کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

هنوز هم جای تو در همه ی تاریخ خالی است...

هیچ وقت یادم نمی رود اولین باری را که در کتاب تاریخمان در مورد کشورهای پیشرفته و کشورهای عقب مانده خواندیم و ما بچه ها، مشتاقانه می خواستیم بدانیم ایران جزء کدام یک از این دو گروه است. الان که فکر می کنم به نظرم می رسد احتمالاً برای خانم معلممان خیلی سخت بوده است که زل بزند در چشم بیش از چهل جفت چشم مشتاق و کنجکاو و جواب واقعی را بکوبد توی صورتشان. خانم معلممان مکثی کرد و گفت: «ایران جزء کشورهای در حال توسعه است.» و ما همه نفس راحتی کشیدیم که دست کم «عقب مانده» محسوب نمی شویم و در حال توسعه ایم؛ یعنی یک روز می شویم توسعه یافته.

بار دیگری که در کلاس تاریخ ذهنم به شدت مشغول شد وقتی بود که در مورد انقلاب صنعتی و پیشرفتهای سریع کشورهای غربی و رو آوردن آنها به استعمار و استثمار کشورهای دیگر خواندم. آن روزها، در عالم نوجوانی و خودمصلح پنداری جهانی، به شدت از شنیدن این موضوع غمگین شدم. همیشه این سوال در ذهنم بود که چه می شد اگر اروپایی ها آن همه ثروت و قدرت را با مردم ضعیف جهان سهیم می شدند. چرا داشتن یک دنیای قشنگ و شاد و پر از صلح و دوستی برایشان کمتر از ثروت و قدرت ارزش داشت؟ چرا به بچه های کوچک گرسنه و مادرهای ضعیف رنج کشیده و پدرهای زحمتکش همیشه شرمنده فکر نمی کردند؟ چه می شد اگر از آن همه پیشرفت علم و صنعت برای خوشبختی همه مردم زمین استفاده کرده بودند و در جهان، خبری از جنگ و استعمار و استثمار نبود؟

با خودم فکر کردم چه طور سرنوشت دنیا و همه مردمش از آن روز تا حالا و شاید تا آخر دنیا، به دست یک مشت آدم خودخواه افتاده است که برای رسیدن به خواسته هایشان از هیچ جنایتی چشم نمی پوشند و حتی حاضرند خون بریزند تا از زندگی لذت بیشتری ببرند. و این تا به امروز و با گذشت چیزی حدود بیست سال، هنوز جزء حسرتهای زندگی من است.

دفعه بعد که چنین حسرتی را تجربه کردم، وقتی بود که در برگشت از یک گشت و گذار دلچسب با در خواجو، با مامان و خاله، به مراسم تشییع شهدای مدافع وطن برخوردیم و توفیق اجباری شد که در مراسم شرکت کنیم. آن روز هم با دیدن آن همه شور و عشق در مردمی که مدتها بود با گرانی و سیاستهای کمرشکن حاکم بر کشورشان دست و پنجه نرم می کردند و شاهد اختلاسها و فسادهای مالی و اخلاقی مسوولین و فرزندانشان بودند و زیر بار زندگی سخت در کشور خودشان کمر خم کرده بودند، در خودم شکستم.

با خودم فکر کردم چه قدر این مردم پاک و زلالند و چه قدر ظرفیت و شور و انگیزه در آنها هست. فقط باید کمی به فکرشان بود، کمی با آنها صادق بود، کمی به نیازها و خواسته هایشان توجه کرد تا بشنوند یکپارچه عشق و شور و ایثار و جان و مال و خاندانشان را در راه دفاع از وطن و هموطن و دین و ایمان و انسانیت فدا کنند. اما بسیاری از مسوولین، به جای تکیه بر این موج خروشان و این دریای جوشان، به فکر خوردن و بردن و انباشتن کیسه خودشان هستند و نه به فکر همدلی و اتحاد با این سرمایه عظیم انسانی که مثل گنجی ارزشمند، اماده حرکت و شورآفرینی اند.

کاش دنیا جور دیگری پیش رفته بود...
کاش تقدیرمان را جور بهتری رقم زده بودیم...
افسوس...
Twinkle
۰۹ بهمن ۹۸ , ۱۸:۰۹

هعییی

مردم ما زلال اند ولی صرف زلال بودن واسه خوشبختی یه کشور کافی نیست متاسفانه

پاسخ :

الان از صرف زلال بودنمون بیشتر داره سو استفاده میشه
خودت باش
۲۰ دی ۹۸ , ۱۶:۱۳

حالا که با مردم صادق نیستند مردم در حال ایثار و... هستند وای به وقتی که با مردم صادق باشند!

من هیچوقت از جهان سوم و در حال توسعه خوشم نمیومد، احساس میکنم یه تحقیر پنهان توش نهفته است...

پاسخ :

همینو بگو...

باز در حال توسعه بهتر از توسعه نیافته و عقب مانده و جهان سومه
محمد ..
۲۰ دی ۹۸ , ۱۱:۵۸

همه دوس دارن این ویژگی ها توی کشور خودشون باشه ولی الان که نیست ولی وقتی میرم جاهایی که این ویژگی ها داخلش هست اونموقع میگم کاش اونجا دنیا اومده بودم

پاسخ :

الان که این ویژگیها تو کشورمون نیس درست... ولی از اون طرفم میتونیم بگیم حالا که تو یه کشور دیگه دنیا نیومدیم!
هر دو تاش آرزوه دیگه. دنیا اومدنت رو که نمیتونی عوض کنی، ولی شاید یه روزی کشور بهتری داشته باشیم.
حامد سپهر
۲۰ دی ۹۸ , ۰۰:۰۶

تو هیچ کشور دنیا نمیشه اینجوری حکومت کرد که اینقدر مردم تو فلاکت و سختی باشن ولی همچنان پشت دولت باشن

واقعا یه دوره اداره حکومت برا کل دنیا اینا باید برگزار کنن

آدم حیفش میاد از اینهمه پتانسیل که میشه کوهها رو باهاش جابجا کرد ولی متاسفانه هدر میره

در ضمن تاریخ رو همیشه قوم پیروز مینویسه

پاسخ :

منم دلم از همین پتانسیل میسوزه که می شد در مسیرهای بهتری ازش بهره برد و به نتایج فوق العاده ای رسید...

اوهوم.... یه نفر گفت اتفاقهای امروز ده بیست سال دیگه روشن میشه. گفتم بستگی داره ده بیست سال دیگه کی حاکم باشه! 
محمد ..
۱۹ دی ۹۸ , ۱۷:۴۱

همیشه دوس داشتم در یک جای دیگر در خلوتی دیگر دنیا میومدم 

جایی که هر روزمون درگیر مسائل سیاسی نباشه 

سیاست رو واگذار میکردیم به سیاسیون البته با خیال راحت!

کاش در کشوری ارام دنیا میومدم و نیاز نبود هر روز اینهمه نوسان و بالا و پایین و فشار و فکر و استرس و نگرانی از آینده و درگیر اخبار ناراحت کننده روزانه و هزاران مسئله دیگر نبودم 

ای کاش...

راستی پست جدید گذاشتم خوشحال میشم سر بزنی

پاسخ :

من دوست داشتم همه این ویژگیها تو کشور خودمون بود
دخترمعمولی
۱۹ دی ۹۸ , ۱۲:۵۶

بابای من رشته اش جغرافی بود. ما کتاب جغرافی تا دلت بخواد تو خونه داشتیم، مخصوصا جغرافیای طبیعی و سیاسی. تو کتاباش که من واسه تحقیق نوشتن استفاده می کردم همون کلمات در حال توسعه و اینا بود. اولین باری که بابا بهم گفت که در حال توسعه همون کشور جهان سومو میگن اصلا یه جوری شدم!

ولی خب کم کم بهش عادت کردیم دیگه... .

پاسخ :

آره کم کم عادت کردیم. ولی اون لحظه که آدم میفهمه جهان سومه و جزء کشورهای عقب افتاده خیلی لحظه تلخیه 😐😁
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan