۱. متاسفانه دو تا از دخترهای فامیل، اخیراً از همسرهایشان جدا شدهاند و یکی هم در آستانهی جدایی است. این سومی، زوجی مذهبی هستند. آن دو تای دیگر، یکی معمولی است و دیگری ضدمذهب. چند روز پیش، مادربزرگ دختر ضدمذهبی را دیدم. حرف را به سمتی کشاند که بگوید از فلان قشر جامعه (که به مذهبی بودن معروف هستند) متنفر است و بلافاصله گفت فلانی رو میبینی؟ (اسم دختر مذهبی را گفت). من از همون اول که ازدواج کرد همهش میگفتم این یه مشکلی داره؛ از بس تو خودش بود. شوهر ب.س.... (اسم آن قشر جامعه) داشتن همینه دیگه. الانم دارن جدا میشن. و دوباره کلی بد و بیراه به آن قشر جامعه. من نه جزء آن قشرم، نه دفاع خاصی میتوانم از آنها بکنم نه دشمنی باهاشان دارم. اما به هر حال سکوت کردم. نه گفتم در هر قشری خوب و بد پیدا میشود، نه گفتم این دختر که اوایل ازدواجش روی ابرها سیر میکرد، و نه حتی گفتم پس چهطور نوهی غیرب.س. خودت هم طلاق گرفته است.
۲. در گروه باشگاه مامان، یک نفر اطلاعیهی پرطمطراقی گذاشته و با جوش و خروش فراوان، مردم باغیرت و دیندار را دعوت کرده که فلان تاریخ، در اعتراض به محدودسازی سفر به کربلا در اربعین، اجبار واکسیناسیون، عدم ارائه برخی از خدمات به واکسننزدهها و تبعیت از سازمان بهداشت جهانی، جلوی وزارت کشور تجمع کنند! 😳 من که در این گروه کلاً در سکوت بودم، دیگر خونم به جوش آمد و برایشان کلی مثال و دلیل از حرف و عمل رهبر و روحانیون سمت خدا آوردم که نشان میداد از نظر دینی هم واکسیناسیون و قرنطینه و... کار درستی است. در واقع با اعتقادات خودشان جوابشان را دادم. بعد هم بلافاصله به مامان گفتم: "مامان دوستات حرصم دادن، جوابشون رو دادم. فکر کنم الان از گروه بیرونم کنن!" مامان هم کارم را تایید کرد! تا الان هم نه مرا بیرون انداختهاند نه کسی حرفی زده است!😌
- شنبه ۲۰ شهریور ۰۰ , ۰۰:۳۸
- ادامه مطلب