کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

از دفتر خاطرات یک مدرس

۱. دانشجوم با یه لحن حماسی داشت می‌گفت:

نسل الان فرق کرده‌ن و دانش‌اموز و دانشجو راحت از معلم و استاد انتقاد می‌کنن و مث قدیما نیست که بترسن.

منم با اون لحن مخصوصم که معلوم نیست شوخیه یا جدی، گفتم:

باشه همین الان شما از من یه انتقاد کن تا از این درس بندازمت! 

یه لحظه موند؛ بعد همه با هم خندیدیم. :)))


۲. دانشجوهام گفتن:

استاد چرا شما رنگی نمی‌پوشید؟ 

یه مانتوی چهارخونه‌ای سفید و مشکی پوشیده بودم و بقیه تیپم مشکی بود. بلافاصله بعد از دانشگاه رفتم دو تا مقنعه رنگ روشن خریدم :) یه هم‌چین استاد پایه‌ای‌اما!😁


۳. دانشجوم گفت: 

استاد یه چیزی بگم ناراحت نمی‌شید؟ 

یه کم استرس گرفتم ولی با لبخند گفتم: 

نه عزیزم. بگو.

گفت:

دکمه پایینی مانتوتون رو اشتباه بستین.😐


۴. یه وقتایی کلاسم مث کافه می‌شه😅 به دانشجوهام گفته‌م به شرطی که حواس بقیه رو پرت نکنن و بو تو کلاس راه نیفته می‌تونن خوراکی بخورن. حالا این ور کلاس رو نگاه می‌کنی یکی داره نسکافه می‌خوره؛ اون ور یکی کیک و شیر کاکائو دستشه. اصن یه وضی! خودم که راضی‌ام.


۵. با یکی از همکارها تازه اشنا شده بودم. فامیلم رو که گفتم با لبخند گفت:

عه پس استاد امیریان شمایید. اتفاقا می‌خواستم بشناسمتون. آخه دانشجوهای یکی از کلاسام همه‌ش می‌گن ما فلان درس رو با استاد امیریان داشتیم و خیلی راضی بودیم و خوب بود. ولی درسمون رو دادن به یه نفر دیگه.

آبان ...
۲۶ آبان ۰۱ , ۲۰:۲۱

اقا من با مغنه رنگی حس مهد کودک می گیرم 

 

پاسخ :

:)))

من دوست دارم با مانتو شلوار و کفش مشکی، مقنعه رنگی بپوشم یا همه‌ش مشکی باشه شلوار کرِم. به نظرم با حاله :)
واران ..
۲۵ آبان ۰۱ , ۱۶:۳۲

فقط ۴  😅

اتفاقا دبیر ریاضی برادرزاده ی منم روز اول همینو به بچه ها گفته بود :)) 

بعد برادرزاده ام این شکلی بود که دیگه معلم ریاضی شو خیلی خیلی بیشتر از همه معلم هاش دوست داره.

البته نه فقط بخاطر این موضوع آپشن های مثبت دیگه هم داشت و داره:)

 

 

+

سلام 

بعد اینکه فهمیدی قضیه دکمه رو  چه عکس العملی جدی نشون دادی؟!:) چه با مانتوت چه با دانشجوت ؟!:)

دوست دارم بدونم البته اگر اشکالی نداره :))

پاسخ :

😅
چه جالب؛ معلم پر دل و جراتی بوده. به دانش‌اموز جماعت همچین اجازه‌ای دادن کار هر کسی نیست :)))


سلام عزیزم.
با خنده گفتم:
عه! مرسی.
و دکمه‌م رو بستم.
محبوب حبیب
۲۳ آبان ۰۱ , ۱۶:۱۱

در خصوص اون خیل دانشجوها که گفتم، چون فارغ التحصیل شدن راحت توهین کردن. واقع ادب واقعی رو باید همونجا قضاوت کرد. 

البته منم دیگه درس یا کاری ندارم با اون استادا، ولی به منم توپیدن که مشخص کن منفعتت چیه از خودشیرینی و اینا!!

پاسخ :

آهان پس فارغ شده بودن که انقد گستاخ بودن.

یه بار یه دانشجوهای سابقم یه چیزی در مورد من استوری کرده بود فالوراش هی بهش گفته بودن خودشیرین‌کن. یهو دیدم استوری گذاشنه بچه‌ها من با این استاد ترم قبل کلاس داشتم الانم ترم آخرم. به خدا گیر نمره نیستم که ازش تعریف کردم 😂 
محبوب حبیب
۲۳ آبان ۰۱ , ۱۶:۰۵

اون که میخواستم بدونم از کی رو واسه دکمه باز خودم گفتم!! گریه... چون دانشجوم بعد از ظهر بهم گفت.

 

پس قبلی ها رو چه کردی؟ :دی

 

من به واسطه کرونا کلی مانتو و مقنعه جلو افتادم:دی 

یعنی پیش اومد که دیدم و قشنگ بود، لذا خریدم و خوب خیلی نمی پوشیدم دیگه. قبل کرونا هم هر چی داشتم نگه داشتم و نو موند توی کرونا :دی این شد که کلی جلو افتادم. 

حسم به خرید اینه که وای باز باید برم خرید و کرونا باعث شد حس جلوافتادن داشته باشم. 

 

چجوری نسکافه هاشون بو نداره؟ معلومه تو عشقش نیستی. 

من از جلوی قهوه فروشی رد میشم مجبورم برم تو بخرم. تازه یه سری رفتم گفتم این آخری که درست کردید بوش میاد چی بوده؟!! همون رو می‌خوام:دی 

خودش ترکیب زده بود درصد ربوستا و عربیکا و .. بقیه رو. 

فکر کن!!!

فکر کنم فکر کرد حامله ام:دی

 

پاسخ :

وای چه حس بدی! 😅

یه دونه داشتم گمش کرده بودم:))))

من چون کلینیک می‌رفتم هر چی می‌خریدم استفاده می‌کردم. حتی یه بار یادمه یه مانتو آبی دکمه‌دار و ساده خریدم گفتم اینو می‌ذارم واسه دانشگاه. هفته بعدش اونم پوشیدم :)

نه عشقش نیستم. من فقط وقتی داداشم و خواهرام باشن نسکافه می‌خورم. نسکافه‌خور حرفه‌ای نیستم.


😂😂😂 آره حتما فکر کرد ویارته :)))

نگار
۲۳ آبان ۰۱ , ۱۵:۴۶

شما از اون آدمایی هستید که واقعا کیف میکنم وقتی از زندگی کاری تون چیزی تعریف میکنید. همسن و احتمالا هم رشته‌ی دانشجوهاتون هم هستم. احتمالا هم اگه دانشجوتون بودم، از آن محبوب قلوب ها بودم😂😂😂( بسوزه پدر خودشیفتگی)

پاسخ :

عزیزم مرسی :*

محبوب قلوب 😅
زنده باشی😘
AE
۲۳ آبان ۰۱ , ۱۴:۱۵

خیلی ممنونم از اینکه پیامم رو تایید کردید :) 

 

بله! فراخوانی است برای اعتصاب عمومی در این سه روز برای بزرگداشت یاد تمامی انسان‌هایی که در آبان ۹۸ در اعتراضات به قتل رسیدند و البته برای همدردی با خانواده‌هاشون که در تمام این سال‌ها ( و البته در تمام طول زندگی‌شون که باقی مونده) با این درد زندگی رو ادامه می‌دن.

پاسخ :

خواهش می‌کنم. پیامی نبود که تایید نکنم :)

مرسی که گفتید. 
AE
۲۳ آبان ۰۱ , ۱۳:۵۵

سلام!

 

شاید درخواستم مسخره به نظر بیاد و البته بی مورد ولی در هر حال دوست داشتم باهاتون در میون بذارم :)

میشه لطفا ۲۴ تا ۲۶ آبان کلاساتون رو تشکیل ندید؟ یا اگر دادید لطفا برای بچه‌هایی که به هر دلیلی نبودند حضوری بزنید؟

برای من که بیرون گود نشستم و بدون دونستن تبعاتی که میتونه براتون داشته باشه قطعا داشتن همچین درخواستی خیلی ساده تر از انجامشه. ولی دوست داشتم بازم باهاتون این درخواست رو در میون بذارم تا حداقل به اندازه توان خودم یه قدمی برداشته باشم :D

+ اگر پیام رو تایید هم نکردید مشکلی نیست ، در حال براتون آرزوی موفقیت می‌کنم و البته کلاس‌هایی با خاطرات خوب به یادماندنی :)

پاسخ :

سلام.
دلیل خاصی داره که اینو می‌گید؟ من زیاد در جریان اخبار نیستم.این چند روز چه اتفاقی قراره بیفته؟

+ممنونم. شاد و سلامت باشید
محبوب حبیب
۲۳ آبان ۰۱ , ۱۱:۱۸

رنگی کلا نداشتی؟ 

 

بهت نمی اومد راستش. 

 

من همه طیف های رنگین کمان رو دارم از مقنعه ها و روسری ها و مانتوها!! قشنگ مدادرنگی ۲۴ رنگه این رنگین کمان من. 

تازه حسم اینه من اصلا برای تیپم وقت نمی‌گذارم و اینا. 

 

البته من کلا در خرید تنبلم. ولی هر وقت میرم خرید عمده میخرم. لذا خیلی هاشون جنس یا مدل شون شبیه هستش فقط رنگ فرق داره. 

پاسخ :

ببین من کلا به جز دانشگاه هیچ جا مقنعه سر نمی‌کنم و خب الانم دو سال بود دانشگاه نمی‌رفتم و همین مقنعه مشکی روهم یه هفته قبل مهر خریدم. برای همه جاهای دیگه روسری‌های رنگی دارم. مانتوهامم اکثرا رنگی‌ان. یعنی فقط دو تا مشکی دارم که اونم با روسری رنگی می‌پوشم. ولی خب دانشگاهبا روسری نمیرم.
محبوب حبیب
۲۳ آبان ۰۱ , ۱۱:۱۵

سلااام.

 

آخ اخ، اون دکمه مانتو خاطره منم هست ولی باز بود!!! فقط میخواستم بدونم از کی؟ 

 

چطوری با بوی نسکافه میتونی درس بدی؟ باید بگی آزادید ولی چیز بودار نخورید!! من عااااشق نسکافه ام و ظلمه توی اون کلاس واقعا. چه درس بدم چه نشسته باشم. مگر از قبل بدونم منم برم نسکافه بگیرم. بعدش ببین عاااشق تنوع مدل هاشم. یعنی یه بوی متفاوتی هم بده نسکافه طرف باز دامن از کف میدم. 

 

طبقه همکف دانشکده یه دستگاه گذاشتن انواع قهوه ها و .. اتوماتیک تهیه میشه. نمیدونی چه لذتی داره از همکف به صورت کوتاه رد شدن واسه من. و چه زجری داره اگر مجبور باشم. توقف کنم ولی نتونم همه رو بخورم!!! 

 

 

انتقاد خوبه ها. نسل جدید رسما توهین میکنند بعد میگن انتقاد بود!! توی یه گروهی به یه استادی گفتن «بشین به امید چندرغاز آخر ماه، بیشتر از این ازت برنمی‌آید!!»

و استاد محترم در این گروه فقط خواننده هستند. این رو هم در این راستا گفتن که چرا فلان کار رو برای ما نکرده. بدون اینکه بشنوند چرا دارن توهین میکنند بهش. 

بعد میگم شما یک کلمه هم از کسی یاد بگیرید باید همیشه احترام اون رو حفظ کنین. 

به من به عنوان دانشجو معترض شدن که ما انتقاد کردیم!! حرف حق زدیم. تو چی میگی این وسط؟ فقط دو نفر شرمنده شدن از اون خیل زیاد!!

 

واقعا یاد دادن برخی چیزها به بعضی هاشون نشدنی هستش.

 

پاسخ :

سلام عزیزم.
حالا من چون کلاس ۸ صبح بود می‌دونستم مدت زیادی نیست. بیرون از کلاسم که به علت چادر سر کردنم پیدا نبوده.

الان که می‌گی تعجب کردم چرا بو نداره پس!😅

یعنی من خراب اون تنوع‌طلبیتم  دختر! :)))

وای چقد زشت‌ . خدا رو شکر تا حالا دانشجوی وقیح نداشتم.معمولا دانشجوها به خاطر نمره هم که شده در این حد پررو بازی درنمیارن
حامد سپهر
۲۳ آبان ۰۱ , ۰۸:۳۱

بهشون میگفتی الان استادها هم عوض شدن، شما همین دیالوگ رو چندسال پیش نمیتونستی جلوی استادت بهش فکر کنی چه برسه به زبون بیاری 

 

آقا انگار ما زودتر به دنیا اومدیم چون هرچی خاطره از استادا داریم همش نچسب و زورگو بودن:))

 

 

پاسخ :

والا :)))

حالا ما تک و توک استاد خوبم داشتیم. ولی بعضیاشون واقعا بی‌سواد و زورگو بودن. اون بی‌سوادیشون بیشتر رو اعصاب بود
یاسی ترین
۲۳ آبان ۰۱ , ۰۷:۵۷

من عاشق این استادهایی بودم که اجازه خوردن و آشامیدن میدادن 😁 

یه استادی داشتیم 

کیانوش هاشمیان. اسمش رو خیلی از کتاب‌ها هست. 

نمی‌دونم بشناسی یا نه، 

اون سال که من الزهرا کارشناسی می‌خوندم پیر بود 

همیشه می‌گفت لیوان‌های کافیتونو آماده کنید بیاید سر کلاس 

پاسخ :

ما استادهای این‌جورکی گلی هستیم از گل‌های بهشت 😅


عه نمی‌دونستم الزهرا خوندی :) استاد نمونه همین ایشونن
نجمه
۲۳ آبان ۰۱ , ۰۷:۱۵

سلام

پس چرا استادهای خانم ما ترسناک بودن :)

جرات نداشتیم باهاشون حرف بزنیم،با اینکه سنشون هم کم نبود.البته فضای درسی ما مهندسی بود.اونا هم می دونستن رو بدن،ما با استری فقط می پذیریم :)

پاسخ :

سلام عزیزم.
دیگه خودت جواب دادی که چرا. :)))

من تو کل دوران دانشجویی دو تا استاد خانم داشتم یکی از یکی بهتر
تسنیم ‌‌
۲۲ آبان ۰۱ , ۲۲:۰۳

حالا استاد منم یه چیز بپرسم ناراحت نمیشین؟

من یه چیز محوی یادمه، ولی محض یادآوری می‌پرسم، دکترای روانشناسی داشتین دیگه؟

پاسخ :

خیلی ناراحت شدم تسنیم 😒😂
دکتری علوم تربیتی دارم و تو حیطه روان‌شناسی و تربیت کودک مجوز کار دارم.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚
۲۲ آبان ۰۱ , ۱۹:۴۴

برادرزاده‌تون که هیچ، دانشجوتونم نشدیم!:(

پاسخ :

عزیزم😅😍😘
ویــ ـانا
۲۲ آبان ۰۱ , ۱۷:۰۷

آخی😂🥺😍

 

پاسخ :

😅😂❤
-- 𝚂𝚎𝚕𝚎𝚗𝚎
۲۲ آبان ۰۱ , ۱۶:۴۱

خوندن خاطراتتون واقعا حس خوبی داره. ♡

میشه بپرسم چی درس میدین توی دانشگاه؟ البته اگر میخواین جواب ندین.TT

پاسخ :

عزیزی❤

بله عزیزم. درس‌های روان‌شناختی و تربیتی
هوپ ...
۲۲ آبان ۰۱ , ۱۶:۰۰

زن دلم تنگ شده برات، بسه دوری 

پاسخ :

وای منم😢 کی ببینمت؟ بیا دایرکت روزهای آفت رو بهم بگو
𝙇𝘶𝘯𝘢𝘭𝘪𝘯 --
۲۲ آبان ۰۱ , ۱۵:۵۸

جسارت نباشه، می‌تونم بپرسم چی تدریس میکنین؟:)

پاسخ :

اختیار داری عزیزم.
درس‌های تربیتی و روان‌شناختی :)
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan