کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

بهشت

درست یادم نیست دیشب قبل از خواب به چه فکر کردم؛ فقط میدانم اسم خدا از جایی دور دست در ذهنم رد شد؛ همین. اما نمیتوانم به یاد بیاورم که چطور بود. حتی همین الان که دارم اینها را مینویسم، کسی در درونم در برابر این اسم مقاومت میکند؛ دلش نمیخواهد از او بنویسم. اما دیشب باز هم خواب عجیبی دیدم. خواب بهشت را! باغی جادویی و بی اندازه زیبا و پرآرامش. من آنجا نبودم اما میدیدم و آنقدر از آن همه زیبایی شگفت زده شده بودم که انگار همه وجودم چشم شده بود برای تماشا. سیر نمیشدم و پر از هیجان بودم. و همانجا توی خواب، از ذهنم گذشت که بیخودی نیست که میگویند خدا از هر کاملی کاملتر و بی نقصتر است! الان نمیتوانم آن باغ را و بقیه جزئیات خوابم را به خاطر بیاورم. خواب قشنگی بود. اما باز هم آن قدر قدرتمند نبود که دلم را با کاملترین و بی نقصترین وجود، صاف کند. این که دیگر نمیتوانم دوستش داشته باشم، بیشتر کار دلم است نه عقلم. اما گاه و بیگاه، عقلم با دلم همدست میشود. از خواب که بیدار شدم گفتم شاید این خواب یک نشانه بود. بعد آن همه اتفاق را که در همه عمرم، مخصوصا در ۵_۶ سال اخیر، برچسب "نشانه" زده بودم، به یاد آوردم. آنها نشانه نبودند. من بی دلیل دلم را خوش میکردم. به هیچ چیز هیچ اعتباری نیست. در مورد قادر متعال کامل بی نقص، فقط میتوان سکوت کرد...

برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan