1. دختره کلاس اول دبستان بود و برادرش سوم دبستان. داشتند کارتون نگاه می کردند. اگر حضور مرا فاکتور بگیریم، جمع، خانوادگی بود. دختره جلوی تلویزیون روی شکم دراز کشید و دستهایش را زیر چانه اش گذاشت.؛ لذتبخش ترین حالت تلویزیون دیدن در کودکی! اما بابایش فورا با لحن پرخاشگرانه گفت: "زهرا پاشو بشین. زشته." دختره مثل فنر از جایش پرید و نشست ولی به حالت اعتراض گفت: "حسین هم خوابیده." بابایش با تحکم گفت: "تو دختری!"
2. بعد از دو دهه بفهمی اتفاقی که آن روزها به خاطرش لبریز از خوشحالی و هیجان بوده ای، سرابی بیش نبوده است. دو دهه دیگر (اگر باشم) چه سرابهای دیگری را در زندگی ام شناسایی خواهم کرد؟
3. بزرگترین، کشدارترین، زجرآورترین و تلخ ترین تنهایی دنیا آن است که بین کسانی باشی که صادقانه و با همه وجودشان دوستت دارند و نگرانت هستند و اگر لازم باشد برای خوشحالی ات هر کاری می کنند ولی همه اینها چیزی از احساس تنهایی ات کم نکند. این تنهایی هستی شناختی است که هیچ تنهایی روزمره ای با آن برابری نمی کند.
4. پوستر فراخوان تست روان شناختی را که قرار است در فلان کلینیک برگزار کنم استوری کرده ام و زیرش نوشته ام که اگر کسی سوالی دارد در خدمتم. آن وقت دختر عمه جان آمده است به عنوان سؤال، زیر آن پوستر، با آن همه کبکبه و دبدبه اش، نوشته است: «قصد ازدواج داری؟» و تازه یک نفر دیگر (که چون از دوستان وبلاگی است که این جا هم حضور فعال دارد، اسمش را نمی برم و ترجیح می دهم بگذارم خودش خودش را لو بدهد =) )، بدون هیچ گونه احتمال تبانی با دخترعمه جان آمده است نوشته است:«خانوم شما قصد ازدواج ندارید؟» من هم برای اولی نوشتم: «آره ولی نیازش ندارم. می خوای تو بردارش .» و به دومی جواب دادم: «یکی داشتم دادم دختر عمه جان. حالا اگه بازم پیدا کردم می ذارم مال تو.» باز به دوست وبلاگی که صرفاً خنده تحویلم داد. از دختر عمه جان دو تا فحش تمیز و مرتب هم خوردم!
5. دو بار در مورد حرفهای عجیب و غریبی که دو تا حاج آقا فرموده بودند نوشتم! انصاف نیست حرف خوبی را که از حاج آقای دیگری شنیدم نگویم. فقط همین قسمتش را شنیدم که می گفت حتی حضرت ابراهیم هم فرصت مورد سوال قرار دادن عقاید مذهبی را داشته است (همان جریان مشاهده زنده شدن مرده ها)؛ پس چرا ما اجازه چنین چیزی را به کسی ندهیم؟ چه قدر درست می گفت. فقط حیف که اگر هم اجازه بدهند، از یک طرف کسی برای پاسخگویی درست وجود ندارد یا اگر داشته باشد خیلی نادر است و از طرف دیگر یک عده فرق مورد سوال قرار دادن به قصد درک بیشتر موضوع با زیر سوال بردن به قصد از بیخ و بن کندن موضوع را تشخیص نمی دهند. ولی اصل حرفش را دوست داشتم.
+ شاعر عنوان: محمدحسن جمشیدی
+ شاید عنوان ربط زیادی به پست نداشته باشد. بیشتر یک بند مستقل است برای خودش!
- سه شنبه ۱۷ ارديبهشت ۹۸ , ۰۴:۰۵
- ادامه مطلب