کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

خیال میکنم، دچار آن رگ پنهان رنگها هستی...

میدانید چیست؟ من دارم خود نسبتا جدیدی را تجربه میکنم و البته هنوز نمیدانم استحکام و امتداد آن تا کجا است! ولی همین که دیروز، کسی که عمر آشناییمان کمتر از سه ماه است، من ریسک ناپذیر محتاط را، دارای "شخصیت تهوری" توصیف کرد، نشان میدهد که این خود جدید چقدر شکوفا شده است...

شاید مطالب این پست بی سر و ته، یا دست کم بی ارتباط به هم به نظر برسد، اما اینها همه فکرهای من است که با یک نخ نامرئی به هم وصل شده اند؛ قرص و محکم...

دلم یک گفتگوی دلچسب و پرلبخند (پرقهقهه حتی) و طولانی و جذاب میخواهد که در آن هیچ حرفی از کرونا و کلینیک و دانشگاه نباشد...

دلم یک هفته "سجاف سر خود" بودن محض میخواهد که در آن، به قول شاعر :"خودم برای خودم با خودم کنار خودم" باشم و هر کاری که دلم خواست و میلم کشید بکنم و نگران هیچ چیزی نباشم و هیچ حساب و کتابی در میان نباشد...

یک حرفهایی هست فقط برای نگفتن. فقط و فقط برای همین. یعنی حتی برای دور ریختن هم نیست، برای نوشتن و پاره کردن و سوزاندن هم نیست. فقط برای نگفتن است. از این حرفها دارم و علم بشری هنوز با این طور مباحث آشنایی مقدماتی هم ندارد...

من آدم این همه سکوت نیستم...

یک بخشی در درونم خاکستری شده، یک بخش سرخ آتشین، یک بخش سیاه، یک بخش سبز. رنگین کمان عجیب و غریب و ناشناخته ای در خودم دارم، بی آنکه باران باریده باشد....

چرا فلسفه ای که دوستش دارم این همه غم انگیز است؟ 

چقدر ما آدمها عوض میشویم. و دنیا اصلا انگار نه انگار... چقدر من عوض شده بودم وقتی پشت سر هم به این و آن زنگ میزدم تا مشکل حل شود... وقتی نشستم رو به رویش و چشم در چشم، حرف زدیم و شاید گاهی چیزی از ذهنش رد میشد که رد نگاهش را عوض میکرد... وقتی برای بیش از سه بار اعتراض کردم تا به خواسته ام برسم و رسیدم... وقتی صریح و روشن مخالفت کردم و کوتاه نیامدم... وقتی بی آنکه خام توجیهاتش شوم یا دعوایمان بشود، با جادوی کلمات، او را به سمتی که باید میرفت کشاندم... وقتی... چقدر این خود جدید را نمیدانم! فقط میدانم که آمده است... که هست.... از کی و از کجا را نمیدانم....

قول میدهید دچار سوء تفاهم نشوید؟! 

من به روزهای قشنگم نزدیک میشوم. 


خودت باش
۲۷ خرداد ۹۹ , ۱۶:۵۷

حالا این خود جدید رو دوست داری؟

نه که سجاف سر خود نبودی؟؟

پاسخ :

نه دوسش دارم نه دوسش ندارم. فقط برام جالبه. 

کم کم باید بلاکت کنم؛ آدم رو لو میدی 😂😉
غ ز ل
۲۶ خرداد ۹۹ , ۲۳:۴۲

ولی من یه خودِ جدیدِ باعث افتخار میخوام

پاسخ :

به نظرم همین خود فعلیت هم باعث افتخاره. فقط باید یه کم بیشتر درکش کنی
mina
۲۶ خرداد ۹۹ , ۲۱:۳۰

سلام شایمین خوشگلم

چطوری؟

طبق معمول پست رو نخوندم و دارم کامنت میذارم قول میدم بعد از کنکور جبران کنم نخونده کامنت گذاشتنام رو

ان شاء الله که منو یادته دیگه 

مگه نه؟!

وبلاگت حذف شده بود از بوک مارکم نمیدونی با چه بدبختی پیدات کردم

کلی دلم واسه حرف زدن باهات تنگ شده بود

 راستی اگه میشه سر نمازات واسه منم دعا کن کنکورم رو خوب بدم

 

پاسخ :

سلام میناجان.
مگه میشه تو رو یادم بره دختر؟
منم کلی دلم برات تنگ شده بود. کی بشه از دست این کنکور خلاص بشی یه نفس رااااحت بکشی.... ان شالله بهترین نتیجه رو برات داشته باشه عزیزم
غ ز ل
۲۶ خرداد ۹۹ , ۲۱:۰۳

کاش منم یک خود جدید رو تجربه کنم

از اونا که خیلی باعث افتخاز و دوست داشتنی اند

پاسخ :

خود جدید من باعث افتخار یا سرشکستگیم نیست؛ فقط بهم حس شگفتی میده
اریانه
۲۶ خرداد ۹۹ , ۱۱:۱۶
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

** **** ********

***** ************** *** *******

*********

*** *** ** ***************

***** **** ***** *********

پاسخ :

😂😂😂
منم با این که رو این مسائل حساسم، تا الان که خودت گفتی، متوجه نشده بودم! پس بی خیال shame! 😉
اریانه
۲۵ خرداد ۹۹ , ۱۵:۴۴

این سن من بساط شده ها...من ۱۰سالمه اصلا،ول کنید منو😭😭😭

بلند بگین امین،واسه همه یکی برسونه...

از این مدل نوشته ها بیشتر استقبال میکنم،باید ادم یه سه چهار بار بخونه،یه یه ربعی فکر کنه...دوباره بخونه،بعد کامنت بده...ولی خود نویسنده شاید یکم اذیت بشه موقع نوشتن!!

بعضی وقتا موقع شفاف نوشتن ادم حس بدون لباس بودن داره تو جمع!!همچین خوب حجاب میکشیم دورش بعد میفرستیم بیرون!!

عه وا،خدا نکنه..مرسی*_*

پاسخ :

یاد "من، ترانه، ۱۵ سال دارم" افتادم 😂🤦‍♀️
حتی واسه بعضیا یکی کمه...😉
یعنی واقعا اینجوری حکیمانه میخونی؟😉😊 نه من اذیت نمیشم چون نوشته هام خودشون این جوری میان! یعنی هیچ تلاشی برای رمزی و پوشیده و پنهان شدنشون نمیکنم؛ حس و حال درونم اینه. با این حس و حال، گاهی یه چیزایی نوشته م که مطمئنم کار من نیست! مستقیما کار روحمه!😳
خیلی خوب گفتی؛ گفتن و نوشتن بعضی چیزها مث عریان شدن جلوی بقیه س.
ترنج
۲۵ خرداد ۹۹ , ۱۵:۳۷

من حتی در مورد خودمم دچار سو تفاهم میشم دیگه چه برسه به بقیه، اونوقت شما میخوای از چنین آدمی قول بگیری؟

مگه میشه؟

پاسخ :

کلا اینجا جمع دچار سوء تفاهم شوندگان زیاده. راحت باش عزیزم 😅
حامد سپهر
۲۵ خرداد ۹۹ , ۰۹:۴۶

قول نمیدهیم:)))

رونمایی از ورژن جدید خانوم دکتر:)

ایشالا این تجربه جدید پر از اتفاقهای خوب باشه

پاسخ :

باید پست رو رمزی میکردم رمزش رو هم میذاشتم: «قسم میخورم دچار سوءتفاهم نشم». هر کس از ته قلبش قسم نمیخورد، پست براش باز نمیشد  =/   =)

فعلا باید هنوز رو یه سری آپشنهاش کار کنم =)

ممنونم. ان شالله زندگی شما هم پر از اتفاقهای خوب باشه
اریانه
۲۵ خرداد ۹۹ , ۰۹:۲۸

من اینقدر خود قدیمم‌ موندم شبیه ماموت شدم:///

یکی از این سوتفاهم ها بیاد ما رو هم عوض کنه،یه سرخ اتشینی،رنگین کمونی...یکی از همینا😈

بریم یه هفته یه جا هیچی نباشه،بریم تخلیه...*_*

که گفتین ۲۲سالگی تموم میشه رمز نگاری و قلیان احساسات،هووم؟؟نچ نچ نچ...واقعا که...

خوب باشین استاد*_^

پاسخ :

حالا انگار خود قدیمیش مال چند سال پیشه! اولین نسخه ت، فوقش مال 20 سال پیش دیگه! هنوز نو حساب میشی =))))

خدا برات برسونه =)

آخ کاش میشد...

الان که فکر میکنم می بینم ممکنه خیلی بیشتر طول بکشه! &)  :))) دقیقا از اون روز که اون پست رو گذاشتم، حس اونجوری نوشتنم برگشته. حتی چند تا پست معمولی غیررمزی فوق شفاف نوشتم ولی دیدم دلم نمیخواد منتشرشون کنم! 

فدای تو... تو هم خوب باشی دختر دوست داشتنی.
Reyhane R
۲۵ خرداد ۹۹ , ۰۸:۴۱

من تنها برداشتم از این پست اینه که میخوای عروس بشی[قشنگترین عروس دنیا.بزاری همه ی عروسکاتو واسه ی ما.] 😁😅😅

سوءتفاهم هم نمیدونم چی چی هست.😎😊😊

پاسخ :

 =))))

فکر کنم درستش «صوع طفاحم» باشه! :))))
محمد حسین
۲۴ خرداد ۹۹ , ۲۱:۵۶

سلاااام

ببخشید من یه اظهار نظر شاید بی ربط بکنم؟ به نظرم این جور فکربافی خیلی جالبه، کمک میکنه برای کنار اومدن با سختی ای که من قبلی برای تغییر نکردن ایجاد میکنه، و از طرفی همین مقاومت هم باعث میشه تغییر ها آگاهانه تر و ماندگار تر بشه.

چی گفتم برای خودم؟!!!

همه روزهاتان قشنگ باد

پاسخ :

سلام.
بی ربط هم نبود.
کارکردش برای من بیشتر تخلیه هیجانیه ولی با حرفتون موافقم. شاید بشه گفت از طریق تخلیه هیجانی، به کنار اومدن کمک میکنه.

تشکر. روزهای شما هم...
یه نفر(Arezooo)
۲۴ خرداد ۹۹ , ۲۱:۳۳

آخه میشه واقعا درمورد رد نگاه و سرخ آتشین و خود جدید خوند و دچار سو تفاهم نشد😁

ولی همه اینا به کنار...

امیدوارم سریع تر به روزهای قشنگ تون برسید و حال خوبتون ادامه دار باشه♥️

پاسخ :

شیطون رو لعنت کن آرزو😁

مرسی عزیزم. منم برای تو قشنگترین روزها رو آرزو میکنم ❤
یاقوت
۲۴ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۹

بقیه رو نمی دونم ولی من هنوز به اون درجه از عرفان نرسیدم.. الان خود سوتفاهمم اصن..

خدا رو شکر :)

پاسخ :

حالا اگه میگفتم تو رو خدا سوء تفاهمی بشید همتون میگفتید نه... همه چی واضح و صریحه! نافرمانهای مقابله ای!!!! 👿😂😂😂

😘
^_^ khakestari
۲۴ خرداد ۹۹ , ۱۵:۴۳

نه دیگه من دچار سوتفاهم شدم رفت......تماااااام :)))

پاسخ :

چشمم روشن! حالا خوبه تذکرم دادم! تذکر نمیدادم دچار چی میشدی؟! 👿😂
مریم بانو
۲۴ خرداد ۹۹ , ۱۵:۳۴

سلام 

 

شارمین فقط اون قسمت سجاف سرخود:) منم میخوام!

 

روزهای قشنگ حال آدمم قشنگ ترمیکنن نه؟ 

 

 

پاسخ :

سلام مریم جان.

وای کاش میشد.

حتما همین طوره. البته برعکسشم میشه. حال قشنگ، روزهای آدمو قشنگ میکنه 😊
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan