ما یک علی دایی داریم که واقعا واقعا علیِ دایی است نه که فقط اسمش این باشد! این علی دایی ما در یک خانواده کاملا فرهنگی به دنیا آمده که شامل یک جفت پدر و مادر فرهنگی و یک جفت خواهر و برادر دانشجو است. خودش؟ امسال می رود کلاس دوم و در تمام طول این سه ماه تابستان هر وقت او را دیده ام جوری آه کشیده که انگار جگرش سوخته و جزغاله شده و بعد از هر آه سوزناکش گفته تعطیلاتی که مثلا دو ماه یا یک ماه و نیم یا یک ماه دیگر تمام می شود به چه درد می خورد! =/
از آن طرف یک مُطی هم داریم که امسال می رود پیش دبستانی و یک هفته قبل از شروع سال تحصیلی با غم و غصه می گفت: من اصلا خوشحال نیستم آخر خواب تا لنگ ظهرم برایم خیلی مهم است! =/
بعد یک مهدی کلاس اولی هم داریم که مثلاً ذوق مدرسه رفتن داشته است. همین نیم ساعت پیش زنگش زدم که اولین روز مدرسه رفتنش را تبریک بگویم. پرسیدم در مدرسه چه چیزی را خیلی دوست داشتی؟ گفت: فقط زنگ تفریحهایش خوب بود! =/
می ماند یک سارای کلاس اولی که اتفاقا تولدش هم اول مهر است، ولی درست همین روز مهم تب کرده و بی حال و مریض روی تختش افتاده و نتوانسته است برود مدرسه! =/
ما چی بودیم اینها چی اند! =)))
- يكشنبه ۱ مهر ۹۷ , ۱۷:۰۱
- ادامه مطلب