خب سقراط عشق را یک نیاز اساسی و طبیعی می دونه پس این قضیه اش همیشه درستهمثل این که کسی که بیشتر غذا نخورد بیشتر گرسنه است تازه عشق اهمیت حیاتی اش بیشتره
البته منظورش از عشق هم بایدبدونیم چیه
جامی که دیگه خیلی بدتر از سقراط میگه:
https://ganjoor.net/jami/7ourang/7-6-leyli-majnoon/sh5/
پاسخ :
راستش رو بخواید من زیاد با برداشت شما موافق نیستم. به نظر من هاردست تو لاو بودن یعنی که به این راحتیا عاشق نمیشی. عشق در یک نگاه و این خزعبلات برات معنایی نداره. یه جورایی ذهنت رو به روی عشق بستی و خودتو زیر نظر داری که مبادا عاشق بشی. در واقع آگاهانه و عامدانه نیازت به عشق رو سرکوب کردی. و سقراط میگه کسی که این طور باشه بیشتر از همه به عشق نیاز داره. به نظر من منظورش این نیست که چون عشق رو تجربه نکرده بیشتر نیاز داره بهش (چون غذا نخورده گرسنه تره). بلکه اینه که چون بیشتر از همه به عشق نیاز داشته بیشتر از همه هم این نیاز رو کتمان کرده و میکنه. (شاید به این دلیل که نیاز می تونه نشونه ضعف یا وابستگی بشه و هاردست تو لاوها برای پوشوندن این ضعفشونه که هاردست میشن)
در کتاب ضیافت و بعصی کتابهای دیگه دیدگاه سقراط نسبت به عشق بیان شده و اگه بپذیریم که افلاطون در این کتابها دیدگاه استادش رو بدون تحریف آورده بر اساس اونها عشق مد نظر سقداط مشخص میشه.
من این کتاب رو سالها پیش خوندم و خوشبختانه الان تونستم خلاصه ای از اون رو در نت پیدا کنم؛ از نظر سقراط:
1- عشق میل است چون همیشه به همراه چیزی میآید که شخص آنرا ندارد مثل عشق به زیبایی، عشق به دانش.
2- آن چیزی که عشق آن را طلب میکند فاقد آن است و سعی در تصاحب آن دارد.
3- آن چیزی که عشق آن را طلب میکند حتماً خوب است چون باعث نیکبختی میشود
4- هیچ کس چیز خوبی را بطور موقت طلب نمیکند و میخواهد برای همیشه مالک آن باشد
5- میل به داشتن چیزی برای همیشه، چیزی نیست جز میل به جاودانگی
6- جاودانگی نسبی با خلق اثر حاصل میشود. خلق اثر میتواند تولید مثل یا فرزند باشد و یا خلق یک اثر ماندگار ادبی یا هنری
7- خلق اثر یا خلاقیت در شرایطی میسر است که زمینه و محیط آن فراهم باشد که زیبایی لازمه آن است
8- بنابراین عشق و زیبایی در این نقطه به هم میرسند و باعث جاودانگی میشوند
بنابراین از دیدگاه سقراط:
الف: همگان میل شدیدی به جاودانگی دارند
ب: خلاقیت محصول میل به جاودانگی است
سقراط برای زیبایی سلسله مراتب تعریف میکند: مرحلهی نخست، عشق به یک جسم؛ دوم، عشق به همهی جسمها؛ سوم، عشق به رسوم و قوانینِ زیبا؛ چهارم، عشق به علومِ زیبا و جاودانگی حقیقی با عشق به زیبایی مطلق حاصل میشود که فلسفه[=دوستداری حکمت]است.
شعر جامی رو خوندم ولی متوجه نشدم چرا میگید خیام بدتر گفته