کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

💉

در مسیر رفتن با خودم فکر کردم وقتی تمام شد، فقط دو کلمه در وبلاگم می‌نویسم: "واکسن زدم." حواسم نبود جایی زندگی می‌کنم که هیچ چیز در دو کلمه خلاصه نمی‌شود! 🙄😏

به ما گفته بودند باید در دانشگاه واکسن بزنیم؛ ولی وقتی ثبت‌نام کردم، گزینه‌ی دانشگاه برایم فعال نبود. فقط مراکز دور و بر خودمان فعال بود. من هم نزدیک‌ترین مرکز را انتخاب کردم.

امروز که رفتم دیدم وای خدا چه قدر شلوغ است! ولی در کمال تعجب، همه در صف و با رعایت فاصله ایستاده بودند! من هم آخر صف ایستادم. بلافاصله زن و مردی که قبل از من بودند برگشتند به طرفم و پرسیدند: "مگه شما چند سالته؟" برایشان توضیح دادم که بالای ۵۰ سال نیستم بلکه استاد دانشگاهم. توضیحی که در عرض نیم ساعت هزار بار برای این و آن تکرارش کردم!😒😉 شیرین می‌گفت باید می‌گفتی من روغن غنچه‌پلاس استفاده می‌کنم 😂

هنوز واکسیناسیون شروع نشده بود. رفتم داخل که سوال کنم خودشان صدا می‌زنند؟ آقاهه همان سوال تکراری در مورد سن را پرسید و من همان جواب تکراری را دادم. گفت: "نمی‌شه. باید بری دانشگاه." گفتم: "اسمس اومده برام بیام این‌جا." گفت: "ما امروز دوز اول نداریم که." 

چون فکر نمی‌کردم یک نفر آن‌قدر احمق باشد که بدون دلیل چنین دروغی بگوید، حرفش را قبول کردم و آمدم بیرون. ولی محض احتیاط از چند نفر پرسیدم: "شما دوز اول می‌زنید؟" و چون جوابشان مثبت بود دوباره رفتم تو و گفتم: "این همه آدم برای دوز اول اومدن. چه‌طوری می‌گین نداریم؟" 

بدون این که بابت دروغش شرمنده شود گفت: "خب شما باید برید دانشگاه بزنید." کلی بحث کردیم و به هر بهانه‌ای سعی کرد مرا از سر خودش باز کند ولی من برای هر چیزی جوابی داشتم:
+ سهمیه شما رو برای دانشگاه فرستادن برای ما نفرستادن.
_ حالا مگه دقیق به ازای هر فرد یه واکسن می‌فرستن؟
+ نمی‌شه که. باید برید دانشگاه.
_ پس چرا تو اسمس گفته بیام این‌جا؟
+ اسمس اشتباه شده.
_ مگه می‌شه سامانه‌ای که خودکاره اسمسش اشتباه بشه؟

وقتی دید ول‌کن نیستم شروع کرد به استاد بودنم گیر بدهد: "کدوم دانشگاهی؟ دانشگاتون کجاست؟ کارت پرسنلیت کو؟ من از کجا بدونم واقعا استادی؟!"

در جواب سوال آخرش جواب خنده‌داری دادم: "می‌خواین بهتون نشون بدم تو واتساپ عضو چند تا گروه اساتید هستم؟!"🤣🤣🤣🤣 الان خودم خنده‌ام می‌گیرد این چه جوابی بود که دادم. 

ولی به هر حال،من اگر واقعا استاد نباشم مرض دارم صبح جمعه بلند شوم بیایم این‌جا کل کل کنم؟! حداقل بین هفته می‌آمدم تا صبح جمعه‌ای کمی بخوابم. 😒😬

در نهایت، آقاهه کوتاه آمد و گفت منتظر بمانم. برگشتم بیرون. صف طولانی‌تر شده بود. رفتم آخر صف ایستادم. خانمی که قبلاً پشت سرش ایستاده بودم آمد دنبالم و گفت: "شما پشت سر من بودی. چرا رفتی اون‌جا؟" جواب دادم: "فکر کردم شاید بقیه بگن چرا اومدی جلو." و در کمال تعجب، "بقیه" گفتند: "نه برو وایسا"😳 شک کردم ایران باشد! 😉

چند دقیقه بعد همان آقا که با من بحث کرده بود آمد بیرون و گفت هر که سامانه سیب ثبت‌نام نکرده و کارت ندارد نمی‌تواند واکسن بزند. صدای اعتراض بالا رفت که: "ما واسه ثبت نام رفتیم گفتند نیازی نیست." ولی آقاهه مرغش یک پا داشت. یک خانم و آقا را هم فرستاد بروند مرکز نزدیک به خانه‌ی خودشان! اصلاً انگار دنبال بهانه می‌گشت که آدم‌ها را از سر خودش باز کند. 

بالاخره نوبتم شد. دوباره کلی بحث سر این که به من واکسن می‌زنند یا نه. دکترشان را صدا زدند و کسب تکلیف کردند. ازم کارت یا نامه می‌خواستند و در نهایت با اسمسم کوتاه آمدند. هر چند سه بار چک کردند تا مطمئن شوند از شماره‌ی درستی آمده و تقلبی نیست 😐😐😐

همین که برای تزریق، روی صندلی نشستم، یکی از خانم‌هایی که اطلاعاتمان را بررسی می‌کرد، به دو آمد تو و گفت: "خانم ببخشید یادم رفت بپرسم باردار نیستید؟!" 😶

بالاخره واکسن تزریق شد. سر سوزن را که روی بازویم گذاشت بسم‌ا... گفتم و هنوز به ا... نرسیده دیدم خانمه رفت پنبه آورد! نمی‌دانم اصلاً چیزی تزریق شد یا نه! 😉 انگار فقط سر سوزن با پوستم تماس پیدا کرده بود! 

خوش و خرم بلند شدم بروم که آقایی که دم در خروجی بود ازم خواست بروم آن طرف یک ربع بنشینم تا اگر عوارضی داشت همان‌جا جلوی چشم خودشان باشم.


وقتی رسیدم خانه به مامان گفتم: "پس چراغونی نکردید؟!" 😂😎 عاقل اندر سفیه نگاهم کرد. 🙄 

خلاصه که تا شب برای مامان و بابا و خواهرها و داداش کلی لوس‌بازی همراه با مسخره‌بازی درآوردم. ولی دریغ از یک ذره همدلی! 

بابا که همه‌ش می‌گفت: "پس چرا مامان درد نداشت؟... پس چرا مامان تب نکرد؟ پس چرا مامان..." یعنی حکایت واکسن زدن من و مامان شده بود حکایت کرونا گرفتن ما و حج رضا!😂 

شیرین هم که از همان ب بسم‌الله گفت: "من حوصله ندارم بشینی ور دلم هی آه و ناله کنیا"😳😂

بقیه هم به نگاه عاقل اندر سفیه اکتفا کردن و نهایت جملاتی که به زبان آوردند این بود که: "وخی خودِدا جمع کن!" 🙄

در واقع از بس که من این‌جور مواقع، مسخره‌بازی درمی‌آورم و به شوخی در همه چیز مبالغه می‌کنم، حتی اگر واقعا هم اتفاقی برایم بیفتد کسی جدی نمی‌گیرد و فکر می‌کنند بازی درآورده‌ام!😬😶


در حال حاضر یک عدد شارمین با بازوی ورم‌کرده‌ی سنگین و نسبتا دردناک و بدن خسته و کوفته وکمی حرارت در بدن در خدمت شما است که یک دوز واکسن زده؛ علی برکت ا... 😕😎😂

واران ..
۱۹ مرداد ۰۰ , ۰۳:۲۵

به میمنت و مبارکی و سلامتی ❤❤

مبارک باشه ❤

ایشالا همیشه ایام صحیح و سلامت باشی ❤🙏

خوشحال شدم تا الانم واقعا  وقت نداشتم بیام بهت تبریک بگم ولی همون روز خوندمت ولی فرصت پیش نیومد بیام اینجا .

 

 

+

خدا رو شکر ❤🙏

پاسخ :

ممنون 😍
خودت باش
۱۸ مرداد ۰۰ , ۰۱:۰۹

وخی خوددا جم کون...

پاسخ :

جمعم کاملا 🤣
GB
۱۷ مرداد ۰۰ , ۰۸:۲۳

این چیزایی که گفتی اتفاقا خارج از ایران بیشتره و نمونه هاش رو که تجربه کردند میتونم بگم... 

نرگس بیانستان
۱۶ مرداد ۰۰ , ۲۲:۱۷
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

* *** ***** *** ***** *

***** *****

* ** * ** *** **** ** ** * ******** ***** **** ****

پاسخ :

😂😂😂😂
خیلی خوب بود
نرگس بیانستان
۱۶ مرداد ۰۰ , ۱۶:۲۸

مگه تو تپلی؟ 

 

 

وخی خوددا جَم کون درست تره :))) 

 

مبارک باشه خواهر. زودتر خُب و خوش و سلامت شی و چرخش براد بچرخه

 

+زیر لب کوفتت شه گویان وبلاگ را ترک میکنم )الکی(

پاسخ :

نه نگار داره به استناد مورد ۶ این پست شایعه‌سازی می‌کنه.😂

کن رو نمی‌تونستم با و بنویسم آخه 🙊😂

سلامت باشی. مرسی. ان شالله روزی و قسمت شوما.


+ 😂😂😂
Mina
۱۶ مرداد ۰۰ , ۱۶:۱۱

سلام شارمین جان امیدوارم حالت بهتر شده باشه

خوشحالم واکسن زدی ان شاالله برات عوارضی نداشته باشه

قلم طنزتو دوست دارم.

پاسخ :

سلام.
مرسی عزیزم. خدا رو شکر خوبم. فقط یه کوچولو بازوم درد می‌کنه که طبیعیه.
ان‌شالله هر چه زودتر همه‌مون واکسن بزنیم و این دوران تموم بشه .

نظر لطفته 😘
یاقوت
۱۶ مرداد ۰۰ , ۱۴:۴۸

مبارک باشه دستت رو سر ما :))

 [ لش کرده روبروی آیینه خیره به چروکهایش بطری روغن غنچه پلاس را سر می کشد] 

پاسخ :

ان‌شاا... خدا قسمتتون کنه :)


😂😂😂
حامد سپهر
۱۶ مرداد ۰۰ , ۱۳:۲۱

ایشالا همیشه سلامتی باشه حتی بدون واکسن

خوبه نپرسیدن عمو جون کلاس چندی:))

 

پاسخ :

ایشالا سلامتی برای همه.

واقعا همینم مونده بود فقط :)
یاس ارغوانی
۱۶ مرداد ۰۰ , ۱۰:۴۱

وای خدایا اونجا به قول دوستتون اگر میگفتیم روغن غنچه مصرف کردین فکر‌نمیکردم بهتون دیگه گیر بدن😂😂😂😂😂

مبارک باشه یا چی بایم بگیم؟! 😅🤦

ان‌شاءالله سلامت باشید و باطول عمر با عزت 😊🌸

پاسخ :

آررره :))))
من همون مبارک باشه رو به همه می‌گم :)

مرسی عزیزم. ان شالله خودت و خونواده‌ت همیشه شاد و سالم در کنار هم باشید.
x
۱۶ مرداد ۰۰ , ۱۰:۰۱

پ سینوفارم زدی اگه مثل مامانت بوده:))

پاسخ :

تو متنم اشاره کردم. دقت کن ؛)
محمد حسین
۱۶ مرداد ۰۰ , ۰۸:۰۲

سلااام

روغن غنچه پلاس :))

شلوغ بود؟ من اگر گفتن بزن هم توی این شلوغی نمیرم!

مشکل همینه که سر حرفای خودشون هم نیستند مرکز و ساعت مشخص میکنند و گروه ها و رده سنی و پیام میدن و ... بعد یه کار دیگه میکنند.

مردم ما اما هیچوقت حق کسی را نمیخورن (جلوی هم دیگه).

پاسخ :

سلام. 
:))

شلوغ بود ولی همه با ماسک و رعایت فاصله و تو صف و تو فضای باز ایستاده بودن. سالنی هم که برای واکسیناسیون در نظر گرفته بودند خیلی بزرگ بود و صندلی‌ها رو با فاصله زیاد گذاشته بودن. ولی شنیده‌م بعضی جاها اصلا رعایت نکردن و درهم‌برهم بودن.

واقعا کارشون مسخره‌س. شاید دلیلش نظارت درست نداشتنه.
یاسی ترین
۱۶ مرداد ۰۰ , ۰۳:۰۵

به‌به به سلامتی مبارک باشه 🤩🤩🤩😁😁😁😁 

وخی خوددا جمع کن

پاسخ :

مرسی عزیزم 😘😘😘
خودمم جمع نکنم جمعم می‌کنن 😂😂😂
x
۱۶ مرداد ۰۰ , ۰۲:۲۸

البته در ادامه ی تلاش اون آقا واسه ی دم کردنت بگم احتمالا بی بی فیس بودنت باعث شده سک کنه استادی :دی

دم اون خانم که اومد دوباره بردت تو صف یرجات ٫ گرم ...آدم امیدوار میشه این مدل رفتارها رو می بینه....

 

پاسخ :

بله شاید.ولی به هر حال من اسمس داشتم. به خودش زحمت نمی‌داد مشخصاتم رو چک کنه. تاریخ تولد هم که روی کارت ملی هست. :)


واقعا 😊
نگار
۱۶ مرداد ۰۰ , ۰۲:۰۹

مبارک باشه تپل قشنگم

پاسخ :

مرسی 😂
می‌بینم که سرت رو از پنجره اتاقت آوردی بیرون برای تبریک گفتن 😏😉
غ ز ل بانو
۱۶ مرداد ۰۰ , ۰۱:۰۳

اونجای آدم دروغگو

 

یعنی کلا آدما مریضند که بقیه رو اذیت کنند

 

استرازینکا زدی؟

چون تب و درد داری میپرسم :)

ولی صاب اختیاری که نگی چون اونم یه بحث دیگه ممکنه راه بنداره :))

یه ذره جدی باش دختر :))))))

پاسخ :

والا 

نه، تنها واکسن موجود رو زدم. تو پست به طور غیرمستقیم اشاره کردم چی زدم 😂 پیداش کن!


من همیشه تو شرایط این‌جوری، مسخره‌بازیم گل می‌کنه 🤦‍♀️🤷‍♀️
غزل سپید
۱۶ مرداد ۰۰ , ۰۰:۵۶

شارمین... همین جور که واسه خودم میخوندم تا دیدم پر ماجراست شروع کردم بلند بلند واسه مهرداد هم بخونم...

رسیدم به اونجا که مردم با تعجب سنت رو میپرسیدن... مهرداد گفت مردم میگفتن خوب موندینا! باید میگفته اثر توکوفروله...خخخخخخخخ. بعد حرف شیرین جون رو خوندم. مهرداد میگه نظرم به نظر شیرین خانم نزدیکه!

چه حرصی خوردم...واقعا من درک نمیکنم که عده ای چه سودی میبرند مثلا از اینکه یک نفر اینجا واکسن نزنه؟ اصلا بعضی آدمها یک بخل درونی دارند انگار. حتی اگر اطمینان نداشتند که آیا شما مشمول واکسن میشی یا نه هم این برخورد درست نیست...

به نظرم دانشگاههای شهر باید همه با هم هماهنگ میشدند و در فضایی اختصاصی واکسیناسیون انجام میشد... از همه لحاظ بهتر بود. هم از نظر شلوغی، هم از این نظر که سوءتفاهم نشه. مشکلی پیش بیاد مسئولین باشند حل کنند. پرسنل خودشون رو تکریم کنند. حالا در مورد هر جای دیگه ای هم باشه همین رو میگم. البته شاید هم جای اختصاصی ایجاد کردند ولی خب وقتی توی سیستم نشده انتخابش کنی همه چیز خراب شده...

الحمدلله ما اینجا این مشکل رو نداشتیم و حتی هیچ کس خودش ثبت نام نکرد... دانشگاه لیست کلی به نمیدونم کجا ارائه کرده بود! فقط برامون پیامک اومد و مکان هم از قبل مشخص شده بود و واسه چند روز اختصاصی بود...

بازم دم اون خانمه که پشت سرش ایستاده بودی و مردم گرم. جوری شده خودمون باید هوای خودمون رو داشته باشیم...

وااای حج رضا دوباره به یادش افتادم و کلییی خندیدم...عزیزم شدی چوپان دروغگو. بترس از این همه آه و ناله...خخخخخ

عشق و محبت هم چکه میکنه از کل خاندان امیریان...معلوم نیست چه بلایی سرشون آوردی.

و در کل خدارو شکر که واکسن زدی و امیدوارم که مشکلی پیش نیاد و همیشه سلامت باشی و این بلا هم از سرمون رفع بشه.

 

پاسخ :

😂😂😂

آره واقعا. به جای این که یه طرحی بذارن که اونایی رو که قصد واکسن زدن ندارن ترغیب یا مجبور کنن، می‌خوان ماهایی که می‌خوایم بزنیم رو هم از سرشون باز کنن 😕 جالبیش این‌جاست وقتی من کارم تموم شد و می‌خواستم برم خونه، دیگه یه نفر آدم هم تو سالن انتظار نبود. یعنی به این سرعت همه رو واکسن زده بودن و اصلا کاری براشون نداشت.

بله بهمون اعلام کردن دانشگاه اصفهان و دانشگاه صنعتی می‌تونید برید. ولی خب برای من اصلا گزینه‌هاش رو نیاورد. گفتم یه موقع می‌رم اون‌جا، می‌گن شما اسمست مال جای دیگه‌س برو همون‌جا. کلاً برنامه‌ریزیشون مشکل داره.

دانشگاه ما گفت ما لیست دادیم خودتونم برید ثبت نام کنید.

واقعا خیلی خوشحال شدم دیدم حداقل مردم هوای همدیگه رو دارن.



چوپان دروغگو 😂 
تو خونواده و فامیل ما انتظار می‌ره آدما به شدت خویشتندار باشن و هیجاناتشون رو تو خودشون بریزن و تو هیچ شرایطی آخ نگن! یعنی طرف الان از اتاق جراحی قلب دراومده لبخند تحویل می‌ده می‌گه خوب خوبم! 🙄 من خودمم وقتی به طور جدی درد داشته باشم معمولا سکوت می‌کنم. وقتی این مسخره‌بازیا رودرمیارم یعنی اوضاعم خوبه 🤣



مرسی عزیزم.
ان شالله یه روزی همه‌مون واکسن بزنیم و به زندگی عادی‌مون برگردیم.
x
۱۶ مرداد ۰۰ , ۰۰:۲۴

مبارک باشه 

چرخش برات بچرخه :دی

 

واقعا نمی فهمم کسی که به هر بهانه ای میخواد تو شغلش دیگران رو از سرش باز کنه اگر از همون ابتدا به جای بهانه تراشی کارش رو انجام بده راحت تر نیست ؟!

پاسخ :

مرسی 😊
والا
Reyhane R .
۱۶ مرداد ۰۰ , ۰۰:۱۶

😍😊✌

پاسخ :

😘😘😘
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan