند و حتی وقتی پیاده شدم حواسش به من بود که برای مسیر بعدی تاکسی بگیرم!
حقیقتا از خودم خجالت کشیدم که لحظه اول در موردش فکر بد کرده بودم و خودم را دوست داشتم که بی دلیل به قضاوت اولیه ام بها ندادم و کولی بازی در نیاوردم!
بله! داشتم می گفتم که من به خاطر اهمیتی که به سر وقت رسیدن می دهم، خیلی وقتها سوار ماشین شخصی می شوم اما خوشبختانه حتی یک بار هم دچار مشکل نشده ام و همیشه آدمهای درست و حسابی به تورم خورده اند!
شده راننده ی تاکسی دربستی در مسیر طولانی، سر و گوشش بجنبد و بخواهد خودمانی حرف بزند و من نوکش را چیده باشم! اما شخصیها همه بسیااااار انسان و یا دست کم معمولی بوده اند و شاید به خاطر همین خیالم راحت است.
- پنجشنبه ۲۱ شهریور ۹۸ , ۲۱:۳۲
- ادامه مطلب