کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

شما طرف کی هستید؟

رفتم خونه مامان‌جون. 

بچه‌ها تو آشپزخونه بودن، مامان‌جون و خاله کوچیکه داشتن از اتاق دومی می‌اومدن بیرون. 

یهو دیدم یه گربه سیاه گنده وسط اتاق اولی ایستاده. گفتم: 

"وای گربه رو!" 

و دویدم تو حیاط تا جلوی اتاق دومی بایستم و گربه از اون سمت که کسی نیست بره. 

هنوز در حال دویدن بودم که یه گربه (که من تو اتاق ندیده بودمش) از سمت پیش‌بینی‌شده در رفت 

و گربه سیاهه دوید همون سمتی که من بودم 

و یه جوری از زیر پاهام رد شد که سرش خورد به زانوم و پاهاش رو روی پام گذاشت.😖

و تصور کنید من چی کار کردم؟! 

هیچی... 

فقط ۵_۶ تا جیغ بلند و از ته دل کشیدم! 

البته وقتی گربه‌هه رفت زدم زیر خنده و گفتم:

"خیلی‌ام نترسیدما!"

خاله گفت: 

" بله با این همه جیغی که کشیدی؛ رنگ صورتتم مث رنگ شالت شده." (شال کِرِم سرم بود). 

کلی با هم خندیدیم و مامان‌بزرگ گفت: 

"گربه بدبخت رو زهره ترک کردی!"

بچه‌ها از آشپزخونه اومدن بیرون گفتن: 

"چی شده؟"

خاله کوچیکه تعریف کرد و گفت:

"بیچاره گربه چقد ترسید."

اونام خندیدن و گفتن:

"حیوونکی!"

بعدا واسه خاله وسطی و دایی وسطی تعریف کردیم؛ 

خاله وسطی گفت: 

"بیچاره گربه‌هه کلی ترسیده حتما"

دایی گفت:

"منم می‌خواستم همینو بگم!"

خلاصه که هیشکی نگران من نبود؛ 

فقط بیچاره گربه‌هه😂






+ بچه‌ها پست قبلی واقعا شوخی بود فقط 😉

لیلی
۰۱ بهمن ۰۰ , ۱۲:۳۰

سال ها پیش تو مراسم ختم پدربزرگم که عده ای از فامیل تو پذیرایی جمع شده بودن موشی رویت شد. خاله ام من را مامور کرد تا پرده ها را بکشم تا از حیاط مراسم موش گیری رویت نشه.من به سرعت از این پنجره به آن پنجره می دویدم و کرکره ها را پایین می دادم.موش به سمتم آمد و من محکم پایم رو روی فرش کوبیدم که بکشمش که در رفت و بدین سان لقب شجاع ترین بانوی حاضر را دریافت کردم.بعد هم که در تعقیب و گریز موش منهدم شد جسدش را برای نمایش به کودکان جامانده از صحنه نشان دادم.از سگ و گربه و موش نمی ترسم ولی خب عنکبوت و سوسک شجاعتم را به چالش می کشند

پاسخ :

یا خدا... تو دیگه کی هستی لیلی 😄
البته به جاش منم از عنکبوت و سوسک نمی‌ترسم. 😄
ن. ..
۲۵ دی ۰۰ , ۲۳:۲۰

همین الان پیش از دیدن این پاسخت به نظرم، برای پست تازه ت نظر گذاشتم 

یه همچی تحفه ایَم‌ ‌:/

پاسخ :

خب چه اشکالی داره؟ 😊
خودت باش
۲۵ دی ۰۰ , ۲۲:۱۸

جای سکته کردن هم داشته! 

پاسخ :

جای مردن حتی!
x
۲۵ دی ۰۰ , ۲۱:۵۲

بین خودمون باشه 

من همین حسی که نسبت به گربه داری رو به سوسک دارم 

آنقدر حالم بد میشه تپش قلب میگیرم جیغ میزنم که حد ندارن 

 

تازه به نظرم ترسناک تر از گربه هم هست 

چون می‌ره یه جا قایم میشه نمیتونی رد یابیش کنی 

یعنی در این حد حالم بد میشه که سوسک ببینم میذارم از خونه میرم مگر نعشش رو نشونم بدن :/

 

یه سوال : تو روانشناسی درمانی واسه این چیزها هست ؟

پاسخ :

چه جالب! من اصلا از سوسک نمی‌ترسم. ولی می‌تونم ترست رو درک کنم. چون به هر حال خودم همین ترس رو نسبت به گربه دارم.


بله مواجهه تدریجی با چیزی که ازش می‌ترسی 😄
x
۲۵ دی ۰۰ , ۲۱:۵۰

درسته عاشق گربه هام ولی خداییش دوست ندارم بیان وارد خونه زندگی مون شن 

 

وقتی به اشتباه وارد خونه میشن وحشی میشن هم ما رو می ترسونن هم خودشون رو :)) راه هم پیدا نمیکنن میان تو دل ما :/

دیگه تو خونه بیان بهشون نمی‌گم خاله ! فحش شون میدم :))) 

خیلی سال پیش یه بار شب بود از دور احساس کردم یه چیزی تو راهرو هست رفتم سمتش فهمیدم گربه اس جیغ کشیدم 

پرید ر فت تو اتاقی که نزدیک در خروجی هست 

مامان بابام اومدن 

میخواستن در اتاق رو ببندن تا صبح ! کلی جیغ کشیدم که رخت خواب من اون وسط پهن هست و باید بیاد بیرون ....

با مکافات پیداش کردن اتاق هم کلی سوراخ سمبه داشت .... 

رفته بود زیر تخت اون آخر .... کلی اون زمان رخت خواب روی تخت بود مجبور شدن همه رو وردارن تا اون آتیش پاره رو بیرون کنند :/

پاسخ :

واااای چه وحشتناک😥

آره وقتی یه جایی گیر می‌کنن خیلی بد می‌شن دیگه... ولی در کل چیزی که گربه‌ها رو برای من ترسناک می‌کنه، هوش سرشارشونه! خیلی ناقلان
ن. ..
۲۵ دی ۰۰ , ۲۰:۰۷

حال احوال ساده که همخوانی نظرات نمیخواد، هوم؟ 

پاسخ :

بله درست می‌گی. ببخشید🙈
ن. ..
۲۵ دی ۰۰ , ۱۳:۰۸

راستی تو چرا نمیای طرفای ما؟

در دنیای واقعی وقتی کسی پاسخ دید را با بازدید نمیده، ارتباط را قطع می کننالان خوبه آنفالوت کنم؟ 

پاسخ :

می‌خونمت. ولی می‌بینم نظراتمون با هم نمی‌سازه کامنت نمی‌ذارم🤦‍♀️
صبا ..
۲۵ دی ۰۰ , ۱۳:۰۷

آره عزیزم.

من هنوز یادمه یه روز دبیرستان که بودم یه جا کفشی بیرون خونه داشتیم من رفتم کفشم رو بردارم صبح ساعت ۷ اینا که برم مدرسه یهو یه گربه از اون زیر اومد بیرون :( هنوز تپش قلب اون روزم رو تو سینه م می تونم حس کنم!!

 

الان سگ آشنا بیاد از رو پام رد بشه حس بدی ندارم و نمی ترسم ولی هنوزم با سگ های غریبه مشکل دارم و نباید از روم رد بشن :)) 

پاسخ :

وای چه وحشتناک 😖

من از سگ غیروحشی خیلی نمی‌ترسم ولی بازم آدم انتظار نداره سگ از روش رد شه :))
نیــ روانا
۲۵ دی ۰۰ , ۱۳:۰۱

من تجربه مشابه با عنکبوت داشتم

البته فقط ی دونه جیغ کشیدم ولی به قدری بلند بود که عنکبوته تا چند ثانیه ثابت شده بود و قلبش 😂 تالاپ تالاپ میزد و تازه بعد چند ثانیه از شوک در اومد و فرار کرد

 

دقیقا هم همه اهل خونه دلشون برای عنکبوته سوخت

اینه که استثنائااااا درکت میکنم

بیا بغلم ❤️❤️❤️

پاسخ :

من از عنکبوت نمی‌ترسم😎
نیروانا من از لحظه‌ای که گربه دوید سمتم تا زمانی که در دیدرسم بودم جیغ می‌کشیدم🤦‍♀️


خوبه خودتم می‌گی استثنائا!😂
هر چند چون بحث گربه بود از تو انتظار درک نداشتم🤭
صبا ..
۲۵ دی ۰۰ , ۱۲:۴۷

چرا من فکر می کردم این خوابه😃

 

آقا من با سگ و گربه زندگی کردم ولی اون آدمی که ایران بودم نمونه ای از شارمین در این یادداشت بود که اگر گربه رو پاش راه می رفت جیغ بنفش می کشید. من طرف تو هستم👌🙂

پاسخ :

حق داری، خودمم موقع نوشتن حس کردم فضای خواب‌گونه داره :)

یعنی رفتی اون‌جا مجبور شدی با سگ و گربه زندگی کنی و کم کم برات عادی شد، با این که تو ایران مث من بودی؟! من که فکر نمی‌کنم بتونم یه همچین موقعیتی رو بپذیرم. از وقتی دوستم گربه آورده، خونه‌شون نمی‌رم :/



آخی مرسی که طرف منی😍
ن. ..
۲۵ دی ۰۰ , ۱۱:۴۷

تو رختکنمون چند سال پیش این اتفاق افتاد 

چنان جیغی زدم که گربه ی بدبخت یبار وقتی به پاهام خورد زمین خورد 

یبارم وقتی از رو پله ها خواست بره بالا عین سفره دست و پاهاش باز شد 

منم در رفتم و برای بار دوم جرئت نداشتم برم و با یه همکار آقا بود فکر کنم که رفتم رختکن :/

اون چک کرد که دیگه گربه ای نیست و رفت 

و بعد من رفتم داخل 

پاسخ :

خدای من😖😖😖

گربه بدبخت نیاد تو رختکن خب!😒😂
مهرو
۲۵ دی ۰۰ , ۱۱:۰۳

من طرف شما

چرا؟

چون خودمم به گربه فوبیا دارم....

پاسخ :

پس می‌فهمی من چی می‌گم
mo zeb
۲۵ دی ۰۰ , ۱۰:۱۹

:))

پاسخ :

😄
حامد سپهر
۲۵ دی ۰۰ , ۰۹:۰۴

من تا آخرش حس کردم که یه خواب رو تعریف میکنی:))

الان اون گربه میتونه بخاطر ضربه به سرش از شما شکایت کنه:))

پاسخ :

بیش‌تر شبیه کابوس بود 😥
شما هم طرف گربه‌اید که 😭😂
بانوچـه ⠀
۲۵ دی ۰۰ , ۰۷:۴۵

یه دفه موش از رو پام رد شده بود دلم میخواست پامو قطع کنم

پاسخ :

وای 😖
گندم بانو
۲۵ دی ۰۰ , ۰۴:۵۱

من یادمه دبستان بودم. یه بار از بیرون اومدیم خونه. نگو وقتی ما خونه نبودیم یه گربه‌ای وارد خونه شده بود. منم مث تو وقتی دیدمش جیغ زدم. منتها من دقیقا جلو محل خروجش ایستاده بودم. دوید سمتم. بدنش گرفت به ساق پام... بیشتر از بیست سال از اون زمان میگذره و هنووووز اون حس لعنتی رو دارم! حس لحظه‌ای که باهام برخورد کرد...

پس من طرف تو ام.

#نه_به_گربه‌هایی_که_میدون_سمت_کسی_که_ازشون_میترسه!

پاسخ :

وای خیلی وحشتناکه 🤯

بالاخره یه جا طرف من شدی😃 انتظار داشتم بگی این سزای کسیه که چالش جرات_حقیقتش رو پیچونده😂


#تکبیر!
x
۲۵ دی ۰۰ , ۰۰:۱۵

خداییش توقع داشتم خواب باشه :))

 

آدم به طرز عجیبی از هر جک و جونوری بترسه ٫ دقیقا جونوره میاد سمتش :))

 

فقط اونجاش که باهات تماس فیزیکی پیدا کرده بود :/

 

طفلکی جفت تون  ‌‌‌‌‌... ولی بیشتر گربه :دی

من عاشق گربه هام ... امکان نداره تو خیابون گربه ببینم واینسم نگاش کنم 

تازه قربونش صدقشوم هم میرم هی میگم « چطوری خاله؟!»

 

 

پاسخ :

خودمم متوجه شدم فضای خواب‌گونه داره😄
نمی‌دونی من چه حالی داشتم😖

پس تو هم مقابل منی😓🤦‍♀️


خالههههه؟؟؟؟!!! به گربهههههه؟!!!! خدای من 😫
یاسی ترین
۲۴ دی ۰۰ , ۲۳:۳۴

من که خیلی وقته طرف مقابلم 🤣🤣🤣🤣🤣🤣

پاسخ :

نه از فک و فامیل شانس اوردم نه از دوست و رفیق😥😂😂😂😂😂
یاسی ترین
۲۴ دی ۰۰ , ۲۳:۲۱

الهی بگردمت حیوون بی‌زبون 🐱🥺

 

😂😂😂

پاسخ :

😐😐😐 تو هم؟!😂
یاس ارغوانی🌱
۲۴ دی ۰۰ , ۲۳:۰۹

یاد اون جوکه افتادم که میگه وقتی یه زن سوسک میبینه  جیغ میکشه فرار میکنه فکر میکنه سوسکه داره دنبالش کنه ولی اون سوسک بدبختم ازش بیشتر ترسیده :))))

میدونم بی مزه بود ولی بیاین صادق باشیم بی ربط نبود :)

پاسخ :

باربط که بود ولی خداییش اون گربه منو دنبال کرده بود ناکِس!😓😄
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan