۱. میگه آب. یه لیوان پر از آب میکنم میبرم طرف دهنش. میگه نریزی!🤣🤣🤣 اصلاً کرک و پرم ریخت!
۲. یه کتاب تو اتاقم پیدا کرده قشنگ میگه کتاب و برمیداره ورق میزنه عکساش رو میبینه. یه جاش تصویر کارتونی یه آقاست که داره میرقصه. تو صفحه مقابل یه خانم داره یه دختر بچه رو میبوسه. اشاره میکنم به آقا و میگم: این باباس. بابا داره میرقصه. بعد اشاره میکنم به عکس خانم و میگم: اینم عمه شارمینه. عمه داره آرتمیس رو بوس میکنه. از همون لحظه تا ده دیقه بعد، مدام با اشاره به تصاویر، تکرار میکنه که: بابا میهَسّه! مامان بوس میقونه... هر چی میگم این عمهس و مامان نیست تو کَتش نمیره!🤣
۳. بهش میگم به توتو غذا بده. دونههای برنج رو میگیره دستش میخواد شخصاً بکنه تو حلق توتو! اصلاً حاضر نیست بریزه زمین خود توتو بیاد بخوره!
۴. همچنان بهم میگه خاله! 😐😂 تازه از الان برای عید رفتهن شهر زنداداشم و دو سه هفته وسط خالهها زندگی میکنه! فکر نکنم من دیگه برای آرتمیس عمه بشم!🤣
- سه شنبه ۲۴ اسفند ۰۰ , ۱۵:۰۳
- ادامه مطلب