کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

پیشواز نمایشگاه کتاب =/

۱. فیلم لیلا حاتمی را یادتان هست که در آن لیلا یک بلاگر نچسب نخواستنی بی دل و جرات است که به دوستان وبلاگی اش می گوید نمی تواند بیاید سر قرار ولی بعد می رود و خودش را یکی از خواننده های وبلاگها جا می زند و وقتی بقیه بلاگرها پشت سر او (که نمی دانند همین دختری است که خودش را خواننده ی وبلاگ معرفی کرده) حرف می زنند از او دفاع می کند؟ این قدر دلم می خواهد یکی از شما یک قرار وبلاگی برای نمایشگاه کتاب اکی کند و من لیلاوار بیایم ببینمتان! 😁

  • ادامه مطلب

«به نظر من»های شارمین

1. به نظر من، یک دسته از آدمهای به شدت قابل ترحم، آنهایی هستند که از نوشتن یا گفتن چیزهایی که موافق عرفِ کل یا بخشی از جامعه نیست، صرفاً به این دلیل که حرص کسی را در آورده اند، لذت می برند! اگر این نشانه بارز مشکل شخصیتی و سادیسم نیست، پس چیست؟!

  • ادامه مطلب

که آفتاب بیاید... نیامد...

چقد قصه گفتم که دریا نخوابه
چقد گریه کردم نفهمم سرابه

  • ادامه مطلب

ریزنوشتهای روی هم تلنبارشده ی شارمین!

1. من روابطی دارم که به خاطر دلایل نادرست در آن مانده ام. رابطه که می گویم منظورم نه هیچ شکل خاصی از آن است و نه با یک جنس خاص! رابطه های معمولی و حتی گاه به گاهی؛ که علت استمرار این "گاه ها" و فراتر از "گاهها" چیزهایی شبیه پیشامد، تمایل و پیگیری طرف مقابل، ترحم، پر کردن اوقات فراغت و تنهایی، هیجان و... است. اما دلیلی که بیش از همه باعث آزارم می شود یک جور "مهربانی احمقانه" یا اگر بخواهم مودب تر باشم "مهربانی نامعقول" است. چیزی که به جای همدلی با فرد مقابل، خارج شدن از خود و رفتن در دل او است! یعنی نادیده گرفتن احساسات منفی خودم بابت ادامه ارتباط و توجه به احساسات منفی او نسبت به قطع ارتباط. نمی دانم چه طور این ویژگی آزاردهنده را کنار بگذارم.
  • ادامه مطلب

فیلمانه

قرار بود در عید کلی فیلم ببینم؛ ولی اواخر هفته اول، بالاخره آقای ناشر توانست مرا قانع کند که به طور فشرده روی کتابی که از انتشارش منصرف شده بودم کار کنم و آن را به نمایشگاه کتاب برسانم و خلاصه نیمه دوم عیدم به فنا رفت و هنوز هم در فنا هستم!


اما فیلمهایی که در نیمه اول عید دیدم (و راستش زیاد هم انتظاراتم را برآورده نکرد):


  • ادامه مطلب

روایت فتح ۲

گفتی: "دوستت دارم." نه... دروغ چرا؟ گفتی: "دوستتان داشتم." بین این دو تا زمین تا آسمان فرق است. گفتی: "من از دوازده سال پیش یک وقتهایی دوستتان داشتم." و نگفتی: "تا امسال... تا همین امروز... تا همین الان." و من نفهمیدم این "یک وقتهایی" دقیقا به کدام روزها برمی گردد! 

  • ادامه مطلب

هر کسی از ظن خود شد یار من...

بعضی ها فکر می کنند این که عکس پروفایل کسی، گل و بلبل و سبزه و چمن و کوه و دشت و دریا و شعر و شوهر و بچه و هر چیزی غیر از عکس خودش باشد به این معنی است که این فرد «از فقدان اعتماد به نفس رنج می برد»! یا خودش را دوست ندارد! 

  • ادامه مطلب

آن روز که با تو بگذرد نوروز است...

۱. یکی از کارهایی که در سال ۹۷ زیاد انجام دادم دانلود فیلم است و امسال تصمیم دارم بیشتر فیلم ببینم. این کار را از ۲۹ اسفند شروع کردم و تصمیم دارم تا ۱۳ فروردین حداقل ۱۳ فیلم دیده باشم. فعلا شده است هفت تا. بعد از عید یک پست در مورد فیلمهایی که دیده ام می گذارم؛ هر چند هیچ کدام از فیلمها جدید نیست!

  • ادامه مطلب

یا مقلب القلوب...

به سال 1397 که فکر می کنم، به نظرم می رسد روزهایی که پشت سر گذاشته ام خیلی بیشتر از 365 تا بوده است! مگر می شود این همه ماجرا و تغییر فقط در 365 روز اتفاق افتاده باشد؟! بعضی از خاطرات این سال، آن قدر برایم دور و دست نیافتنی هستند که هی از خودم می پرسم مطمئنی 97 بوده است و نه سال(های) قبل از آن؟


  • ادامه مطلب

صرفاً جهت نوشتن (13)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

این پست عیدانه نیست!

۱. لیست بلندبالایی نوشته ام از کارهایی که نشد انجام دهم و ناچار به سال جدید موکول شد. منی که کار امروز را حتی به فردا هم نمی انداختم، مجبور شدم کار امسال را به سال آینده بیندازم. کلی هم حرف دارم که در پست عمومی و خصوصی بنویسم. همان طور که مشغول کار هستم با خودم می گویم فلان چیز را هم بنویسم ولی وقتی گوشی دست می گیرم بیشترش از ذهنم می پرد. آن موضوعی هم که در دو پست قبل نوشتم می خواهم بنویسمش یادم رفت!

  • ادامه مطلب

عاشق نمی شوی سر این شرط بسته ام

امروز صبح حسین از من خواست چند تا جمله فلسفی احساسی خارجکی برایش بفرستم. سرچ کردم و چند تا جمله پیدا کردم و با ترجمه برایش فرستادم. و حالا یکی از آن جملات به شدت روی ذهن و اعصابم رژه می رود! جمله ای از سقراط که می گوید: 

  Those who are hardest to love need it 

the most

من جزء "هاردست تو لاو"ها هستم و با این جمله سقراط (که به نبوتش، ایمان دارم) هی خودم را کنکاش می کنم که آیا من هم "نید ایت د موست"؟! حس یک فرد فریب خورده را دارم؛ حس خوبی نیست...😔


+ حالا بماند که شاگرد خوش (ارسطو) عشق را یک بیماری روانی جدی می داند!

+ شاعر عنوان: مهدی فرجی


نمی دانم چه عنوانی بگذارم!

۱. حاج آقا فرمودند: مجردهایی که امکان ازدواج ندارند سعی کنند در خودشان قابلیتهای مربوط به همسری و والدی را به وجود آورند تا از همان ثوابها و مواهب الهی که همسرها و والدها دارند برخوردار شوند! و من به مادری فکر کردم که دو هفته است دارم در گوشش می خوانم تا راضی اش کنم روزی ۲۰ دقیقه ناقابل با بچه اش بازی کند و  هی بهانه می آورد و دلش می خواهد مشکلات رفتاری و عاطفی بچه اش صرفا به حول و قوه الهی برطرف شود! حاج آقا جان! برای مجردهای همسر و والدنشده به اندازه کافی راه هست تا ثواب و موهبت الهی جمع کنند. لطفا یک فکری به حال گناههای آنهایی بکنید که بدون هیچ قابلیتی همسر و والد شده اند و همچنان بدون هیچ قابلیتی به همسر و والد بودن خود ادامه می دهند!
  • ادامه مطلب

از دفترچه خاطرات یک استاد خیلی جوان: ما استادها (2)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

پست یهویی ِ خودجوشِ بدون برنامه و قصد و غرض قبلی و بعدی!

۱. دو موضوع در ذهنم بود که در اولین فرصت بیایم و در دو پست جداگانه مفصلا در موردشان بنویسم. آن قدر فرصت نشد که الان یکی از موضوعها را یادم نمی آید چه بود!😅 فقط می توانم امیدوار باشم تا زمانی که فرصت نوشتن دست بدهد (و من هم صمیمانه دستش را بفشارم!) این یکی موضوع در ذهنم بماند!

  • ادامه مطلب

موضوع انشا: استاد حرص دربیار من!

مدتی است رفتارهای اساتید مختلفی را که با آنها سر و کار داشته یا دارم و حتی خودم را  از نگاه دانشجو تحلیل می کنم و هدفم این است که بفهمم به عنوان یک استاد، دانشجوهایم مرا چطور می بینند و در حالت کلی کدام رفتارهای یک استاد به طور ناخودآگاه روی دانشجو اثر منفی می گذارد. (همه اینها در راستای ارتقا کیفیت کارم و جلب رضایت مشتری است! 😁)

نتیجه این تلاش شده است لیستی که در اولین فرصت برای همین پست کامنتش میکنم.

و خیلی خیلی دلم می خواهد همه شماهایی که تجربه دانشجو بودن دارید یا داشته اید برایم بنویسید که کدام رفتارها، عادتها، حرکات، حرفها و برخوردهای اساتید روی اعصابتان بوده یا هست یا حس بدی به شما می داده یا می دهد؟ 

خاموشها و کسانی که اتفاقی از اینجا رد می شوید! اگر برایتان امکان دارد شما هم زحمتش را بکشید؛ حتی اگر شده به طور ناشناس. 

مشتاقم که از کوچکترین و کم اهمیت ترین تا بزرگترین و اعصاب خردکن ترین این رفتارها بدانم. 

مرسی که کمکم می کنید. 😘

کاش دردم را نیفزایی مداوا پیشکش!

کاش زندگی فقط همین شادی های کوچک و ساده بود: خریدن یک روسری گل گلی جدید، بوی نان بربری موقع ورود بابا به خانه، صدای زنگ تلفن وقتی اسم بهار روی صفحه می افتد، چت کردن با حمیده، بیرون رفتن با خودت باش و فاطیما، ابراز محبت دانشجوها در جلسه اول ترم جدید، سالاد ماکارونی ارسالی خواهر جان، خواندن یک شعر خیلی قشنگ از سید تقی سیدی یا گوش دادن به جدیدترین آهنگ احسان خواجه امیری و...


کاش تلخی های زندگی همین چیزهای کوچک و گذرا بود: هشدار کاهش شارژ گوشی وسط چت با ندا و خاله جان، بی جواب ماندن تلفنی که به راضی زده ای، بدون صدا ذخیره شدن کلیپی که برای ساختنش یک ساعت و چهل دقیقه وقت گذاشته ای، گیر نیامدن تاکسی وقتی دیرت شده است، کم دیدن محمد به خاطر مشغله هایش، زمین خوردن فینقیلیها وسط بازی، پیامک بانک موقع کارت کشیدن، به هم ریخته بودن قفسه کتابهایت و...


کاش زندگی ترکیب همین شادیها و تلخی های کوچک و ساده بود...


کاش...

صرفاً جهت نوشتن (12)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

این تنِ خسته ز جان تا به لبش راهی نیست ... !

کاش خدای ما هم شبیه خدای سریالهای ایرانی بود؛ همه مشکلات را نهایتا در نود قسمت حل می کرد؛ تضمینی و بدون بازگشت!


+ شاعر عنوان: اخوان ثالث

  • ادامه مطلب

تجاوز و پنج داستان دیگر! =/

۱. نرجس از مامانش پرسید: "تجاوز یعنی چه؟" و چشمهایش طوری برق زد که معلوم بود این کلمه را در زمینه خوبی نشنیده است. مامانش هم این را فهمید و ماند که چه جوابی بدهد.پس گفت: "نمی دانم. از خاله شارمین بپرس." از من پرسید؛ با همان چشمهای برقناک. من اما خیلی معمولی جواب دادم: "یعنی این که کسی وارد حریم خصوصی کسی یا چیزی شود؛ بدون اجازه و رضایت او. مثلا تجاوز عراق به ایران یعنی عراقیها بدون این که ما اجازه بدهیم و راضی باشیم وارد خاک ما شدند." برق چشمان نرجس با لبخند پیروزمندانه ای همراه شد و قدرشناسانه گفت: "متوجه شدم." و من فهمیدم که همین تعریف کلی و محترمانه را به چیزی که پی آن بود ربط داده و آنچه را باید بفهمد فهمیده. این جا که بود خواهر گراممان (مادرش) ناگهان گند زد به آن لحطه پرشکوه که من مکفور برخورد تخصصی خودم و نرجس مشعوف از کشف بزرگش بود و بر اساس تعریف من از تجاوز، معنی تجاوز پسر به دختر را هم توضیح داد که البته هیچ نیازی به گفتنش نبود و نرجس خودش آن را فهمیده بود! 😒

برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan