کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

و این روزها...

۱. در مورد تدریس مجازی، بی تفاوت شده ام؛ در واقع، دارم آن را به شکل یک وظیفه ناخوشایند تحمیلی انجام میدهم و به خودم میگویم مگر آدم همه کارهایش را با میل قلبی و از سر اختیار انجام میدهد؟! این هم یک کار زورکی نخواستنی، مثل یک سری از کارهای دیگر. ولی حقیقت این است که از یک طرف خوشحالم که لازم نیست مسیر خانه تا دانشگاه را طی کنم و پشت ترافیک بمانم و دغدغه به موقع رسیدن سر کلاس، آن هم در تایم کاملا مشخص را داشته باشم و از طرف دیگر، دلم برای تک تک لحظه هایی که در کلاس، مشغول تدریس یا حرف زدن با دانشجوهایم هستم و برای دیدن چهره موجوداتی به اسم دانشجو، تنگ شده است. دیگر اصلا احساس استاد بودن ندارم. جدیدا هم تصمیم گرفته ام دیگر هر جلسه، به دانشجوهایم تکلیف ندهم؛ هم جان خودم را خلاص کنم هم جان آنها را! والا!


2. تقریبا میشود گفت هیچ کس اصول بهداشتی را رعایت نمیکند! عجیبتر از همه این که فکر می کنند اگر با هم دوست باشند یا نسبت فامیلی و به خصوص خانوادگی داشته باشند، ویروس را منتقل نمی کنند و غریبه ها هم که به جهنم! و جالب این که در این موارد، همه یکدست شده اند، بالاشهری و پایین شهری، فقیر و پولدار، روشنفکر و متحجر، مذهبی و بی دین، اخلاقی و بی اخلاق، باسواد و بیسواد، همه مثل هم هستند. همه توجیه می کنند تا هر کاری دلشان خواست بکنند و هیچ کس به حق الناس بزرگ و غیرقابل جبرانی که ممکن است با این بی احتیاطی بر دوششان بیفتد توجه نمیکنند. نمیدانم اگر به جای کرونا، دراکولا یا گودزیلا یا زامبی آمده بود و هر لحظه ممکن بود در کوچه و خیابان با یکی از آنها مواجه شویم باز همین قدر بی خیال دنبال گشت و گذار و مهمانی و پارک و مسافرت و جشن تولد و... بودیم یا احتمالا کمی احتیاط می کردیم؟! امیدوارم دست کم خدا این تعداد محدودی را که واقعا رعایت میکنند حفظ کند و نسل بشر از اینها تداوم پیدا کند نه از آنها!!!! =)))


3. اوایل که تک و توک مراجع داشتم و هنوز منشی نگرفته بودم، خودم چراغ کلینیک را روشن نگه داشته بودم. حتی روزهایی که هیچ کس نبود، می رفتم در کلینیک را باز می کردم و می نشستم پشت میز منشی و سرگرم کارهای خودم میشدم. در دو طرف واحد ما، دو تا پزشک مستقر هستند که مریض از سر و کولشان بالا میرود! اما دریغ از یک نفر که بیاید به من بگوید اسب نجیبت به چند! هی از حودم میپرسیدم چرا این مردم به بدنهای فانیشان این همه می رسند و نسبت به روان ماندگارشان بی تفاوتند! =))))) همه مراجعهای من، تلفنی یا آنلاین نوبت میگرفتند. اما در همین دو روزی که منشی گرفته ام، مدام حضوری می آیند برای نوبت گرفتن یا دست کم سؤال پرسیدن. دفعه اولی که آمده بود، وقتی اولین مراجع را دیدم و آمدم بیرون تا ببینم همه چیز مرتب است یا نه، گفت: «همین الان یه خانمی اومد نوبت گرفت برای فلان مشاور.» بعد من بیست روز تمام هر روز آنجا نشسته بودم و دریغ از یک نفر که حضوری نوبت بگیرد. روز دوم هم سه چهار نفر آمدند! به منشی ام گفتم اصلا تو هیچ کاری نمیخواهد بکنی! فقط بنشین اینجا تا خود به خود باعث جذب بشوی!

  • ادامه مطلب
حمیده
۲۶ ارديبهشت ۹۹ , ۱۸:۵۰

این کارو بکنی مریضای دو تا دکتر بغلی هم میان سمت شما :))))))))

پاسخ :

تاکیدم میکنه =))))
حمیده
۲۶ ارديبهشت ۹۹ , ۱۸:۵۰

این کارو بکنی مریضای دو تا دکتر بغلی هم میان سمت شما :))))))))

پاسخ :

الان مرددم کردی. آخه اون دو تا دکتر هم گناه دارن طفلیا =)
حمیده
۲۶ ارديبهشت ۹۹ , ۱۳:۰۹

یه درصد به خودت شک نکردی که وجود تو باعث پراکندگی مراجع شده؟ :-""""""""

پاسخ :

اوممممم... یعنی به نظرت مرکز رو بزنم به اسم منشی و برم سودش بیشتره؟! 🤔😉
اریانه
۲۳ ارديبهشت ۹۹ , ۱۲:۴۵

خلاصه که جالب بود،جز همون بار اول،دیگه بحث نکردیم،و این تو کارنامهٔ درخشانِ کامنتر بودنم،یه نقطهٔ عطفه😌😌

شوخی میکنم،من سرتق تر از حرفام،تازه شما هم ترس ندارید که،به همین نت قسم🧐🧐

من یکیو میشناسم،اسم ها رو دونه دونه میگه،سکه میذاره،سرهم کدوم شکست،کارایی میکنه که...😑😑😑خرافات ریشه دوانده🙃

پاسخ :

من الان یه شونه تخم مرغ دستمه همین جور دارم میکوبم کف بیان؛ کسی این نقطه عطف رو چشم نزنه فردا بحث کنیم 😂 تو هم هر چی سکه داری بردار بیار 😂


خب خدا رو شکر که از من نمیترسی 😉

اریانه
۲۳ ارديبهشت ۹۹ , ۰۰:۲۵

من یه مدت فکر میکردم،از دلایل اینکه با شما بحثم نمیشه،اینه که منو از رو کامنتا روانکاوی کردید،میدونید چطوری جوابمو بدید،درجا ساکت شم://///

#اعتراف

میدونید،حالا منظورم دقیقا این که تخم مرغ بگیریم بشکونیم،که کی چشممون زده نیست،ولی فکر میکنم،انرژی منفی که ممکنه از اشخاص مختلف برسه،تاثیر داره...

پاسخ :

😁 
اریانه جان هیچ روانشناسی نمیتونه به سرعت همه کنه و بنه آدم رو بشناسه. درسته شاید تو شناخت آدمها ماهرتر باشن ولی حتی تو اتاق مشاوره که مستقیما برای شناخت وقت میذاریم، باز شناخت کاملتر، در طول جلسات به دست میاد. 
از طرف دیگه به نظرم اگه کسی بتونه اطرافیان رو بهتر بشناسه و از این شناخت برای حال خوب اونها استفاده کنه و بدجنس بازی درنیاره، خیلی خوبه و دیگه ترسناک نیس 😉

آهان. بله عزیزم. اینجوری بهش نگاه کنیم تا یه خدی قبول دارم ولی نه اونجوری که بگم مثلا موفقیتهام رو قایم کنم کسی چشم نزنه یا هر طوری شد بگم یکی انرژی منفی داده.
قدیما بعصیا بچه هاشون، مخصوصا پسرا، رو لباس زشت میپوشوندن و میذاشتن کثیف باشن که چشمشون نزنن!
الانم ما یه همسایه داریم هر وقت حس کنه یکی ممکنه بچه هاش رو چشم بزنه، قشنگ میره پشت در خونه اون فرد یه تخم مرغ میکوبه رو زمین!
x
۲۳ ارديبهشت ۹۹ , ۰۰:۰۵

این داستان : منشی خوش قدم :)

پاسخ :

😁
اریانه
۲۲ ارديبهشت ۹۹ , ۲۱:۴۱

تورو خدا دست از سرِ کچل این دانشجو جماعت بردارید،یکی از استادا میخواست تلفنی زنگ بزنه،دونه دونه سوال بپرسه://///

یعنیکم مونده تو خونه هم با ماسک و دستکش راه برم،دچار وسواس عجیبی شدم..!!

من از روانشناسا میترسم!!!حس امنیت ندارم کنارشون،فکر میکنم ممکنه تا اعماق افکارمو در بیارن،خب بعد جالب نمیشه...•_•

منشیتون....به چشم خوردن و اینا اعتقاد دارید؟؟

پاسخ :

این دانشجو جماعت اگه خودشون دنده هاشون نمیخارید پا نمیشدن بیان دانشگاه ثبت نام کنن! 😉😂

خیلی شرایط بدیه. باید خیلی فکرمونو کنترل کنیم تا غرقش نشیم و کار به اینجاها نرسه. نه اونحوری بی خیالی خوبه نه وسواس و حساسیت زیاد.

اریانه! 🤔 نگا من کن! 😈 من ترس دارم دخترم؟! 😏😂

اگه بخوام جدی بگم نه واقعا. ولی من تو زمینه هایی که خارج از حیطه علمه، چیزی رو قاطعانه رد نمیکنم. میگم ممکنه باشه ممکن هم هست که نباشه. 
Nilou far
۲۲ ارديبهشت ۹۹ , ۱۰:۵۹

منم از اول کرونا هیچ اصول بهداشتی رو رعایت نکردم😁.منظورم شست وشو و ضدعفونی کردنه.

بیرون که خب یکسال داره میشه که نرفتم.

 

من جای منشی بودم پورسانت میکرفتم به خاطر جذب هام😁والا الکی که نیست

پاسخ :

خب وقتی بیرون نمیری زیاد شستشو و ضدعفونی لازم نیس. بعضیا همه ش بیرونن و رعایت نمیکنن. یه خدمات کامپیوتری نزدیک ما هست خیلی کارش درسته و معروفه. ولی متاسفانه هیچ اعتقادی به کرونا نداره! بدون دستکش و ماسک کار میکنه. همه شم داره موبایل و کامپیوتر و لپ تاب و مودم و... که پرخطرترین چیزهان رو دست میزنه. تازه هر کدومشم مال یکیه و قبلش کلی دست زدن بهش! مشتریاشم که همه ش تو حلق هم بودن!من هفته پیش مجبور شدم دو بار لپ تابم رو ببرم پیشش بعدش اومدم خونه خودم و لپ تابم رو ضدعفونی کردم از بس اونجا بهم حس کرونایی میداد!

چشمش زدم نیلوفر! دیروز هیچ کس جدید نیومد 😁 وگرنه فکر کنم اونم تو فکرش بود! 😁
صخره نورد
۲۱ ارديبهشت ۹۹ , ۲۳:۰۳

سلام

همکارم چند روز پیش داشت تو شرکت مثلا کلاس آنلاینشو میگذروند، با ما حرف میزد و فقط یه گوشش به کلاس بود که اگه استاد صداش کرد بشنوه :))

جمله اول از بند 2 رو برای گروه دوستانم فرستادم که داشتن برنامه ریزی میکردن برن گردش :|

مورد 3:

گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود

گاهی بساط عیش خودش جور میشود

گاهی دگر تهیه بدستور میشود

گه جور میشود خود آن بی مقدمه

گه با دو صد مقدمه ناجور میشود

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است

گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
 

پاسخ :

سلام.
کلاسهای حضوری رو میپیچونن، آنلاین که جای خود داره!
:/
😊
بنده خدا
۲۱ ارديبهشت ۹۹ , ۲۲:۵۰

بعد خوندنش یه چیزی مابین خنده و لبخنده ملیح زدم و مضطرانه گفتم عجب

پاسخ :

چه واکنشهای متنوعی! 😊
منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۲۱ ارديبهشت ۹۹ , ۲۰:۱۶

من هر بار به این ترمی که با تحصیل مجازی گذشت و داره می‌گذره فکر می‌کنم، روحم خراش برمی‌داره!

 

پاسخ :

عزیزم 😔
خودت باش
۲۱ ارديبهشت ۹۹ , ۱۹:۱۵

1. لذت دانشگاه به کلاس رفتنشه!

2. من دیگه خسته شدم، نزدیک سه ماهه که دیگه همگی دورهم جمع نشدیم. به مامانم میگم انگار فقط خونه ما کرونا داره!!!!!

3. خخخخخ چه جالب!

پاسخ :

۱. واقعا
۲. شما جزء مقربین درگاه الهی هستید! صبر پیشه کن که خدا با شماست 😊
۳. 😄
محمد حسین
۲۱ ارديبهشت ۹۹ , ۱۷:۱۱

سلااام

1. خدا خیرتان دهاد که دست از سر دانشجو ها برداشتید

اساتید ما هم تازه میخوان شروع کنند فکر کنم به خاطر این که فهمیدند امتحان ممکنه خیلی قرص و محکم نباشه و گرنه کلا اهل تکلیف دادن نیستند همین که ما را میبینند ما را ارزمیابند ما هم همین که میبینیمشون تمرین میکنیم و رسالت تکلیف به انجام میرسه اما الآن اوضاع متفاوت شده چون نمیبینندمون نمیتونند همون نمرات قبلی را به یاد بیارن

2. وااای بعضیا هم به این نتیجه رسیدن که کرونا توطئه بوده!!

3. ایشالله اینقدر سرتون شلوغ بشه که برای یه ماه بعد نوبت بدید!!

پاسخ :

سلااام.
۱. اونام کم کم میفهمن اشتباه میکنن! 
من تصمیم دارم اگه آزمون پایانی حضوری برگزار نشد، آنلاین و تصویری امتحان بگیرم 😈.
جمله آخر شماره یکتون خیلی خوب بود 😁
۲. بعیدم نیس. ولی توطئه کی؟ مساله این است.
۳. ایشالا 😊 مرسی از دعای خیرتون
پا ییز
۲۱ ارديبهشت ۹۹ , ۱۵:۵۶

فلان مشاور در بند سوم یعنی کسی غیر از تو؟ (شکلک تفکر)

پاسخ :

بله. من فقط در حیطه کودک و نوجوان کار میکنم. برای بقیه حیطه ها مشاورهای دیگه دارم.
پا ییز
۲۱ ارديبهشت ۹۹ , ۱۵:۴۹

با شماره دو یی که نوشتی مخالفم 

حالا نه در حد جشن تولد گرفتن ولی

چه فایده ای داره طول زندگی را زیاد کنیم اگه قرار باشه از عرضش بزنیم؟ اونم عرضی که همینجوریش ناقصه در هممون!

 

با شماره یک هم مخالفم 

اگه قبلا هر جلسه تکلیف میدادی الآن هم باید بدی چون معلوم نیست چی می خواد پیش بیاد و اصلا تا کی قراره کرونا باشه 

الان اردیبهشته و چهار ماه دیگه دوباره پاییز میاد و هوای سردش :|

 

حالا برم بقیه متنت رو بخونم 

پاسخ :

پاییز جان علت حساسیت من روی این قضیه، اینه که فقط سلامتی و جون خودمون مطرح نیست. ممکنه من ناقل باشم و چندین و چند نفر رو مریض کنم و حتی باعث مرگشون بشم؛ فقط به این دلیل که حوصله م تو خونه رفته یا حال نمیکنم ماسک بزنم یا دستامو بشورم! به نظرت چنین اتفاقی بیفته، آدم تو زندگیش خیر میبینه؟

میدونی این تکلیف دادنا بیشتر حالت صوری داره و عملا سهم زیادی تو یادگیری نداره. تصمیم گرفتم یه جلسه در میون تکلیف بدم.

برو بقیه متن رو بخون؛ دیگه م نبینم با من مخالف باشیا 😂😏🤪
soolin :)
۲۱ ارديبهشت ۹۹ , ۱۵:۰۰

سلام شارمین عزیز....امیدوارم حالتون خوب باشه...

معتقدم ۷۰درصد بیماریهای جسمی مربوط به روان هست....کاش درجامعه روز به روز بیشتر جا بیوفته که اقا هر ادمی تو هر سنی،کاش بخواد که روانش رو بشناسه و رفتار درست با روانش رو یاد بگیره....

پریروز دومین جلسه ی مشاوره ام رو داشتم و بشدت راضی از اینکه انتخاب کردم روانم رو بهتر بشناسم و همچنین حالم خیلی بهتره و ارامشم رو به بیشتر شدن هست...همیشه که ادم نباید بخاطر مشکلی وارد ارتباط با روانشناس بشه....گاهی ادم نیاز داره روانشو خوب بشناسه...

پاسخ :

سلام سولین جان. ممنون. ان شالله شما هم خوب باشی.

بله کاملا درست میگی.
خوشبختانه هر چی سطح فرهنگ مردم بالاتر میره، اعتقادشون به نیاز به مشاوره بیشتر میشه. من مراجعی داشتم که مخفیانه می اومد کلینیک که مبادا بقیه فکر کنن روانیه! مراجعی هم داشتم که با افتخار میگفت بچه من از سه سالگی زیر نظر روانشناس بوده.


چقدر خوب که داری از کمکهای حرفه ای برای ارتقا زندگیت استفاده میکنی و راضی هستی 🙂
محمدحسین قربانی
۲۱ ارديبهشت ۹۹ , ۱۴:۵۳

این که موجوداتی به نام دانشجو اینقدر برای اساتید عزیز شوند از پیامدهای غیرقابل پیش بینی کرونا محسوب می‌شود 

پاسخ :

😂
نه واقعا. من همیشه عاشق دانشجوهام بوده م. 
مشتاقٌ الیه
۲۱ ارديبهشت ۹۹ , ۱۴:۰۵

نه منظورم این بود که تازه شروع کردند بتازانند :) از قبل عید که تدرس مجازی داشتیم 

پاسخ :

آهااا 😁
من فکر کنم کم کم برسم به اونجایی که فقط بشینم براشون به طور آنلاین خاطره تعریف کنم و چرت و پرت بگم تا وقت کلاس تموم بشه 😆
مشتاقٌ الیه
۲۱ ارديبهشت ۹۹ , ۱۳:۲۹

سلام.

پس دارید روی یک قاعده روانی به نام قانون جذب کار میکنید :)

خداروشکر شما به این نتیجه از تدریس مجازی رسیدید. بعضی استادا تازه شروع کردند...

پاسخ :

سلام. خوبید؟
خود قانون جذب، جذب ما شده اصلا 😂
تازه شروع کردن؟! چه بی خیال! البته آموزش باید پیگیر باشه؛ مث آموزش دانشگاه ما که از همون روزهای اول مث شیر وایساد بالا سرمون!
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan