۱. در قسمت پذیرش، همان آقایی نشسته بود که هفته قبلش ازم شناسنامه خواسته بود. شناسنامه ام را در دست چپ گرفتم و با دست راست، بیمه و نسخه پزشک را به دستش دادم. در تمام لحظاتی که سرش پایین بود، خدا خدا میکردم شناسنامه نخواهد و من به رویش بیاورم که دفعه قبل چه قدر سر شناسنامه نداشتنم چک و چانه زده است. ولی متاسفانه! در لحظات آخر سرش را بلند کرد: "شناسنامه؟" و بعد: "ماسکت رو بده پایین" و موقع بستن مچ بند مشخصات: "چقدر لاغری... باید بچگونه ش رو برات ببندم." و من فقط سکوت تحویلش دادم. اما هفته بعد که دوباره باید این فرایند را طی میکردم، روز پر از بی حوصلگی ام بود و مسوول پذیرش نه شناسنامه خواست، نه چهره بدون ماسکم را با عکس دفترچه بیمه مقایسه کرد نه در مورد لاغری مچ من اعتراضی داشت و نه حتی مچ بند بچگانه بست! 😳 ولی خب من مودم پایین بود و حوصله نداشتم به رویش بباورم.
- سه شنبه ۲۸ بهمن ۹۹ , ۱۱:۲۸
- ادامه مطلب