کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

یا مقلب القلوب...

به سال 1397 که فکر می کنم، به نظرم می رسد روزهایی که پشت سر گذاشته ام خیلی بیشتر از 365 تا بوده است! مگر می شود این همه ماجرا و تغییر فقط در 365 روز اتفاق افتاده باشد؟! بعضی از خاطرات این سال، آن قدر برایم دور و دست نیافتنی هستند که هی از خودم می پرسم مطمئنی 97 بوده است و نه سال(های) قبل از آن؟


1. در یک نگاه کلی، 97 شکر خدا برای من سال خوبی بود (البته در زندگی فردی و صرفه نظر از اوضاع و احوال داغان کشور). تجربه های کاری بسیار متنوعی داشتم. همکاری با موسسه های فرهنگی- هنری، دانشگاهها، کلینیکها، ارگانهای دولتی و مهدکودکهای مختلف، برگزاری سخنرانیها، جلسه ها و کارگاههای آموزشی نسبتا زیاد، آشنایی با آدمهای متفاوت، یادگیری مهارتها و مطالب گسترده و متنوع، انجام کارهای خودجوش مختلف و حتی تلاش برای راه انداختن یک کار جدید که در نهایت به خاطر اوضاع اقتصادی نابسامان مملکت، مجبور شدم آن را نیمه کاره رها کنم... اما در عوض، پیشنهادهای شغلی خوبی داشتم و خوشبختانه آن قدر خوب پیش رفت، که به راحتی می توانستم خیلی از پیشنهادها را رد کنم و از نظر مالی هم به نسبت سالهای دیگر برایم بهتر بود.


2. در این سال، شکلهای مختلفی از سفر به استانهای مختلف را تجربه کردم: با خانواده، با فامیل، با دوست، با دانشگاه (بدون دوستان) و حتی کاملا تنها. اولین بار بود که تنهایی سفر می رفتم و اگرچه به هدفی که از این سفر داشتم نرسیدم، به چشم یک تجربه از آن لذت بردم. در دو سفر، مقصدم تهران بود. اولی نمایشگاه کتاب و دومی با هدفی که نتیجه آن در سال جدید معلوم خواهد شد و من به شدت به آن امیدوارم. 


3. در این سال، توانستم با بسیاری از هیجانات و باورهای منفی ام کنار بیایم:

اول) دیگر هیچ خبری از خشمی که نسبت به مدیر سابق و آدمهای مربوط به آن دوران داشتم نبود و مثل گذشته دلم نمی خواست هر موفقیتی که بدون رد پای او به دست می آورم را توی چشمش فرو کنم (اصلا در موفقیتهایم یادم به او نبود) و حتی در آخرین برخوردمان متوجه شدم که چه قدر نسبت به او بی تفاوت و کرخم!

دوم) با خدا کنار آمدم! آن قدر فراز و نشیب پیش پایم گذاشت، آن قدر مرا دور خودم چرخاند، آن قدر مرا از اوج تاریکی به دل روشنایی و از دل روشنایی به نهایت تاریکی کشاند، آن قدر امیدهای پررنگم را کاملا محو کرد، آن قدر برنامه ریزیهایم را به هم زد، آن قدر از راه بی گمان برایم لبخند و شادی فرستاد، آن قدر تلاشهایم را در هم شکست و به سکوتها و رضایتهایم پاداش داد که بالاخره تمام قد در مقابلش خم شدم و با همه وجودم زمزمه کردم که: «اگه دنیا بخواد و تو بگی نه/ نخواد و تو بگی آره، تمومه/ همین که اول و آخر تو هستی/ به محتاج تو محتاجی حرومه».

سوم) یک حس نصفه نیمه را هم تجربه کردم که البته در تعداد کمی از روزهای سال وجود داشت و محدود می شد به نهایتا تا دو سه روز بعد از هر بار دیدنش! روز چهارم اصلا یادم نبود چنین فردی وجود خارجی دارد! بعد هم، همین چند روز پیش، به طور ناگهانی تصمیم گرفتم حتی در حد همان چند روز در سال هم حس نداشته باشم و دیگر ندارم! به همین سادگی به همین یخ کردگی! =)


4. تغییرات خوبی در من شکل گرفت و البته هنوز جای کار دارد. یکی از این تغییرات که در شش ماهه دوم سال آن را در خودم کشف کردم و از وجودش به شدت لذت بردم این بود که قبلا وقتی حس می کردم کسی یا کسانی حس خوبی به من ندارند یا جوری در مورد من فکر می کنند که در واقع آن جور نیستم، ناراحت می شدم و در لاک خودم فرو می رفتم و حتی طوری رفتار می کردم که تصورات غیرواقعی آنها تایید شود. اما حالا دیگر این طور نیستم. اولا که حتی وقتی حس می کنم یک فرد یا گروه از من خوششان نمی آید واقعا برایم اهمیتی ندارد (نمی گویم «هیچ» اهمیتی ندارد، ولی زیاد هم ناراحتم نمی کند) و دوما به این توانایی رسیده ام که همان طور که هستم رفتار کنم نه این که خودم را از نگاه دیگران ببینم و آن طور که آنها تصور می کنند هستم باشم. مثلا گاهی این تجربه را داشته ام که کسانی که تیپ متفاوتی از من دارند، در برخوردهای اول زیاد یا اصلا تحویلم نمی گیرند. قبلا در چنین شرایطی سکوت می کردم و خودم را کنار می کشیدم. الان بی توجه به رفتار آنها، با اعتماد به نفس کامل، وارد تعامل می شوم و در همان حدی که خودم مایلم (نه کمتر و نه بیشتر) ارتباط برقرار می کنم. نتیجه خیلی خوب است. فهمیدم من فقط وقتی می توانم از طرف دیگران به همان شکلی که هستم مورد پذیرش قرار بگیرم و دوست داشته شوم که در قدم اول خودم خودم را پذیرفته باشم و دوست بدارم. کلا از رشد اعتماد به نفس و جرات ورزی در خودم بسیار راضی ام و البته می دانم که هنوز هم باید مسیر طولانی یی را بپیمایم تا بشوم آنچه باید!


5. و در این سال، در همین روزها، یک اتفاق خیلی قشنگ در جریان است که امیدوارم برای همیشه مستدام باشد؛ چیزی که سالها است من و خانواده ام را به شدت درگیر خود کرده و همه اشکها و دعاهایمان روی آن متمرکز شده است. اگر موقع تحویل سال، یادتان به من افتاد و خواستید برایم دعا کنید، از خدا بخواهید این اتفاق خوب به طور مستمر و با کیفیت بالا ادامه پیدا کند، خودش متوجه می شود! =)


حرف آخر:

آرزو می کنم سال جدید برای همه، به ویژه مردم سرزمینم، خانواده ام، دوستان دیده و ندیده ام، آشناها، فامیل، دانشجوهایم، بچه ها و هر کس به هر شکلی حقی به گردنم دارد، سالی پر از عشق، آرامش، آگاهی و امنیت جسمی، روانی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و... باشد؛ سالی که «حق» به جایگاه اصلی اش برسد...


دوستان قدیمی و جدیدم! دوستتان دارم و برای تک تکتان یک دنیا عشق می فرستم...

  • ادامه مطلب
نازلی
۱۸ فروردين ۹۸ , ۰۰:۲۲
شارمین جان با خوندن این پست فکر نمیکنم سال خوبی برات بوده بلکه فکر میکنم سال فوق العاده ای داشتی
و چه تغییرات خوب و عالی . تغییر یکی از سخت ترین کارهاست و وقتی اتفاق می افته لذتش وصف نشدنی هست
خوشحالم که از این مرحله گذر کردی
و امیدوارم امسال برای تو عالی تر از 97 بگذره و تبدیل بشه به زیباترین برگ زندگیت .با یکعامله اتفاق خوب و سرنوشت ساز

پاسخ :

مرسی نازلی جان
امیدوارم سال ۹۸ برای تو هم پر از خوبی، شادی، مهربونی، عشق و خیر و برکت فراوون باشه و از هر چیزی بهترینش برات اتفاق بیفته.
خودت باش
۰۵ فروردين ۹۸ , ۲۰:۲۶
ان شاءالله سال ٩٨ هم سالی خوب و بر از موفقیت برای شما باشه…
راستی جرا منو نبردی سفر؟

پاسخ :

مرسی. ان شالله برای تو هم سال بی نظیری باشه دوست جان.
بیا امسال ببرمت. =)
حمیده
۰۵ فروردين ۹۸ , ۱۸:۴۸
من خیلی تلاش کردم امسال یه پست ِ اینجوری بنویسم، ولی انگار از وقتی که همه چی رو گفتم بهت و تو یه فضای نسبتا عمومی بدون گول زدن خودم همشو نوشتم، سبک شدم و حرفام ته کشیده! 

برات ۹۸ ِ خوبی آرزو دارم شارمین عزیزم! 

پاسخ :

اتفاقا چند بار سر زدم منتظر پست عیدانه ت بودم. خیلی اون پست اعترافت خوب بود. می خواستم بچلونمت. 😘

ممنون حمیده جانم. منم برات یه دنیا عشق و ارامش آرزو میکنم.
Nilou far
۰۴ فروردين ۹۸ , ۱۲:۱۵
چه سال خوبی داشتین،ان شاالله ۹۸ هم به همین خوبی و پرباری براتون باشه.
برای منم تقریبا سال خوبی بود،فروش مغازه هامون بعد ۵ سال.
وهم اینکه شوهرجان بالاخره به حرف من گوش داد بدون دعوا😁
اگه حضور غافلگیرانه نینی نبود بهتر بود😁البته الان راضی هستما اما یه مدت حالمو خیلی گرفته بود.

پست های صرفا جهت نوشتن خصوصی هستن؟

پاسخ :

مرسی نیلوفر جان. خدا رو شکر که برای تو هم اتفاقهای خوب افتاده و ان شالله سال جدید اتفاقهای بهتری در انتظارت باشه.
غافلگیرانه ش بد بوده واقعا و حق داشتی حالت گرفته باشه. ولی خود حضور نی نی اتفاق خیلی قشنگیه. خوشحالم که الان راضی هستی. امیدوارم به خوبی دنیا بیاد و سالم و قوی باشه و یه عالمه خیر و برکت تو زندگیتون بیاره و شبیه عمه ش هم نباشه.😂 

بله عزیزم.
من ...
۰۱ فروردين ۹۸ , ۰۲:۵۶
سلام سال نوتون پر از برکت و نور🌹

پاسخ :

سلام عزیزم. ممنون. شما هم سال خوب و مثبتی داشته باشید.🌸
رضا
۰۱ فروردين ۹۸ , ۰۰:۳۳

به دلیل شرایط خاص(نزدیک شده به سال تحویل) پست رو به شیوۀ تندخوانی خوندم!

خدا رو شکر که از سال 97 راضی بودید و امیدوارم این روند موفقیت‌آمیز و رضایت‌بخش در سال جدید، بیش از پیش ادامه داشته باشه و نتیجه سفر اخیرتون هم نتیجه دلخواهی براتون داشته باشه.

در مورد بند دو، من نصف سن شما بودم اولین سفر تنهایی‌م را رفتم!

پیش از دیدن بند 5 جز اولین دوستانی بودید که سال تحویل در دعاهام به یادشون بودم. به دلیل جایگاه vipام  در کائنات دعاهام بی‌واسطه و با سرعت نور به پروردگار می‌رسه! انشاالله اون اتفاقِ خوب به عالی‌ترین شکل ممکن استمرار پیدا کنه.

 

این زمستان باقی‌ست
تا قدم‌رنجه کند فروردین
و شقایق بنشاند در دشت
گرچه سرد است و سیاه است شب اسفندی
نعمت نم‌نم باران بهاری هم هست
عطر نرگس که بپیچد در باغ
اولین چلچله هم می‌آید
و سرودش این است:
متبرک باد نام تو بهار...

پاسخ :

ممنون. ان شالله شما هم سالی پر از موفقیت داشته باشید و آرزوهاتون به بهترین شکل ممکن برآورده بشه.
نصف سن من که خییییییلی بچه بودید! از خونه فرار کردید؟😁
مرسی. حایگاه وی آی پی تون مستدام! ما هم بیایم بهتون پارچه سبز ببندیم حاجت بگیریم! 😁

تشکر
آبی
۲۹ اسفند ۹۷ , ۲۳:۰۷
شارمین عزیز اول از همه باید حتما بگم از خوندن این پست خیلی خوشحال شدم حس مثبت واقعی پستت خیلی خوب بود این خوبی برات مستدام باشه .
1.در یک نگاه کلی برای منم خدا رو شکر سال نرمال و خوبی بود سال 97 دومین سال نبود مادرم بود و در این سال حضور و یاد مادرم در همه 365 روز سال در وجود و ذهنم بود و خدا رو شکر تونستم از این بحران سخت عبور کنم یاد و حضور مادرم همیشه با منه .
سال 97 سعی کردم از لحظات استفاده کنم و از نظر مالی مثل همیشه بی تفاوت نبودم پول واقعا برام مهمه و حواسم به اهداف اقتصادی ام بود .
2.چه خوب که اینهمه سفر رفتی و چه خوب تر که تنها سفر کردن رو تجربه کردی و عالی تر از اون که دو بار تهران تشریف آوردی ایشالا نتیجه سفر دومت هر چه صلاح ات هست باشه . من در سال 97 سفرهام نسبت به سالهای قبل کمتر بود فقط کیش، شمال ،دبی رفتم سال 98 همون شروعش میخوام 97 جبران کنم و سفر مفصلی دارم .
3.اول :شارمین میدونی چیه گذر زمان خیلی از هیجانات و باورهای منفی رو تعدیل میکنه البته باز بستگی به دیدگاه آدمها داره اما کلا گذشت زمان آدمها صبورتر و مقاوم تر میکنه
وای این دومی چه قدر حال خوبی داره با خدا کنار اومدی و به جای دلخوری چنین نتیجه گیری کردی
4. شک نکن اعتماد به نفس و جرات ورزی رمز همه موفقیت هاست .
5.حتما خدا حواسش بهت هست حتما نگاه و خواسته قشنگت محقق خواهد شد .
منم آرزو میکنم مردم سرزمینم یکبار هم شده به خودشون بیایند و نوکر کسی نباشند آرزو میکنم روزی هر حرف و عقیده ای زده بشه و هر بنده ای فقط بنده خدای خودش باشه نه بنده خلق خدا. ما دو تا حضرت علی نداریم حضرت علی یک نفر هست و فقط او معصوم بود تا اینو مردم متوجه نشن وضعیت همینه.
شارمین عزیز با آرزو بهترین ها برای تو و خانواده خوبت
خیلی خوشحالم سال 97 با وبلاگ نویسی مثل تو آشنا شدم همکار محسوب میشیم اهل رفاقت مجازی نیستم اما دوست دارم فرصتی پیش بیاد از نزدیک ببینمت .
در سال جدید سلامت و شاد باشی ایشالا سال 98 هم برات خوب خوب باشه .  

پاسخ :

آبی جان خوشحالم که حس مثبت گرفتی.
۱. خدا رو شکر که برات سال خوبی بوده. ان شالله روح مادر خوبت در آرامش و رحمت الهی باشه. و امیدوارم تو سال جدید از هر نظر بهترینها برات اتفاق بیفته.
۲. امیدوارم سفرهای زیاد و عالی و بی خطری داشته باشی عزیزم.
۳. درسته. دقیقا گاهی فقط باید منتظر گذر زمان موند.
اولش دلخور میشدم. کم کم رسیدم به این نتیجه.
۴. دقیقا همین طوره.
۵. امیدوارم همه آرزوهای قشنگت محقق بشه و در زندگی خودت هم همه چیزهای قشنگ و عالی پیش بیاد عزیزم.
من هم از داشتن دوست فرهیخته و خوبی مثل تو خوشحالم. خدا رو چه دیدی؛ شاید یه روزی یه جایی همدیگه رو ببینیم.😊
مرسی از کامنت خوبت
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan