پاسخ :
سلام آبی جان. هر روزت به خیر و شادی.
ممنون از لطفی که بهم داری.
میدونی اتفاقهای مختلف، در طی سالهای اخیر، کنار هم قرار گرفت و منو رسوند به اینجا که از ته دلم چنین خواسته ای داشته باشم و فکر می کنم فقط با تحقق این آرزو هست که آدم می تونه با آرامش خیال کارش رو انجام بده و از کار و زندگیش لذت ببره.
به نکته خیلی خوبی اشاره کردی: نه مدیون کسی بشیم و نه کسی رو مدیون خودمون کنیم. به نظرم اگه به کارهامون به عنوان وظایف شغلی یا خانوادگی یا اجتماعی یا... نگاه کنیم که انجام دادن و ندادنش پیامدهای طبیعی و معقولی داره، به ازای اونها در ما توقعات نامعقول به وجود نمیاد.
خدا مادر مهربونت رو رحمت کنه و به خودت و عزیزانت سلامتی و طول عمر بده. من استاد فوق العاده ای داشتم که سالها می شناختمش و بهش ارادت زیادی داشتم. یکی از ویژگیهای عالیش که منو به شدت جذبش می کرد، تواضعش بود. ولی بعد از مدتی که از نظرات مختلف پیشرفت زیادی کرد این تواضع جاش رو به چیزهای دیگه ای داد و من هم کم کم ارادتم رو از دست دادم و روابطم رو طوری تنظیم کردم که دیگه اصلا نبینمش. ولی وقتی یادم به گذشته ش میاد خیلی حیفم میاد که همچین کسی این همه تغییر کرد. همیشه به خودم میگم یعنی منم اگه جایگاهی پیدا کنم این جوری میشم؟ می دونی آبی چان... من ترجیح میدم زندگی معمولی معمولی معمولی داشته باشم اگر قراره در صورت داشتن زندگی موفق، به خودم مغرور بشم و رفتارهای دیگه ای با اطرافیان داشته باشم.
این قسمت کامنتت رو خیلی دوست داشتم: «به نظرم آدمها هر چقدر هم در شرایط بیرونی افراد بزرگی باشند باز باید از درون بزرگ باشند این بزرگی درونی تکمیل کننده پازل های بیرونی ست تهی بودن درون همه معادلات بیرونی پاک میکنه» دقیقا همین طوره.