آقای میم، پیرمردی که مکان قبلی کلینیکم را ازش اجاره کرده بودم، خیلی آدم حسابی بود. از آن پولدارهایی که هر بار باهاش حرف میزنی توی دلت میگویی: کل داراییات حلالت باد!
دو سال پیش، وقتی میخواستم آنجا را ازش اجاره کنم، خودم نرفتم بنگاه. خانمی که قرار بود اسپانسرم باشد رفت و اجاره کرد. بعدتر من دو دو تا چهار تا کردم و دیدم هر طور حساب میکنم آدمی نیستم که زیر دین کسی باشم یا بخواهم به کسی حساب پس دهم یا در تصمیماتم دخالتش دهم. پول اسپانسر را پس دادم و اعلام استقلال کردم.
دو ماه بعد از قرارداد، یک روز زنگ زدم به آقای میم و در مورد مسالهای از مسایل ساختمان حرف زدیم. یک دفعه صحبتی پیش آمد که ناراحت شد و گفت:
شما قرار بوده آنجا را رنگ کنید و من به خاطر همین فلان مقدار از اجاره کم کردم.
من ولی در جریان نبودم. صحبتی بود که با اسپانسر کرده بودند.
بهش گفتم:
این را بگذارید به پای بیتجربگی من نه بدجنسبازی! الان برایم تجربه شد که حتماً خودم باید پای معامله باشم و وکیل_وصی نفرستم.
گفتم:
حالا هم هر طور او بگوید عمل میکنم و حتی حاضرم ان مقداری را که از اجاره کم کرده، بابت دو ماه گذشته بپردازم و از ماه بعد هم همان مبلغ اولیه را واریز کنم.
گفت:
من هم نباید با کسی جز شما که اسمتان در قرارداد هست صحبت میکردم. حالا برای این که منصفانه باشد دو ماهی که گذشت را حساب نمیکنیم و از ماه جدید، نصف مقداری که کم شده را اضافه میکنیم.
چند وقت بعد، آقای میم آمد کلینیک و حرف زدیم. کتابهایم را که در قفسهها چیده بودم، نشانش دادم. ذوق کرد و گفت برای تشویق و حمایت از موفقیتهای من، از آن مقدار پولی که قرار شد به اجاره اضافه کند میگذرد. و این برای منِ تازهکاری که شروع کارم مصادف با شروع کرونا بود خیلی ارزش داشت.
بعدها آقای میم مکان کلینیک را به اسم دخترش زد و مسوولیتش افتاد گردن دامادش. پسری حدودا ۳۰ ساله و به شدت دلکوچک! خودش از همان اول گفت من در حد وسواس روی حلال بودن مالم حساسم. و در روزهای بعد به معنی واقعی کلمه مرا کچل کرد!
مثلاً من برای ساختمان مرکز خرجی کرده بودم. ده بار زنگ میزد که:
خانم دکتر میخواید شماره کارت بدید واریز کنم؟
هر بار جواب میدادم:
نه آقای فلانی! آخر ماه از اجاره کم میکنم.
ولی باز دلش آشوب بود که مبادا پول مرا بخورد!😂 اگر تلفنم را جواب نمیدادم زنگ میزد به منشی و با این که منشی هم حرف مرا میزد، میگفت وقت خانم دکتر که آزاد شد بگید به من زنگ بزنن! یعنی اوضاعی داشتیمها!
دو ماه پیش، وقتی اجاره تمام شد و قرار بود پول پیش را به حسابم واریز کنند، آقای میم و دامادش با هم آمدند بنگاه و آقای بنگاهی گفت که من باید از بیمه و شهرداری و دارایی برگه بگیرم که چیزی بدهکار نیستم. تا مبادا بعد از تسویه، چیزی از طرف آنها برای من به ساختمان کلینیک بیاید و من زیر بار نروم.
کمی دوندگی داشت و من یک روز به آقای بنگاهی گفتم که اینها طول میکشد. راه دیگری نیست؟ جلوی خودم زنگ زد به آقای میم و جریان را تعریف کرد و گفت:
شما ۲۰۰_۳۰۰ تومن از پول پیش کم کن و براشون واریز کن. چون عوارض و.. معمولا همین حدود میشود.
بعداً آقای میم به خودم زنگ زد و گفت:
دلیلی ندارد این کار را بکنم. شاید اصلاً برای شما عوارض نیامد. شاید کمتر از این مقدار آمد. آن وقت تکلیف پولی که من از شما گرفتهام چه میشود. این کار اخلاقی نیست.
و با این که من بهش گفته بودم هر طور صلاح میداند عمل کند و من به هر حال موافق تصمیمش هستم، کل پول پیش را برگرداند!
امیدوارم صاحبخانه جدیدم هم همینقدر باانصاف و آدم حسابی باشد:)
- سه شنبه ۱۰ اسفند ۰۰ , ۱۷:۵۹
- ادامه مطلب