کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

وقتی پای برادرم در میان است...

از معدود صحنه هایی که پنج_ شش سال پیش، از سریال کیمیا دیدم آنجایی بود که برادرش، که همسن آن روزهای برادرم بود، جلوی چشمهای خواهر زخمی و اسیر شد و من که کم پیش می آمد پای فیلم و سریال، اشک بریزم، از ته دلم گریه کردم... میدانید چرا؟! چون پای یک برادر در میان بود؛ برادری که جلوی چشم خواهرش زجر کشیده بود و هیچ کاری از دست خواهرش برنیامده بود...


چند روز پیش، یکی گفت: فکر میکردم خیلی محکمتر از این حرفها باشی... گفتم ولی نه آنجایی که پای برادرم در میان باشد... برادری که پاشنه آشیل من بود... برادری که زندگی ام را به زندگی اش گره زده بودم... دلم بدجوری برای شوخیها و مهربانیهایش تنگ شده است...

برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan