کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

بغلم کن که جهان کوچک و غمگین نشود

کاش می شد شب به شب از عرش کبریاییت، از آسمونی که اصلا از زمین دور نیست، بیای پایین، بیای اینجا، توی اتاق کوچیک و به هم ریخته من. منو بغل کنی ببری خونه خودتون! نه که بگم روحم از تنم جدا بشه و بیاد پیشت. نه! خودت بیای پایین و منو، جسم و روحم رو با هم، بغل کنی و با خودت ببری. ببری یه جای خلوت و خالی اما گرم و گسترده که حتی پای فرشته هاتم بهش نرسیده باشه. 


  • ادامه مطلب

ما به خلوت با تو ای آرام جان آسوده ایم!

۱. نمی دانم آن همه وضوحی که خوابم داشت حیرت انگیزتر بود یا نهایت زیبایی و آرامش و صمیمیت چهره ی زلال «او» یا این که هر چه فکر می کردم بخشهایی از زندگی را، که در جای گمشده ای از خوابم اتفاق افتاده بود، به خاطر نمی آوردم یا پیوند عجیب این خواب به آن دعای نیمه شبانه ی دوستم که آن قدر ساده و صمیمی با همه وجودش به زبان آورده بود! هر چه بود، دلم می خواست می توانستم آن چهره زلال را با آن لبخند قشنگ و آن همه عشق و آرامش، در دنیای واقعی ببینم. دلم می خواست می توانستم خانواده ام را به همان خوشحالی توی خواب ببینم...


روایت فتح 5

همان جا وسط پیاده رو، نشستم مقابل دخترک و اشکهایش را پاک کردم: 

- «گم شده ای؟» 

گم شده بود. 

شکلاتم را نگرفت، بیسکوییت را پس زد، آب معدنی را نخواست و من چیز دیگری برای خوشحال کردن یک دختربچه 3-4 ساله، با آبشار موهای طلایی و چشمهای خیس عسلی نداشتم. 

تنها می توانستم نگاهش کنم و هی در ذهنم تکرار کنم: 

- «کجا دیدمت؟ تو را کجا دیده ام لعنتی؟!». 

من و دکتر ارنست

۱. بعد از قبولی در مقطع دکتری، سوالها از "پس تو این دانشگاهها چی یاد شما میدن؟" به "پس تو چه دکتری هستی که نمی دونی؟" تغییر شکل داد و برای من عجیب بود که مگر به دکتر علم غیب الهام می شود که هر چیزی را صرفه نظر از رشته و تحصیلاتش بداند؟ تا این که بازپخش انیمیشن دوست داشتنی "خانواده دکتر ارنست" را دیدم  و با دکتری مواجه شدم که علاوه بر علم پزشکی، که تخصص اصلی اش است، در شکار انواع حیوانات و پرندگان و آبزیان، پرورش شترمرغ و گوسفند و مرغ، کاشت و برداشت انواع گیاهان، تولید نمک، ساخت خانه درختی، تولید کفش، قابلمه، کاسه، ملاقه و سایر ظروف مورد نیاز، روشن کردن آتش به شیوه انسانهای اولیه، شناخت میوه های خوراکی درختهایی که هرگز به عمرش ندیده است، دفع حیوانات وحشی و حشرات موذی و... یک پا متخصص است و تازه فهمیدم در دانشگاهها چه چیزی یاد می دهند و دکترها باید چه طور آدمهایی باشند و متوجه شدم مدرک دکتری من و امثال مرا باید انداخت در دریا تا آب آن را به همان جزیره ی ناشناخته دکتر ارنست و خانواده اش ببرد و دیگر هم برنگرداند. فقط نمی دانم مدرکم را در آبهای کدام دریا بیندازم که دقیقا به همان جزیره ببرد و مانده ام که "پس من چه دکتری هستم" و "در دانشگاه چه چیزی یادمان می دهند" که اسم دریای مشرف به جزیره ی دکتر ارنست اینها را نمی دانم!

برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan