۱. عاشق آن قسمت از ماه رمضانم که اذان را به افق شهر ما گفته اند و ما سر سفره افطار نشسته ایم و روزه مان را باز کرده ایم و در حالی که تلویزیون دارد قرآن قبل از اذان مغرب به افق تهران را پخش می کند ما افطاری می خوریم! تازه سحر هم این فرصت را داریم که در حال خوردن و آشامیدن، به صدای اذان صبح به افق تهران گوش جان بسپاریم!
۲. یک قسمت جذاب دیگر ماه رمضان هم آنجا است که شب را تا سحر بیدار مانده ای و در سکوت آرامش بخش آن، کارهایت را انجام داده ای، سحری خورده ای، نماز خوانده ای و داری می روی که تخت بخوابی و روز کاری ات هم نیست. اصلا آن لحظه آرامش دو جهان در کل وجودت ریشه می دواند. آن هم برای من که اگر شب بخوابم محال است سحر بلند شوم سحری بخورم و اگر روز بیدار باشم محال است بتوانم کارهایم را انجام دهم. امروز بعد از نماز صبح که خوابیدم تا ۴ عصر خواب بودم آن هم چه خواب دلچسبی!
۳. اما یک قسمت غیرجذاب و کاملا تاسف برانگیز ماه رمضان همزمانی آن با فصل رسیدن توت است!
۴. سحر کنار باغچه نشسته بودم و جهت پیشگیری از بوی بد دهان در حین روزه داری، دهانم را با آب نمک ضدعفونی می کردم که صدای دعای سحر از مسجد نزدیک خانه به گوشم خورد و راستش را بخواهید بی اختیار دلم را برد! نه این که متحول شوم و بروم بنشینم دعای سحر بخوانم. ولی همان وقت بخشهای قشنگی از آن در ذهنم پخش شد؛ برای چند لحظه حس خوبی داشتم. ولی باز هم نخواستم دعا کنم. هر چند می دانم این حالت هم می گذرد و همین که این همه فکرم درگیر این تصمیم است نشان می دهد که آن را از عمق وجودم نگرفته ام. شاید فقط به یک دوره سکوت نیاز دارم.
۵. جایی خواندم که نوشته بود از جلوی خدا کنار بروید و بگذارید که او کار خودش را انجام دهد. به خودم گفتم این دیگر چه خدایی است که وقتی کسی جلویش قرار می گیرد نمی تواند کار خودش را انجام دهد؟ چه طور نمی تواند او را پس بزند و کارش را بکند؟ بعد ناگهان به یاد خودم افتادم. شاید این که حس دعا کردن در من مرده است، به این دلیل است که خدا مرا از جلوی خودش کنار زده است تا بدون مزاحمتها و غرغرها و خواهش و التماسها و نق زدنها و گریه کردنهایم کار خودش را بکند!
+ شاعر عنوان: مولانا
- سه شنبه ۱۷ ارديبهشت ۹۸ , ۲۲:۲۹
- ادامه مطلب