دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
- پنجشنبه ۱۸ مهر ۹۸ , ۲۲:۳۵
- ادامه مطلب
- |
There Is No End To My Childhood
دردهای من
۱. مهدی (۷ساله) می گوید «خاله شارمین من که دیگه تو اتاقت نمیام. از بس به هم ریخته است!» 🤯
انگار نه انگار که همیشه از در بیرونش می کنم از پنجره می آید! تازه تنها به هم ریختگی اتاقم مربوط می شود به میزی که پر است از برگه های امتحانی پایان ترم دانشجوهایم.
ده دقیقه از این حرف نگذشته که مهدی توی اتاقم است! 🤥
مجبور شدم اول مهر بلند شوم بروم دانشگاهی که تا دو سال پیش دانشجویش بودم و این اصلا و ابدا خوشایند نبود.
از لحظه خروج از خانه تا وقتی سوار اتوبوسهای داخلی دانشگاه شدم حس خوبی نداشتم. اما با حرکت اتوبوس، ناگهان یک دنیا خاطرات رنگی رنگی خودش را از ناکجاآباد سالهای دور بیرون کشید و همراه با یک لبخند کشدارِ بی اختیار، ایستگاه به ایستگاه با من آمد: