- پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۰۰ , ۱۴:۰۸
"خانم دکتر دو تا بسته پستی براتون اومده. گذاشتم رو میز تو اتاقتون."
این را خانم قاف، منشی کلینیک گفت. منتظر هیچ بستهی پستی نبودم ولی واقعیت این است که من از بچگی عاشق این هستم که پست برایم چیزی بیاورد! به خاطر همین با کنجکاوی و خوشحالی به اتاقم رفتم.
- چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت ۰۰ , ۱۶:۱۷
- ادامه مطلب
سلام.
درست است که اینجا دفتر خاطرات یک مشاور کودک است. ولی امشب این مشاور کودک میخواهد در مورد مراجعین همکارهایش بنویسد آن هم با موضوع مشاورهی پیش از ازدواج!
- يكشنبه ۱۲ ارديبهشت ۰۰ , ۲۲:۲۷
- ادامه مطلب
نمیدونم چرا از صبح همهش داره این شعر تبلیغاتی تو ذهنم پلی میشه (اونم کاملا ریتمیک و با موسیقی!): "بیخیال هر کاری، وقتی مَکِنزی داری". تازه گاهی هم کلمه مکنزی رو فراموش میکردم به جاش کلمه راپونزل پخش میشد! 🤦♀️😂
- شنبه ۱۱ ارديبهشت ۰۰ , ۱۲:۴۳
- ادامه مطلب
سلام
(چند تا پست در میان یادم میآید که قرار بوده اول هر پست سلام کنم! باید نخی چیزی به انگشتم ببندم تا یادم نرود! 😁)
.
.
.
تمام مدتی که با هم در اتاق تنها بودیم این طور پیش رفت که من
- چهارشنبه ۸ ارديبهشت ۰۰ , ۰۸:۵۵
- ادامه مطلب
خیلی از مردم اعتقادی به مشاوره ندارند و تا کارد به استخوانشان نرسیده باشد دور و بر ما پیدایشان نمیشود. تازه هر وقت هم میآیند انتظار دارند با یک جلسه، همه چیز گل و بلبل شود و ما با چوب جادویمان همهی مشکلاتشان را حل کنیم! و البته موقع پرداخت هزینه هم کلی بهشان سخت میگذرد و حاضرند پولشان را آتش بزنند ولی بابت مشاوره ندهند!
- يكشنبه ۵ ارديبهشت ۰۰ , ۰۱:۰۱
- ادامه مطلب
- پنجشنبه ۲ ارديبهشت ۰۰ , ۲۳:۵۸
- ادامه مطلب
اردیبهشت بی تو برایم جهنم است
اردی جهنمی که همیشه پر از غم است
اینجا به اوج عشق و علاقه نمیرسی
اینجا حضور خاطرهها گیج و مبهم است!
میترسم از خودم، به خودم طعنه میزنم
این طعنه ها برای رسیدن به تو کم است
هر لحظه مثل صاعقه در من نشستهای
سیلی دست حادثه هامان چه محکم است
کاری به جز شکستن وزن غزل نبود
وقتی که زخم قافیهات عین مرهم است
اردیبهشت گفتی و گفتم نمیروم
آخر بهشت بیتو برایم جهنم است…
- چهارشنبه ۱ ارديبهشت ۰۰ , ۱۱:۴۳
- |
۱. کرالاین (2009-Coraline)
یک شب که حال دلم خوب نبود، تصمیم گرفتم خودم را با انیمیشن درمان کنم! کرولاین را انتخاب کردم و تازه حس ترس هم بهم اضافه شد! برای منی که نهایت فیلم ترسناک دیدنم این بود که سالها پیش، همانطور که آرتین فیلم واقعا ترسناک میدید اتفاقی چند دقیقهای را میدیدم، کرولاین واقعا فیلم ترسناک محسوب میشد. کلاً نمیفهمم آن ارواح و جادوگر و اتفاقهای یک جورکی،در انیمیشن کودک چه کار میکرد!
- سه شنبه ۳۱ فروردين ۰۰ , ۱۹:۲۹
- ادامه مطلب
سلام به همه :)
شش نفر اولی که مخاطب این پست هستند، آن شش فرد محترمی هستند که مرا مخفیانه دنبال میکنند. راستش من هیچ مشکلی با خاموش دنبال شدن ندارم (هر چند خودم برای تک تک وبلاگهایی که دنبال میکنم گزینهی دنبال کردن عمومی را میزنم). فقط کمی در موردتان کنجکاوم و دوست دارم بدانم آیا میشناسمتان؟ مثلا بلاگری هستید که من هم متقابلاً دنبالتان میکنم یا مثلاً گاهی برایم کامنت گذاشتهاید یا باز هم مثلاً قبلاً دوست بودهایم یا....؟ و همچنین دوست دارم علت مخفی بودنتان را بدانم. مثلاً.... واقعاً برای این یکی هیچ مثالی به ذهنم نمیرسد و نمیتوانم تصور کنم به چه دلیلی ممکن است کسی نخواهد بدانم که دنبالم میکند!
- يكشنبه ۲۹ فروردين ۰۰ , ۲۳:۴۲
- ادامه مطلب
۱. بابا حدود ساعت ۱۱ شب میخواست برای پیادهروی بیرون برود، سارا و زینب، که خانهی ما بودند، گفتند ما هم میاییم. من به شوخی بهشان گفتم: "پس همین طور که دارید توی کوچه و خیابون راه میرید دو نفری با هم بلند جیغ بکشید و بگید: آهااااای مردم شهر! آسوده بخوابید... شهر در امن و امان است." گفتند: "باشه! بذار الان یه بار بگیم!" گفتم: "یککککک... دوووووو.... سه!" و قبل از هر چیزی ناگهان صدای جیغ خیلی بلند سارا گوش فلک را کرد و بعد من و زینب بودیم که روی زمین افتاده بودیم و میخندیدیم و سارا که با تعجب و عاقل اندر سفیه نگاهمان میکرد و میگفت: "خاله خودت گفتی اول جیغ بزنید بعد بگید"🤣🤣🤣
+ بعدتر که مساله "اول جیغ بزنید" یا "باجیغ بگید" حل شد، سارا میگفت: "آی مردم شهر! آسوده بخوابید تا شهر در امن و امان باشد." 😅 یعنی قشنگ داشت به مردم شهر میرساند که عامل هر ناامنی خودشان هستند و بهتر است بخوابند و توی دست و پا نباشند! 🤦♀️
- يكشنبه ۲۹ فروردين ۰۰ , ۰۱:۳۵
- ادامه مطلب
یکی از قشنگترین اتفاقهای هر سالهی ماه رمضان برای ما (که دیگر هرگز تکرار نخواهد شد)، افطاری شب سوم، خانهی دایی محسن بود.
- جمعه ۲۷ فروردين ۰۰ , ۱۵:۲۷
- ادامه مطلب
- چهارشنبه ۲۵ فروردين ۰۰ , ۱۴:۲۷
- ادامه مطلب
مامان و مامان بزرگ و پسرهای دایی و خالهها و داییها و... مدام به هم میگویند:
- دیگر غصه خوردن بس است!
- هر هفته بلند نشو برو مزار!
- دوشنبه ۲۳ فروردين ۰۰ , ۱۱:۱۸
- ادامه مطلب
- پنجشنبه ۱۹ فروردين ۰۰ , ۲۳:۴۷
- چهارشنبه ۱۸ فروردين ۰۰ , ۰۵:۵۲
- ادامه مطلب
۱. با خروج آب و هوا از سرمای سخت! زمستان، درِ اتاقم از صبح تا شب باز است و خب فکر میکنم کل همسایهها بتوانند پا به پای دانشجوهایم در تک تک آزمونهای میانترم و پایانترمی که میگیرم شرکت کنند!😅 حس میکنم صدایم در کل محله میپیچد!
- دوشنبه ۱۶ فروردين ۰۰ , ۱۰:۱۳
- ادامه مطلب
-
تیر ۱۴۰۴ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۴ ( ۱ )
-
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
دی ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
آذر ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
آبان ۱۴۰۱ ( ۲۳ )
-
مهر ۱۴۰۱ ( ۱۳ )
-
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
اسفند ۱۴۰۰ ( ۲۳ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳۴ )
-
دی ۱۴۰۰ ( ۲۳ )
-
آذر ۱۴۰۰ ( ۱۸ )
-
آبان ۱۴۰۰ ( ۱۵ )
-
مهر ۱۴۰۰ ( ۱۴ )
-
شهریور ۱۴۰۰ ( ۱۶ )
-
مرداد ۱۴۰۰ ( ۱۸ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۲۳ )
-
خرداد ۱۴۰۰ ( ۲۳ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۲۱ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲۶ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۱۵ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۲۰ )
-
دی ۱۳۹۹ ( ۲۳ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۱۳ )
-
آبان ۱۳۹۹ ( ۴۴ )
-
مهر ۱۳۹۹ ( ۳۲ )
-
شهریور ۱۳۹۹ ( ۱۴ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۱۴ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۷ )
-
خرداد ۱۳۹۹ ( ۸ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۱۷ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۱۳ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۲۵ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۱۳ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۱۵ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۱۷ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۷ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۱۲ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲۳ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۶ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۵ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۳ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۸ )