کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

تکه تکه نوشت

به قول دختر معمولی، این پست در زمانهای مختلف نوشته شده! 😊


۱. همین پنج دقیقه پیش (شنبه، ۱۳ مهر؛ ساعت ۱۴:۵۰) نزدیک کوچه ی خودت باش اینها، پسر ۲۷_۲۸ ساله ی موتوری، در حالی که چشم دوخته بود به چشمهای من و من هم چشم دوخته بودم به دستهای او، در ازای چند اسکناس ده هزار تومانی، دو بسته کوچک گذاشت توی دست یک پسر ۱۵_۱۶ ساله و یک پسر ۲۲_۲۳ساله! این جا ایران است! جمهوری "اسلامی" ایران... و لعنت به هر کس که گند زد به این عنوان و نفرین به هر کس که  به هر شکل، در این همه فراگیر شدن و در دسترس بودن و خانمان برانداز شدن و نابودگر بودن آن بسته های کوچک، ذره ای سهم عامدانه دارد.😔


۲. چند روز است که برای اتفاقهای دردآور مورد مشورتهای سرّی قرار می گیرم! یکی زنگ زد گفت میخواهم تنها با شما صحبت کنم و صحبتش در مورد شوهر پارانوئیدی تک دخترش بود و شرایط دشوار خانوادگی خودش با همسری معتاد و یک عالم مشکلات ریز و درشت دیگر و از من میخواست دخترش را راضی کنم با کلی ترفند شوهرش را ببرد پیش روانپزشک. یکی دیگر، دخترکی که هنوز به بیست سالگی نرسیده و چند سالی است که بعد از کش و قوسهای فراوان و ماجراهای تلخ زیاد، اشتباه ترین ازدواج ممکن را، به قیمت از دست رفتن شرافت خودش و خانواده اش و طرد شدن از سوی اکثر افراد خانواده انجام داده است و حالا در اوج بلاتکلیفی با من تماس گرفته و میخواهد که یک وکیل درست و درمان بهش معرفی کنم و این موضوع بین خودمان بماند و خانواده و فامیلش چیزی نفهمند، سومی، رفیقی که در رفتن به مطب روانپزشک همراهی اش کردم و کلی پای درددلهایش از مسائل شخصی و خانوادگی اش نشستم و بعد از تجویز دارو، توسط روانپزشک، یک عالم سعی کردم که عادی سازی کنم (که البته او اعتقاد داشت از کوه کاه می سازم!) و امروز، جهت تکمیل موارد، ناظم دبستانی تماس گرفته و از دانش آموز ۶ ساله ی معتادشان گفته که به یمن وجود والدین معتاد، از بدو تولد دچار اعتیاد بوده است! خدایا می شود دیگر از این نمونه ها، مخصوصا این آخری، سر راه من قرار ندهی؟!
+ این را هم اضافه کنید که از موقعیت "تو چون خودت بچه نداری درک نمی کنی و فکر می کنی میشه این کارها رو در مورد بچه ها انجام داد" وارد موقعیتی شده ام که دو سوم هر مهمانی و دور همی فامیلی را به صورت جلسات پرسش و پاسخ تربیتی فردی و گروهی می گذرانم! و همین دیشب، در ساحل زیبای زاینده رود، با خودم عهد بستم از دور همی بعدی اعلام کنم که دیگر نمیخواهم در مهمانیها هم حس محل کار را داشته باشم و از این به بعد برای دریافت مشاوره، بهم تلفن بزنند! 

۳. تنهایی بعضی از آدمها، شبیه یک توپ سوراخ است که کم کم همه بادش خالی شده. آنها به آدمهای دور و برشان، به چشم بادی نگاه می کنند که می توانند توپ تنهاییشان را پر کند تا بشود از بازی با آن لذت برد و هیچ وقت نمیفهمند چه طور باد توپشان، ذره ذره از سوراخ ریز روی آن خارج می شود و یک روز آنها را با تنهاییشات تنها می گذارد.

۴. از جدیدترین سوتی های گربه ای ام این که همکارم از طریق واتساپ باهام تماس گرفت. عکس پروفایلش گربه بود و همان طور که می دانید، وقتی کسی در واتساپ با شما تماس می گیرد، پروفایلش به اندازه کل صفحه بزرگ می شود. هر کاری کردم گوشی را با آن گربه بچسبانم به گوشم نتوانستم. حتی دکمه پاسخ را زدم. همکارم هم یکی دو بار گفت الو، ولی نتوانستم گوشی را به صورتم نزدیک کنم. قطع کردم و خودم تماس معمولی گرفتم. چند بار دیگر هم در عرض دو سه روز این اتفاق افتاد و در نهایت خانم همکار به این نتیجه رسید که باید پروفایلش را عوض کند!

۵. از جمله عادتهای زشتم این که هر بار به رفقا می گویم برویم بیرون و آنها به هر دلیل قبول نمی کنند، می گویم: «پس منم با دوس_پسرم میرم.» و از بین همه ی آنها، رفیق جان گیر می دهد که باید ثابت کنی که این کار را می کنی! 
یک بار هم در میدان امام، با خودت باش، کلی سعی کردیم عکسی از خودمان بگیریم که به طور اتفاقی یک پسر هم در آن بیفتد و بفرستیم برای رفیق جان! ولی به محض انعقاد این تصمیم، دیگر هیچ پسری از شعاع هزار کیلومتری ما رد نشد! 
همین چند وقت پیش، زمانی که با فک و فامیل رفته بودیم صفه و در باغ زیتون دور هم نشسته بودیم، رفیق جان زنگ زد و پرسید: «کجایی؟» شما که می دانید پاسخ چه بود! صدایم را آوردم پایین و نجوا کنان گفتم: «با دوس_پسرام اومدم بیرون.» همین که این جمله را گفتم کل فامیل زدند زیر خنده و گفتند: "با دوس_پسرت هم نه و با دوست پسرات!" از آن طرف رفیق جان داشت می گفت که تو باز الکی از این حرفها زدی و ثابت کن و... من هم دیدم الان وقت اعاده حیثیت است، از موقعیت استفاده کردم و گوشی ام را چسباندم به گوش پسردایی جان که کنارم نشسته بود و گفتم: «محمد یه چیزی بگو.» نمی توانستم واکنشش را پیش بینی کنم، و ریسک کرده بودم! ولی محمد در کمال آرامش گفت: «الوووو» گوشی را دوباره به گوش خودم چسباندم و گفتم: «دیدی؟!» حالا یک ماه است که رفیق جان میگوید: "من آخرش می فهمم اون پسره کی بود که وانمود کردی دوس_پسرته!" یعنی من دوست پسر هم که داشته باشم، کسی باور نمی کند!

۶. یکی دو ساعت بعد از اتفاق مورد ۵، وقتی با گروهی از جوان ترها و بچه های فامیل زدیم به کوه و تا خود تله کابینها بالا رفتم، از پشت سرم شنیدم که دخترهای دهه هفتادی و دهه هشتادی دارند در مورد رمز گوشیهایشان با هم حرف می زنند و یکی از دهه هشتادیها، با شوخی و مسخره بازی گفت: «من که رو گوشیم چیز قایمکی ندارم که رمز بذارم. آخه من که مث شارمین دوس_پسر ندارم.» و همه شان زدند زیر خنده! =/ =)))
ادمین
۲۶ آبان ۹۸ , ۲۳:۰۶

خب سوال هارو باید دونه دونه بپرسم .

ممنون که پاسخگو بودید. سوالم در مورد چله بود. که در یه پست دیگه پرسیدم.

پاسخ :

خواهش می کنم. =)
مینا
۲۶ آبان ۹۸ , ۱۷:۱۴

سلام

خیلی ها اعتقاد دارن، پشت هر شوخی ای یه حرف جدی ای وجود داره. 

آیا می توان از اینکه شما در مورد دوست پسر شوخی بسیار می کنید، نتیجه گرفت ک حسرت داشتن یه رابطه عاطفی و عاشقانه با جنس مخالف توی دلت مونده؟

ببخشید ک خیلی رک پرسیدم.

راستی، هزینه مشاوره با شما، توی مرکز مشاوره ساعتی چقدر هست؟ توی مرکز مشاوره دانشگاه هم مشغول هستی؟ شاید مزاحمت شدیم

پاسخ :

سلام.
شما اگه دوست داشته باشید می تونید هر نتیجه ای بگیرید.
رک تر از اینم بپرسید برای من اهمیتی نداره و نیازی به عذرخواهی نیست.
من فقط در حیطه کودک و نوجوان کار میکنم و همون طور که میدونید تمایلی به ارتباط با دوستان دنیای مجازی، در دنیای واقعی ندارم.
ادمین
۲۶ آبان ۹۸ , ۱۱:۵۵

سلام چندتا سوال داشتم. لطفا اگه میدونید کمکم کنید .

اول از همه ممنونم که تو پیوندهاتون ادرس وبلاگ منم گذاشتید.😊😊 

سوالم اینه ، کلی از دوستان پیام دادن که نمیتونن وارد وبلاگ بشن. همش پیام میده این وبلاگ امن نیست و باز نمیشه. مخصوصا با مرورگر گوگل کروم وارد بشن.

در صورتیکه من هیچ تغیری تو تنظیمات وبلاگ انجام ندادم. 

ولی این مشکل پیش اومده. الان از قسمت پیوندهای شما هم امتحان کردم نتونستم وارد وبلاگم بشم. 😔😔😔

 

پاسخ :

سلام.
این که یه سوال شد 😏
والا من الان امتحان کردم، تونستم با لینکی که تو وب خودمه وارد وبلاگتون بشم.شاید چون نت ضعیف شده این جوری شده. البته منم یکی از وبلاگهایی که تو پیوندهام هست (و سرویسش بلاگ اسکای هست) گاهی اینجوری میشه. بعد تو همون صفحه که میگه امن نیست، یه جاییش لینک وبلاگ هست و میشه ورود ناامن داشت. منم ناامن وارد میشم! تا حالا که اتفاقی برام نیفتاده 😉
ادمین
۲۶ آبان ۹۸ , ۰۳:۵۴

شعر و خیلی سال پیش نوشتم . البته به کمک استاد حیدر توکل . شاید ده سال پیش. 

تیکه ننداختم . خب راست گفتم شما خیلی مشغله دارید. دو سه بار اومده بودید دیگه. والا من توقعی ندارم بیایید.من نوشته های شما رو دوست دارم که میام میخونم. هر وبی هم برم ادرس نمیذارم. ولی شما گفته بودید قبلا به وب دار ها رمز میدید و پاسخگوی سولاتشون هستید.

پاسخ :

پس شاعرش خودتونید. خیلی خوب بود واقعا. 👍
اتفاقا من این چند باری که وب شما اومدم، هر بار آدرس رو کپی می کردم که لینک کنم و هر بار هم فراموش میکردم 😐 دیگه این دفعه خدا توفیق داد! 😁
شما لطف دارید.
ادمین
۲۵ آبان ۹۸ , ۱۶:۳۲

والا.

اصلا دوره زمونه یجور شده برا نوشتن حرفای درونی خودت هم باید پاسخگوی شش هزاار استاد همه فن حریف شد. 

 

گر چه با یک لیف هر آلوده ای طاهر شود

کی عجب باشد اگر لال و کری شاعر شود

 

میتوان با اینهمه استاد عالم را گرفت 

گر به جای هر مطاعی سنگ پا صادر شود

 

پ.ن. (ضرب المثل رو که رو نیست سنگ پا قزوینه )

خدایش بعضی ها خیلی پر رو هستن خیلیییی.

 

راستی ممنونم که با اینهمه گرفتاری میاید سر میزنید 😉

 

 

پاسخ :

عجب شعری بود! 😁 شاعرش کیه؟

و دیگه این که عجب تیکه ای انداختین!  (جمله آخرتون). تک بیتهای خیلی خوبی انتخاب می کنید.
ادمین
۲۵ آبان ۹۸ , ۱۱:۳۴

(شرقی ام ) 

تو رو کجای دلم بذارممممم.

پاسخ :

😁
لبخند ماه
۲۴ آبان ۹۸ , ۲۳:۵۵

سلام شارمین جان. 

اومدم ببینم چی شد وب چله امون ولی دیدم پست رو برداشتی و با کامنتهای یک بازدیدکننده ی بی ادب مواجهه شدم. 

به اعتقاد من اگر جرات داشت آدرس وب میگذاشت و اینچنین بی منطق بحث نمیکرد. از شما هم خواهش میکنم تایید نکن کامنتهاشو.

راستی کنسل شد چله؟

پاسخ :

سلام عزیزم.
پست چله رو برداشتم چون دیگه ثبت نامش تموم شد 😊
باورت میشه من اصلا حس نکردم مخاطبش منم و بنابراین اصلا برام اهمیتی نداشت؟ البته الان دیگه تایید نمیکنم کامنتهاش رو.
خودت باش
۲۳ آبان ۹۸ , ۲۰:۳۹

چرا اینقدر این شرقی بی ادبه؟؟؟

تا کجا قراره جوابش خاموشی باشه!

پاسخ :

برای من اهمیتی نداره
رضا
۲۳ آبان ۹۸ , ۱۰:۱۱

کامنتری که با اسم شرقی‌ام کامنت گذاشتید نمی‌دونم خانم هستید یا آقا

شما چقدر شارمین رو می‌شناسید که بهش می‌گید مذهبی‌نما، صرف خوندن نوشته‌های یک بلاگر این اجازه رو به ما می‌ده که تحت عنوان مختلف بهش برچسب بزنیم و قضاوتش کنیم؟

شارمین سال‌های ساله که داره می‌نویسه، نوشته‌های زیادی هم داره که بیانگر دینداری مومنانه اوست بدون این‌که بخواد باورهای مذهبی‌ش رو به رخ بکشه. من تازه یک سال بعد از آشنایی با شارمین بود که متوجه شدم چادریه، اونم از متن کامنت کامنتری که با ادبیات مشابه شما دختران چادری رو دارای عقاید کهنه و ذهنی بسته دونسته بود!

شما یا به قول معروف سرتون رو کردید زیربرف یا چشم‌تون رو به واقعیت‌هایی که می‌بینید بستید. دیگه مسئولین رسمی کشور هم اذعان کردن که سن مصرف مواد مخدر تا 13، 14 سالگی پایین اومده و بخشی از محصلین نوجوان مواد مصرف می‌کنن. لاید این مسئولان هم اقتدار نظارم رو بردن زیر سوال؟ نمی‌خوام بحث رو سیاسی کنم و گرنه ده‌ها مثال می‌نوشتم که ببینم باز از اقتدار نظام حرف می‌زنید یا نه؟

آیا در جمع‌های خودمونیِ دخترانه و پسرانه(چه مذهبی و غیرمذهبی) شوخی‌های خودمانی در مورد جنس مخالف نمی‌شه؟ شوخی شارمین با دوستش در مورد دوست‌پسر تبلیغ دوست‌پسر داشتنه؟ بعدشم این همه دوستی و روابط بین دختر و پسر رو درجامعه نمی‌بینید؟ لابد با نوشتۀ شارمین کلی از جوان‌های این مملکت منحرف شدن!

اینکه یه خانم مذهبی و محجبه روسری رنگی و شاد بپوشه ایراد داره؟ یعنی ایمانشه ضعیفه!؟ زنانی که در افغانستان برقع می‌پوشند یا در کشورهای عربی نقاب می‌زنند از زنانِ مسلمانِ مالزی که لباس و روسری‌های شاد می‌پوشند مومن‌تراند؟ این رو ما باید تشخیص بدیم یا خداوند؟

انتظار دارین شارمین در محل کارش در کلینیک(یه محیط بسته) و هنگام  سر و کله زدن با بچه‌ها و داشتن تحرک، چادر سرش باشه؟ استفاده از مانتوی راحت و رنگ‌های شاد زیر پا گذاشتن اصول دینه یا روی بچه‌ها اثر منفی داره!؟ اصلا از روانشاسی کودک سررشته دارین؟ چیزی در مورد روان‌شناسی رنگ‌ها خوندید؟

لابد تحت‌تاثیر سریال‌های تلویزیون فکر کردین خانوم‌ها محجبه همه جا پوشش سفت و سختی دارن و موقع خواب هم با حجاب کامل می‌خوابن!؟

 

شما مگه از خواستگارهایی که شارمین داشته یا داره خبر دارید؟ باید حتما اینجا بنویسه؟ اینطوری بر دایره افتخاراتش افزوده می‌شه؟ اگر صرفا ازدواج کرده بود از دید شما یه زن موفق بود؟ با احترام با همۀ خانم‌های متاهل آیا زن در کارِ خونه و رابطه زناشویی و بچه‌داری تعریف می‌شه!؟ شان و تشخص یک زن با ازدواج معنا پیدا می‌کنه؟

یه استاد محبوب میان دانشجویان بودن، در زمینه کاری موفق بودن و انتشار کتاب‌ها و مقالات مختلف و داشتن جایگاه والای اجتماعی،  از دید شما ارزش و موفقیت به حساب نمی‌یاد؟ 

 

از شارمین تعجب می‌کنم چطور عقده‌گشایی و تراوشات بیمارگونۀ ذهن شما (که با جملات مغشوش و ادبیات سخیفی هم بیان شده) رو تایید کرده. اگه شارمین به دلیل مهربانی و خوش‌قلبی ذاتی‌ش از کنار پاسخ دادن به شما گذشته دلیلی نداره که جوابی براتون نداشته، اما گویا سکوت ایشون وقاحت شما رو بیشتر کرده. بارها این‌جا دوستانی حرف و انتقادای رو با ادبیات مناسب و درست مطرح کردن و شارمین منطقی و مستدل جواب داده.

اگه اصفهانی نبود کوتاه نمی‌اومدید؟ مثلا می‌خواستید چیکار کنید!؟

محتوای کامنت و ادبیات‌تون نشون می‌ده فقط دنبال هوچی‌گری بودین نه بحث و انتقاد مستدل.  

پاسخ :

ممنون از لطف شما. 
شرقی ام
۲۲ آبان ۹۸ , ۲۱:۲۷
آدمت می کردم ولی حیف اصفهانی هستین کوتاه میام...... مذهبی نما صدات کنن بدت نمیادها دوستان تازه به دوران رسیده ات هواتو داشته باشن استاد دکترا استاد باد هواس هر زمان شوهر باعرضه مهربون بااعتبار قسمتت شد ناز کن فوقش یه استاد جیب خالی با دوس دخترهاش لاس زده گیرت بیاد
خودت باش
۲۲ آبان ۹۸ , ۲۱:۱۵
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

نه شماره ات رو ندادم؛ دور از جونم ، بلا نسبت و... مگه خَرَم

بیشتر به ***** *** **** یا **** امد این حرفا!!!

 

پاسخ :

دور از جونت 😘
همون اولی که گفتی. 😁
گندم بانو
۲۲ آبان ۹۸ , ۲۰:۲۸

بیا من خودم دوس پسرت میشم ^__^

پاسخ :

جوووووون... کی بهتر از تو؟! 😍😍😍
شرقی ام
۲۲ آبان ۹۸ , ۲۰:۲۵
استاد جون ..... کلینیک مانتو جلوباز می پوشی? چادری جلوباز خخخ ما سکوت نخواهیم کرد تا زیر نقاب به زنان مذهبی حقیقی توهین کنین

پاسخ :

خدا توفیقتون بده.
شرقی ام
۲۲ آبان ۹۸ , ۱۹:۲۴
پاسخ ندادنت قابل درکه ..دکترا کیلویی چند?? استاد دانشگاه کیلویی چند ??پاسخت،خودت ،وبت هیچی. دوست داشتم بدانی خر نیستم استاد مذهبی نما
شرقی ام
۲۲ آبان ۹۸ , ۱۷:۲۰
مگر چند تا مخاطب مذهبی دارین اسمشو نمیدونین استاد؟ممنون خالی نشد جواب مطالب وبت برای تازه به دوران رسیده هاس این مخاطب مذهبی از روی بزرگیش کامنت گذاشته بود چادری بلاتکلیف و بی ثباتی یا هدف دیگری دارین مطالبت برای خوشامدگویی اشخاص لامذهبیه یک روانشناس از شما حق ویزیت دریافت کنن تا درمون شی زیر نقاب حجاب با عقاید غربی پوکیدی استاد
مخ سوخته
۲۲ آبان ۹۸ , ۱۶:۰۶

بله تقریبا منظورم همین بود

پولی؟؟ :)))) به نظر من هیچ چیز در این دنیا ارزش خرید و فروش نداره به جز کتاب

پاسخ :

شماره کلینیک رو یادداشت کن. سیصد و... 😂
شرقی ام
۲۲ آبان ۹۸ , ۱۵:۵۱
پشت این وب یک مذهبی نماس خودش را چادری جا زده تا تصویر غلطی از زن مذهبی شرقی ارایه بده... جمهوری اسلامی بدنام نیس اقتدارش را ندیدین توهم بدنامی اش را زدین با مخاطب مذهبیت دل خوشی ندارین کوتاه جوابش را میدی از اول مشکوک بودین در لباس دین تبلیغ دوست پسر میکنین

پاسخ :

مخاطب مذهبیم کیه؟!
پا ییز
۲۲ آبان ۹۸ , ۱۱:۳۲

چی بگم 

جوابتون رو باید ببرم در رفتارهام مثل خط کش بگذارم 

پاسخ :

😘😘😘
هوپ ...
۲۲ آبان ۹۸ , ۰۰:۲۸

راستشو بخوای منم خسته شدم ازینکه توی مهمونی ها دهنشون رو باز میکنن یا نمیکنن و باید تشخیص و درمان و قیمت و غیره رو انجام بدم! 

از اتفاق منم هر بار میخوام تنهایی برم بیرون و مامانم میگن: کجا؟ میگم قرار دارم با دوست پسرم! مامانمم میگن تو عرضشو نداری خدافظ!

پاسخ :

والا! اخه بعدم از اینا که مشتری درنمیاد! تو که خب دردسرای کار برای آشنا رو با گوشت و پوست و خون و استخونت چشیدی! تو شغل ما هم اصلا یکی از اصول اخلاقی اینه که حق نداریم آشناها رو ویزیت کنیم. یعنی اینا وقتی ام بخوان رسما پیش مشاور برن من باید معرفیشون کنم به همکارام.😶

خب دیگه وقتشه که از اعتماد ایجادشده حسابی سوءاستفاده کنیم 😂 به مامان بگو درسته خواستن توانستن است ولی نخواستن نتوانستن نیست! 😳😅
خودت باش
۲۱ آبان ۹۸ , ۲۱:۲۱

۱.متأسفانه،علی رغم برخورد صورت گرفته همچنان مکان مذکور،محل خرید و فروش است!

۲.تازه منم یه مورد کاملا سری پیش اومده بود به خانم معلمشون گفتم بیاد سراغ شما!

۳ـ مگه میشه؟ اگه حال دل خود آدم خوب نباشه هیچ کس نمیتونه بادت کنه.

۴.چقدر این گربه ها بدن که همه جا یا خودشون هستن یا مجسمه و یا عکس شون!

امیدوارم یه روزی نسلشون منقرض بشه.

۵.واجب شد بری تو کارش. من و یه دوستام دنبال یه پسر می گردیم که تا میتونیم از جیبش سوءاستفاده کنیم و ان هیچوقت درصدد انتقام برنیاد!

۶.راس میگن بچه ها!ببین بدآموزی داری.

پاسخ :

۱. آخه انقد تابلو؟ یه ذره هم استرس نگرفت خاک تو سر! 🤬😡
۲.نیومد که! آقا شماره خودمو نده به کسی. وگرنه من باید ۲۴ ساعته به کسایی که نمی شناسم مشاوره رایگان تلفنی بدم. 
۳. بعضیا به راهکارهای موقتی دلخوشن. 
۴. 😖
۵. آره دیگه! بسه هر چی اعتمادسازی کردیم برا خونواده هامون!😂 یه جورایی منظورت عابر بانک جاندار بی زبانه!😁
۶. حدس بزن کدومشون اینو گفت!
مخ سوخته
۲۱ آبان ۹۸ , ۲۱:۰۱

نه دیگه اون پیچش لازم بود. الآن به این سادگی نیست. اون فرد خانواده عضو درجه یک خانواده اش نیست یه موجود مخ سوخته ایه. بقیه کلماتم هم هر کدوم حاوی معنی اند. به قول شاعر "تو مو بینی و مجنون پیچش مو"

ان شا الله همه شون کچل بشن

پاسخ :

شما تا مخ منو هم نسوزونی خیالت راحت نمیشه!😏
خب الان منظورتون اینه که خودتون چیکار کنید که بتونید رفتار درستی با اون دختر داشته باشید؟

+ دفعه بعد اگه از پیچش استفاده کردید شماره کلینیک رو بهتون میدم نوبت بگیرید حضوری تشریف بیارید هزینه هم دوبل! 🤨🤭
پا ییز
۲۱ آبان ۹۸ , ۲۰:۵۳

شما تنهایی تان را با آدم ها پر نمی کنید?

چرا فکر کنم همه ما از تنهایی گریزان هستیم (به نسبتی) ، چون اجتماعی آفریده شدیم 

فقط من در نظر قبلی گفتم یه جورایی، منظورم این بود که می دانم آخرش ما را با تنهاییمان تنها می گذارند 

 

پاسخ :

پاییز جان فکر میکنم منظورم رو درست نرسوندم.
ببین درسته همه ما میخوایم از تنهاییمون فرار کنیم، ولی برای این کار از یه روش استفاده نمی کنیم. بعضیهامون وقتی تو رابطه قرار میگیریم فقط به دنبال گرفتن هستیم و نه دادن. این یعنی سو استفاده از دیگران برای پر کردن تنهایی، یعنی بازی کردن با بقیه. وقتی کسی به آدمها به چشم هوایی نگاه میکنه که توپش رو پر از باد میکنه تا سرگرم بشه، یعنی فقط میخواد با آدمها سرگرم بشه بدون این که در ازای اون کاری بکنه. این نگاه ابزاریه. موقع توپ بازی، مهم نیس به توپ هم خوش می گذره یا نه! مهم اینه که من سرگرم شدم و اصلا هم خودم رو مدیون توپ یا باد داخلش نمیدونم. توپ برای همین ساخته شده که باد بشه و منو سرگرم کنه. حالا فکر کن همچین دیدگاهی رو نسبت به آدمهای دور و برم داشته باشم. منظور من این بود. 
مخ سوخته
۲۱ آبان ۹۸ , ۱۹:۱۵

سلام

غرض از مزاحمت فقط این که خوبید خوشید؟

این همه درد را تنهایی نمیتونستید تحمل کنید؟ 

دکتر حالا که رایگان مشاوره میدید: اگر یه دختر بچه نوجوان با عزت نفس پایین و تفکرات منحط ! و گاهی وسواس توی خانواده تون باشه اولا شما چه طور باهاش رفتار میکنید دوما اگر که شما به همین دلیل و بدلیل مشکل اساسی که با فرهنگ خانواده اش دارید نسبت بهش احساس تنفر کنید و با سرکوفت و مخالفت با افکار غلطش بخواهید باهاش برخورد کنید غیر از درست یا غلط بودن رفتارتون که یقینا نادرسته چطور میشه این رفتارتون را اصلاح کنید البته من یه چیزای روان تحلیلانه ای به ذهنم میرسه ولی راهکار عملی نیست اونا. شاید به خاطر شرارت زیاده. شایدم این انتخاب خود اون شخص سرکوفت زنه و باید عزم تغییر کنه.

سؤال قبلم هم هست.

به یکی دیگه از وبلاگ نویس ها هم گفتم فکر نکنید من خیلی آدم سؤال پرسی ام اتفاقا برعکس و همین مسأله هم شاید توی این رشته برام مشکل ساز بشه.

اما اینجا توی بیان صرفا برای این که صحبتی کرده باشم سؤال میپرسم.

پاسخ :

سلام.
مراحمید. شکر خدا خوبم.
قبول دارید یه حرف ساده رو یه جوری می پیچونید که من متوجه منظورتون نمیشم؟! 😏
الان اصل سوالتون اینه که با دختر نوجوون وسواسی و فاقد اعتماد به نفس چه طور باید برخورد کرد (یا چه طور باید درمانش کرد) و چطور میشه رفتارهای تحقیرآمیز خانواده ش رو اصلاح کرد؟

خوبه سوال پرس باشید که. سر کلاس باید اون قدر سوال بپرسید که همون چار تا تار موی سفید اساتیدتون هم دونه دونه بریزه کچل شن!
پا ییز
۲۱ آبان ۹۸ , ۱۴:۴۸

من یک جورهایی دو هستم 

یک جورهایی چون در جریان آن سوراخ ریز هستم 

پاسخ :

سه منظورته.
یعنی به آدمها نگاه ابزاری داری؟! یا فکر میکنی آدمها در همین اندازه موندنی ان؟
آبان ...
۲۱ آبان ۹۸ , ۱۴:۳۲

ادم ها کلا توقع دارند رایگان و بدون در نظر گرفتن زمان همیشه پاسخ گو باشی..وسط مهمونی وسط جلسه لیزر ..وسط خیابان ‌‌نصف شب !

بدون دوست پسر هم میشه زنده ماند :)حتی کوه رفت 

پاسخ :

 شغل تو هم از همیناست که هی باید پاسخگوی سوالهای این و اون باشی.
آره بابا! من که زنده موندم، حالمم خوبه، کوهم میرم، کلی ام بهم خوش میگذره. فقط در مواقع لزوم، اسمش رو استفاده میکنم که دوستام غیرتی بشن پاشن بریم بیرون. اونام که سیب زمینی!😂


برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan