بعد از ۴ ماه، برای اولین بار نشستم یکی دو تا از فیلمهای آرمین را نگاه کردم و به شدت اشک ریختم. فیلمها خیلی معمولی بودند. مثلا آرمین داشت برای مامان چیزی را تعریف میکرد یا نشسته بود در جمع خواهرها و خواهرزاده ها و با هم شوخی میکردند. و من چقدر حسرت خوردم که فیلمهای بیشتری از او نگرفته بودم. چقدر دلم میخواهد یک فیلم ۳_۴ ساعته ی کاملا روزمره از آرمین داشتم و می نشستم به تماشا... چقدر دلم میخواهد یک نفر از من و آرمین فیلم گرفته بود و حالا نگاه میکردم...
- يكشنبه ۲۸ دی ۹۹ , ۰۰:۳۷