دارم در خودم میگردم دنبال همه آنچه که از دست داده ام. من دختری قوی بودم که برای به دست آوردن هر چیزی با همه وجودم تلاش میکردم و آن را به دست می آوردم. تلاشم همیشه با توکل همراه بود و این مرا قوی تر میکرد. اما مهمترین تلاش زندگی ام، آن طور که میخواستم با موفقیت همراه نبود و من فروریختم.
حالا سه ماه و چهار روز از سهمگینترین، تلخترین و زجرآورترین تجربه فروریختنم گذشته است و من حدود یک هفته است که تصمیم گرفته ام از آتشی که در زندگی ام افتاده است، ققنوس بیرون بیایم!
اولین ققنوسی که در من متولد شد و دارد بزرگ میشود این است که وقتی به روزهایی که او را داشتم فکر میکنم قلبم لبریز از حس شکرگزاری میشود. احساسی که تا پیش از این هرگز تجربه نکرده بودم... شکایتم از کم داشتن و زود از دست دادنش، تبدیل شد به شوقی بی نهایت که با تصور روزهایی که بودنش به تابلوی زندگی ام رنگ پاشید، در من جوانه میزد.
چیزهایی دیگری هم درباره او هست که نمیتوانم بنویسم ولی مرا عمیقا غرق در عشق و شادی عجیبی میکند.
اما با همه اینها هنوز قلبم سنگینی میکند. هنوز نمیتوانم آن طور که باید محکم و استوار، سر پا بایستم، به اسمان نگاه کنم و از تجربه و احساسات تازه ای که در من متولد شده است، به اندازه کافی لذت ببرم.
من به به قوت و وسعت روح بیشتری نیاز دارم تا چیزهایی را که فهمیده ام، عمیقتر درک کنم. میدانید؟ برادرم، با وجود تفاوت سنی زیاد، در زندگی اش، پشتیبان من بود. حالا که زندگی غنی تر و باکیفیت تر و بامعناتری دارد، قطعا میتواند بیشتر از قبل حامی ام باشد. حالا دیگر این منم که خواهر کوچولوی او هستم و این او است که باید دست مرا بگیرد و شک ندارم که این کار را کرده است که من حالا با این هیجانات درگیرم.
فقط باید خودم هم قویتر بشوم، روحم قویتر شود تا بتوانم دست او را، که از طرف خدا به سمتم دراز شده است، محکمتر بگیرم.
گفته بودم که من دیگر هرگز آن شارمین گذشته نمیشوم. هنوز هم بر همین عقیده ام. اما این بار میگویم من این شارمین فروریخته ی غمگین و ضعیف هم نمی مانم. همه تلاشم را میکنم تا دستی را که برادرم به سمت من گرفته است و نور خدا در آن است بگیرم، بلند شوم و تا رسیدن به او، محمکمارین گامهای زندگی ام را بردارم. من شارمین جدیدی میشوم که از طوفانی سخت عبور کرده، زخمهایش را بسته و این بار با نگاهی تازه به دنیای پس از طوفان نگاه میکند.
نمیدانم این شارمین جدید چه طور خواهد بود. ولی هر چه هست از همین الان دوستش دارم. چون میدانم قدرتی عجیب در او هویدا خواهد شد.... و منتظرش هستم....
- يكشنبه ۳۰ آذر ۹۹ , ۰۰:۴۶
- ادامه مطلب