میدانم که ممکن است پایین این پست جنگهای خونین دربگیرد! ولی خودم را به خدای مهربان میسپارم 😅
دانشگاه اولین جلسه هم اندیشی اساتید گروه را برگزار کرد تا "روشهای نوین حالگیری از دانشجویان در کلاسهای آنلاین دوران کرونا" را با هم مرور کنیم! 😃
یک جا، صحبت از این شد که خیلی مهم است که اساتید کلاسهای آنلاینشان را درست مثل کلاسهای حضوری، کاملا منظم و سر وقت برگزار کنند. در همین وقت یکی از اساتید شروع کرد به درددل که: "من بچه کوچک دارم و زمانم دست خودم نیست و دختر بزرگم هم که حالا دیگر کلاسهایش آنلاین برگزار میشود و من باید به او هم رسیدگی کنم و..."
در نهایت هم پیشنهاد داد که سه استادی که بچه کوچک دارند، هر وقت نمیتوانند آنلاین شوند، کلاسشان را با اساتید بدون بچه کوچک جا به جا کنند 😳
خب طبیعتا چنین ایده ای نه منطقی بود و نه عملی. در درجه اول به این دلیل که نمی شد یک دفعه با حدود ۱۰۰ نفر دانشجو هماهنگ کنی که تایم کلاستان عوض شده و قطعا در خیلی از کلاسها تداخل ایجاد میشد.
اما پاسخ مدیر گروه چه بود؟ گفت: "مطمئن باشید تک تک اساتیدی که اینجا نشسته اند و چیزی نمیگویند، هزار و یک دغدغه و مساله دارند و بچه داری تنها دغدغه آدمها نیست که فکر کنید اگر کسی بچه نداشت از هفت دولت آزاد است و میتواند هر زمان که شما خواستید برنامه اش را عوض کند و با شما هماهنگ شود. اما به هر حال شما تعداد ساعات مشخصی را در اختیار دانشگاه گذاشته اید و قطعا باید سایر مسائلتان را طوری مدیریت کنید که از عهده کارتان بربیایید."
من آن قدر باهاش موافق بودم که دلم میخواست همان وسط بلند شوم بروم طرفش و از روی ماسک محکم بوسش کنم! 😘😂
راستش در تمام لحظاتی که خانم همکار داشت در مورد مشکل بچه داشتن حرف میزد، دلم میخواست ازش سوال کنم: "خب مگر کسی مجبورت کرده است؟"
من خودم هم به خاطر کلینیک، به شدت درگیرم و زمانهایم دست خودم نیست. اما به جای این که انتظار داشته باشم که کلینیک ندارها! یاری کنند تا من کلاسداری کنم! با یکی از دانشگاهها کلا قطع همکاری کردم و تصمیم دارم به دانشگاه دیگر فردا زنگ بزنم و بگویم دو درس جدید را نمیپذیرم و فقط همان درسی که دو ترم است تدریس میکنم را برمیدارم.
چرا؟ چون فکر میکنم آدم نمیتواند همه کارهایی را که دلش میخواهد، با هم انجام دهد و عاقلانه این است که به قدر توانایی اش و با توجه به شرایطی که دارد قبول مسوولیت کند؛ نه این که انتظار داشته باشد بقیه هوایش را داشته باشند تا او از همه مواهب الهی یک جا بهره بگیرد!
ما با هر انتخاب در زندگیمان، در واقع هزاران انتخاب دیگر هم میکنیم: وقتی انتخاب میکنیم که در دانشگاه، روانشناسی بخوانیم یعنی انتخاب کرده ایم که جامعه شناسی، زبان فرانسه، حقوق، فیزیک، اقتصاد، گرافیک، پزشکی، مهندسی و... نخوانیم. حالا شما بیا پا به زمین بزن که نههههه من الا و بلا باااااید روانشناسی و پزشکی و فرانسه را با هم بخوانم.
خب اگر نابغه و مخ باشید که هیچ... هر سه را میخوانید و موفق هستید. اما اگر یک آدم معمولی باشید چند راه دارید:
۱. هر سه رشته را همزمان با هم بخوانید و از پس هیچ کدام آن طور که باید و شاید برنیایید و با نمرات پایین و بیسوادانه! فارغ التحصیل شوید و فقط بتوانید پز سه ندرک بی کیفیتتان را بدهید.
۲. دو تا از رشته ها را فدای سومی کنید.
۳. یک عده آدم بیکار و بی برنامه را اجیر کنید تا هر وقت لازم شد به جای شما سر کلاس بروند یا امتحان بدهند یا پژوهش انجام دهند!
۴. عاقل باشید و فقط یک رشته را که بیشتر مورد علاقه تان است و در آن مستعدترید بخوانید و در مورد بقیه، هر وقت فرصت کردید، مطالعه آزاد داشته باشید.
به نظرم این مثال، در مورد همه کارهای دیگر هم صادق است! خواهر من! برادر من! دخترم! پسرم! اگر شرایطت طوری است که کاری را نمیتوانی انجام بدهی.. قربانت!... آن کار را قبول نکن و بقیه را موظف به یاری کردن خودت ندان. اصلا شاید بقیه دلشان بخواهد پا روی پا بیندازند و برای خودشان موز پوست بکنند و در عالم تنبلی و بیکاری خودشان خوش باشند. تو نمیتوانی بگویی آهای بیکار جان! بیا یک سر کار مرا بگیر تا روی زمین نماند!
خیلی در لفافه گفتم؟ یا منظورم روشن است؟🤔
- يكشنبه ۱۶ شهریور ۹۹ , ۰۰:۲۶
- ادامه مطلب