از بین پیامبران خدا، ابراهیم یکی از کسانی است که خیلی دوستش دارم! (خدا مرا ببخشد ولی دو تا از انبیا هم هستند که هیچ جوره نمیتوانم با آنها کنار بیایم! 🙄🤦♀️).
ابراهیم پیامبر جذابی است؛ زندگی خیلی جالبی دارد؛ با فراز و نشیبهای زیادی مواجه میشود؛ به شدت صبورانه و مطیعانه برخورد میکند (برخلاف من که به شدت کم صبر و طلبکارم!🙄) و خدا هم که چقدر هوایش را دارد!
اتفاقهای زندگی ابراهیم جالبند: تماشای زنده شدن پرندگانی که خودش کشته و له و لورده مخلوطشان کرده! فکرش را بکنید! خیلی با حال است ها! باحالتر آن لحظه ای که جلوی چشمش، آتش تبدیل به گلستان میشود! فکر کنم از همین جا است که خلاقیت در ابراهیم رشد میکند!
ابراهیم در دعوت مردم به پرستش خدا، خیلی خلاق است؛ یک جا وانمود میکند ستاره پرست و خورشیدپرست و... است تا در نهایت برسد به این که خدای غروب کردنی و رفتنی به درد نخور است! یک جا تبری را که با آن به جان بتها افتاده است روی دوش بت بزرگ میگذارد تا همه تقصیرها را گردن او بیندازد و از همه اعتراف بگیرد که از بتها کاری ساخته نیست! یعنی من خراب این نقشه کشیدنها و خلاقیتهایش هستم 😁
اما نقطه اوج زندگیش آنجا است که بعد از سالها به سراغ پسری که در بیابان رهایش کرده است میرود و هنوز از راه نرسیده، او را به کار میگیرد تا خانه خدا را بسازد. بعد هم میخواهد سرش را ببرد! 😐 اصلا هم با خدا دعوایش نمیشود؛ غر نمیزند؛ لوس بازی در نمی آورد؛ قهر راه نمی اندازد؛ انتظار منت کشی ندارد و خلاصه هیچ کدام از کارهایی که من میکنم را نمیکند! 😉 و خب خدا هم خوب از خجالتش در می آید! من اما همیشه فقط دنبال آن قسمت ی هستم که خدا از خجالتم در آید! بدون آن که کمترین صبوری و مطیعانگی! ابراهیم را داشته باشم!😶😕
نمیدانید چقدر دلم میخواست مثل ابراهیم بودم! صبوری اش را داشتم؛ اعتمادش به خدا را؛ تسلیم بی چون و چرایش را؛ و لذت درک توجه های بی شمار و خاص خدا را...😍🙄
+ جبرئیل را هم خیلی دوستش دارم؛ حس خوبی به آدم میدهد! 😉
- پنجشنبه ۹ مرداد ۹۹ , ۱۵:۱۴
- ادامه مطلب