۱. در پرونده کودک نوشته شده بود که علت مراجعه، عدم اعتماد به نفس و لکنت زبان است (این قسمت را مادر تکمیل میکند).
با هم آمدند داخل اتاق. با احتیاط شروع کردم با بچه حرف بزنم و همان طور که انتظار داشتم فقط با تکان دادن سر جواب میداد. تصمیم داشتم حرف زدن را طولانی نکنم تا اذیت نشود.
زودتر از روال معمول رفتم سراغ توضیح این که اتاق مشاوره چه جور جایی است و در آن چه کارهایی میشود کرد. همین که کلمه "بازی" از دهانم خارج شد، پسر کوچولو به اذن خدا زبان باز کرد و با صدای بلند و رسا و شیوا و روان شروع کرد خیلی طولانی و بااعتماد به نفس، درباره بازیهای روی گوشی و اسباببازیهای داخل اتاقش برایم حرف بزند.
هر بار که من رشته کلام را به دست میگرفتم دوباره به طرفهالعینی آن را از دستم میربود و مثل ورورهجادو حرف میزد. هم من و هم مامانش کلی خندهمان گرفته بود.
۲. مامانی که بچهاش را پیشم آورده بود، آخر جلسه خیلی خوشحال بود. انگار باری از روی دوشش برداشته باشم. گفت: "خانوم دکتر اگه کرونا نبود بغلتون میکردم. از بس آرومم کردید."😍
۳. خانمه (مامان مراجعم) گفت: "من تو این دو سال ۴ بار کرونا گرفتم." بنده خدا هر جهشی که در کرونا به وجود آمده بود را تجربه کرده بود.
۴. با دختر نوجوان که حرف میزدم، یک چیزهایی را مطرح کرد و قرار شد من آنها را با مامانش، که خانم میانسالی بود، در میان بگذارم.
دخترک از اتاق بیرون رفت، مامانش آمد تو، حرف زدیم و رفتند.
سی ثانیه بعد، مامان دختر، تنهایی برگشت و گفت فکر کنم دخترم صدایمان را ضبط کرده باشد.
گفتم چهطور؟
گفت وقتی من میخواستم بیایم داخل اتاق، با اصرار گوشیاش را داد دستم؛ الان به فکرم رسید شاید برای ضبط صدا بوده و من هم که بلد نیستم چهطوری باید بفهمم این کار را کرده است یا نه.
رمز گوشی را باز کرد و داد دستم. در حال ضبط بود!
۵. آقایی که از نظام مهندسی برای بازدید از مکان جدید کلینیکم آمده بود، گفت: "شما قبلا فلان مجتمع بودید؟ پارسال هم خودم برای بازدید آمدم آنجا." جالب است که او مرا به یاد داشت و من او را یادم نیامد.
- پنجشنبه ۲۳ دی ۰۰ , ۰۳:۱۴
- ادامه مطلب