- يكشنبه ۳۱ شهریور ۹۸ , ۰۰:۰۱
- ادامه مطلب
- |
There Is No End To My Childhood
هیچ وقت برای پر کردن تنهایی هایتان، سعی نکنید کسی را از پناهگاه تنهایی اش بیرون بکشید.
تلگرام را باز می کنم. در اثر اتصال به پروکسی، یک کانال اتفاقی به تلگرامم اضافه شده است؛ این بار کانال صیغه یابی! از سر کنجکاوی بازش می کنم. چند پست می خوانم و گلاب به رویتان دارم بالا می آورم! انگار که گاو و گوسفند برای امانتدهی معرفی میکنند، حتی تحقیرآمیزتر از آن!
راستش را بخواهید حضور کاملا به موقع سر هر قراری برای من بی اندازه اهمیت دارد؛ چه قرارهای کاملا رسمی، مثل حضور در کلاسهای دانشگاه چه قرارهای خیلی خودمانی با رفقا.
برای این که چنین اهمیتی را با رسم شکل و نمودار بهتان نشان بدهم باید بگویم اینجانب هر کجا که دیرم شده باشد و چند دقیقه معطل شوم و حس کنم امروز از آن روزهایی است که تاکسی گیرم نمی آید، بلافاصله سوار اولین ماشینی که برایم بوق می زند می شوم!
۱. چه کسی می گوید زنها وقتی حالشان خراب است و کاری از دستشان برنمی آید موهایشان را کوتاه می کنند؟! کاری که من در چنین شرایطی انجام می دهم این است که شب بدون مسواک زدن می خوابم! (شرمنده هوپ!)
بعضی از حرفها، بی دلیل در ذهن آدم می ماند؛
مثل حرف زنی که وسط کوچه گفت: "دستم را گرفتی، امام زمان دستت را بگیرد."
مثل جمله راننده تاکسی که پشت چراغ قرمز، برگشت به سمتم و گفت: "عمو، پیاده نشی ها. بذار ببرمت اون ور چارراه."