یکی از دلبرانه ترین کارهاش این بود که خیلی وقتها، همین که در رو باز میکرد و می اومد توی خونه، از همون داخل حیاط داد میزد: آجی! کاری باهام نداشت... فقط میخواست ببینه خونه هستم یا نه... دوست داشت وقتی تو خونه س منم باشم... انگار احساس آرامش میکرد... حالا جائیه که من نیستم... ولی کاش احساس آرامش داشته باشه... کاش...
- چهارشنبه ۳۰ مهر ۹۹ , ۱۲:۲۲
- |