کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

از دفترچه خاطرات یک خاله (۱۱): سارا

پست دفترچه خاطرات خاله/ عمه قبلی فقط در مورد آرتمیس بود. تصمیم گرفتم در مورد هر خواهرزاده هم یک پست مستقل بگذارم؛ از کوچک به بزرگ! این داستان سارا (۹ ساله)


۱. کیک و بستنی و فالوده گرفته‌ایم و مشغول خوردنیم که مامان می‌رسد. می‌پرسم: "مامان بستنی می‌خوری؟" جواب می‌دهد: "میل ندارم." سارا فوری می‌گوید: "سالخورده‌ها از این چیزا دوس ندارن!"😳 

کمی بعد، پیامی را که در گروه باشگاه مامان آمده برایش می‌خوانم. سارا می‌پرسد: "چرا پیام‌های مامان‌جون روی گوشی شما میاد؟" 

برایش توضیح می‌دهم که مامان‌جون، روی گوشی خودش واتساپ ندارد و به خاطر همین با شماره‌ی من عضو گروه باشگاهشان شده است. می‌گوید: "یعنی بقیه پیرزن‌ها واتساپ نصب کرده‌ن ولی مامان‌جون نکرده؟!" 😐 مامان من فقط پنجاه و چند سال دارد!


۲. دارد سریال مورد علاقه‌اش را می بیند: قصه‌های جزیره. در یک سکانس، پسرکی از پیرزن ۹۰ ساله‌ای می‌پرسد که چرا هرگز ازدواج نکرده است و پیرزن جواب می‌دهد که خیلی سختگیر بوده. سارا بلافاصله رو به من می‌کند و می‌گوید: "فکر می‌کنم منم وقتی بزرگ شم خیلی سخت‌گیر بشم." می‌پرسم: "مثلاً چه جوری؟" می‌گوید: "مثلا هی بگم این این‌جاش این‌جوریه، این اون‌جوریه"!🙄😅


۳. بدون این که اصلاً از این‌جور حرف‌ها در خانه‌ی ما یا خودشان باشد، تازگی‌ها در مورد این حرف می‌زند که نمی‌خواهد برود دانشگاه. تصمیم دارد برود هنرستان، رشته‌ی نقاشی (قبلاً عاشق دوبلوری بود). بعد هم کنکور ندهد و در عوض ازدواج کند!🙁 مامانش کلی حرص می‌خورد و سعی می‌کند نظرش را عوض کند. اما حتی زندگی موفق خاله شارمینی که عاشقش است هیچ تاثیری روی او ندارد!😂


۴. موهای سارا تا پایین کمرش است و باید بگویم او عاشق موهای خودش و البته بقیه است! به طوری که قادر است روزانه ۳_۴ ساعت را جلوی آینه بگذراند و هزار جور مدل روی موهایش پیاده کند؛ از مدل‌هایی که من یا مامانش در اینستا نشانش داده‌ایم تا مدل‌های من‌دراوردی‌اش. جمعه‌ها هم حتماً باید موهای من و خاله نوشینش را شانه کند و ببافد. هر بار هر کدام از خانم‌های موبلند خانواده را می‌بیند، چک می‌کند که موهایش را با کدام کش یا موگیرش و با چه مدلی بسته یا بافته است و اگر زیاد سفت نبسته باشد یا کمی درهم‌برهم شده باشد با اصرار، او را وادار می‌کند موهایش را باز کند و دوباره ببندد یا اجازه دهد خودش این کار را برایش انجام دهد. روی سفت و صاف بودن موهای خودش موقع بستن یا بافتن هم خیلی حساس است و هزار جور کش مو و گیر سر و تل و... در اقسام و انواع و رنگ‌های مختلف دارد و هر روز هم یک مدل جدید به مادر هنرمندش سفارش می‌دهد. همیشه بهش می‌گوییم تو آخرش با این کارهایت همه ما را کچل می‌کنی!😂 بچه‌تر که بود و هنوز خودش نمی‌توانست از پس موهای بلندش بربیاید، همیشه‌ی خدا با مامانش سر این موضوع درگیری داشت. مامانش با کلی اداب موهای او را می‌بست و بعد او کلی غر می‌زد یا حتی گریه می‌کرد که: شل بستی یا کجه یا خط فرقم صاف نیست! و به هیچ صراطی هم مستقیم نبود!


۴. از جمله هنرهای دیگر سارا: تغییر دادن مدل لباس‌هایش با استفاده از سنجاق و گره و بند و...، ایفای نقش در کلیپ‌های پیج مامانش، اختراع مدل روسری بستن، بافت دستبند مکرومه، دوخت عروسک نمدی ساده، دوخت جادستمال‌کاغذی چرمی و..


۵. اوایل که تکلیف شده بود، همین‌که یکی از شوهرخاله‌هایش یا سپهر (خواهرزاده ۱۶ ساله‌.ام) وارد خانه می‌شد یا حتی زنگ خانه را می‌زد، سارا با صدای تیزش چنان جیغی می‌زد که انگار هیولا دیده است بعد با آخرین سرعت می‌دوید به اتاق ته خانه و از آن‌جا داد می‌زد: "سپهرررررر.... نیای تو این اتاق‌ها!" و ما غش می‌کردم از خنده و می‌گفتیم تو اگر سپهر را صدا نزنی او اصلا کاری به این اتاق ندارد! این اوضاع ادامه داشت و "جیغ مواجهه با نامحرم!" برای ما تبدیل به جوک شده بود و سارا هم کوتاه نمی‌آمد تا این که یک روز موقع تماشای عکس‌های روی لپ‌تاپ،به عکسی از جشن تولد ۵ سالگی سارا رسیدیم که نشسته کنار سپهر و دستش را دور گردن او انداخته است! همه‌مان یاد جیغ‌های فعلی سارا در مواجهه با سپهر افتادیم و کلی خندیدیم. به سارا گفتیم ببین چه‌طوری با سپهر عکس می‌گرفتی حالا این‌جوری می‌کنی! باید این عکس رو بزرگ چاپ کنیم بزنیم پشت در اتاقی که می‌دوی توش تا هر وقت دویدی سمت اتاق چشمت بیفته بهت و یه کم تعدیل بشی! 😅 حالا درسته ما این کار را نکردیم ولی از همان روز، سارا دیگر این رفتارها را گاهی و آن هم فقط از سر شوخی و مسخره‌بازی انجام می‌دهد و خودش هم کلی می‌خندد.


۶. (این خاطره مربوط به ۴ سل قبل است که آرتین تازه عقد کرده بود. در یادداشت‌های گوشی‌ام پیدایش کردم و نمی‌دانم قبلا نوشته‌ام یا نه) نگاه سارا و مامانش به طور اتفاقی به هم گره خورده و هر دو بی هیچ حرفی برای هم لبخند زده اند. بعد سارا گفته است: مامان مثل عروس دامادها شدیم! مامانش پرسیده چه طور و او جواب داده خب به هم نگاه کردیم و لبخند زدیم. مامانش فکر کرده سارا با تماشای دایی آرتین و خانمش این کشف را کرده. ولی خود سارا گفته در کامپیوتر خاله شارمین دیدم! حالا فکر می کنید چه دیده است؟ تصویر هدر این وبلاگ را! =/ (گویا قصد داشته‌ام موقع انتشار این خاطره، وبلاگ را لینک کنم ولی الان تعطیل شده و امکانش نیست. تصویری بود از فیلم سینمایی "شب من در خانه مو" که در آن زن و مرد جوانی که یکیشان روی تخت نشسته و آن دیگری یادم نیست کجا، به هم لبخند می‌زنند)🙁


۷. جدیدا فیلمی هم از ۲ سالگی سارا پیدا کرده‌ام که در آن کلی جیغ می‌زند و در برابر شلوار پوشیدن مقاومت می‌کند و همین‌طور با پوشک این طرف و آن طرف می‌دود و از دست مامانش فرار می‌کند. آخر سر، مامانش خسته می‌شود و شلوار را یک گوشه می‌گذارد و دیکر اصرار نمی‌کند. من به سارا می‌گویم بیا بریم ماهیا رو بهت نشون بدم. و او که در حالت قهر به سر می‌برد، ناگهان در یک چرخش ۱۸۰ درجه‌ای، گل از گل می‌شکفد و باصدای تیز بچگانه‌اش می‌گوید: بذار شلوارمو بپوشم! بعد هم خوش و خرم می‌رود شلوارش را برمی‌دارد و سعی می‌کند بپوشد! 😂

  • ادامه مطلب
ربولی حسن کور
۲۲ شهریور ۰۰ , ۰۹:۴۶

سلام

خب اگه طبق مورد دو سختگیر باشه که نمیتونه طبق مورد سه ازدواج کنه!

پاسخ :

سلام.
فکر کنم تصورش اینه که هی سختگیری می‌کنه پسرا هی براش سر و دست می‌شکنن😂 تو قصه‌های جزیره یه هم‌چین چیزایی دیده :)))
غزل سپید
۲۱ شهریور ۰۰ , ۱۵:۵۹

شارمین جون قدیما خیلی دلم میخواست دختر داشته باشم.دلم میخواست هم دختر داشتن و هم پسر داشتن رو تجربه کنم راستش...

اما مدتیه به خدا گفتم خدایا اگر من یکوقت فرزند دیگری داشتم، لطفا هر چی خیر و صلاحه باشه، هر چیزی که من از پسش بربیام، هر چی واسه فندق و ما و خودش و دنیا بهتره...

گرچه که می‌دونم اگر دختر باشه مهرداد دیوانه میشه براش.اینها چون خواهر نداشتن واسه دختر خودکشی می‌کنند🤭🥰

اون شوهر خاله یکسال و سه ماه پیش شوهر خاله شده یا پستش مال یکسال و سه ماه پیشه؟ گیج شدم.حس میکردم بچه تر بودین که!!! البته من پستهای قدیمی رو همه رو قبلاً خوندم

پاسخ :

من اون زمانی که دلم می‌خواست بچه داشته باشم فقط به دختر فکر می‌کردم. خواهرام اذیت می‌کردن می‌گفتن ان‌شالله دوقلو پسر بیاری 😂 اصلا منم واسه همین از ازدواج منصرف شدم کلاً 😎😖🙄😄

اتفاقا می‌خواستم بگم حدس می‌زنم اقامهرداد هم دختردوست باشن. حالا اگه جارس دختر بیاره عروس عزیز می‌شه اون وقت دیگه هر چی گفت واسش گل بفرست 😂😂😂

منم همه پست‌های تو رو خوندم 🤗

نه اون مال زمان بچگیامه.یادمه عروسی خاله‌م تابستونی بود که من مهرش می‌رفتم کلاس اول دبستان. اون پست رو گفتم یک سال و چند ماه پیش نوشتم چون یادمه اون زمانی که نوشتمش داییم که هم‌اسم اون شوهرخاله‌س هنوز از پیشمون نرفته بود. و الان یک سال سه ماه از رفتنش می‌گذره.
غزل سپید
۲۱ شهریور ۰۰ , ۱۲:۳۳

شارمین من برای سارا غشششش... کاش منم خاله ش بودم!

میگم از وضع مامان بگو وقتی با اون کلمات مواجه میشن!

من نمیدونم واقعا دختر داشته باشم چه شکلی میشه؟!!! خیلی دنیای متفاوتی هست فکر میکنم. نمیدونم میتونم با این حجم از جینگول بازی همراه بشم یا نه!

به مامانش بگو اصلا حساس نشن و موافقت یا مخالفت خاصی نکنند. دوره این حرفها کوتاهه و بچه معمولا با بازخوردهای غیر مستقیمی که از اطرافش میگیره به راه راست (اگر راست باشه واقعا) هدایت میشه.

در مورد جیغ بنفش هم بگم که خودت همین چند وقت پیش در مورد شوهر خاله همچین پستی گذاشته بودی و خیلییییی مشابه رفتار میکردین گمونم!والا!خخخ

پاسخ :

عزیزم😍😍😍
مامانم فقط خندید. زیاد براش مهم نبود :)

من فکر می‌کنم نه‌تنها تو خیلی قشنگ وارد دنیای دخترونه‌ش می‌شی، بلکه فندق هم یه داداش حمایت‌گر و عشق آبجی می‌شه. (ستاد تشویق به دخترآوری!😂)

درست می‌گی. حداقل ۹ سال تا کنکورش مونده. تا اون موقع هزار تا اتفاق می‌افته.

غزل جون می‌دونستی این "همین چند وقت پیش" که می‌گی حدود یک سال و دو سه ماه پیشه؟! 
حالا ما جیغ نمی‌زدیم فقط می‌دویدیم و همیشه هم آماده باش بودیم😅
خودت باش
۲۰ شهریور ۰۰ , ۲۲:۵۸

۱.مامانت، سالخورده، پیرزن... من سکوت میکنم!

۳.نظریه من وقتی دهه هشتاد یا و نودیا درباره ازدواج حرف میزنند:خدا روح آدمو ازدواجی آفریده و بحث جمع میشه۱

۴.اگه دستت میخورد به موهاش هم جیغ میزد، موهام رو شل کردی!

۵.خونه ما هم اولش اصی یادشون نیست تکلیف شدن!

پاسخ :

۱. 😂
۳. تو آب به آسیابشون می‌ریزی تازه 😏
۴. آره... یادته؟! 🤦‍♀️
۵. آخه واقعا یه پدیده عجیبیه. من هنوزم پسرای دهه هفتادی فامیل رو یادم می‌ره تکلیف شدن یه وقتا می‌خوام پس‌گردنی بهشون بزنم! یا دستشون رو بگیرم!😂
گندم بانو
۱۹ شهریور ۰۰ , ۱۱:۲۹

حالا خوبه فقط میگه سالخورده و پیرزن و اینا... آبجی کوچیکه هشت ساله که بود فکر میکرد خییییلی از ما کوچیکتره. مثلا بهش میگفتم واسه عروسیت فلان کارو میکنم، میگفت تا اون موقع که تو مردی!  یا یه گوشی جدید خریده بودم، خیلی ازش خوشش اومد، گفت آبجی میشه وقتی مردی اینو بدیش به من؟ یا وقتایی که از یکیمون دلخور میشد میگفت وقتی مردی سر قبرت نمیام:))) 

حالا جالب اینه که تمام مامان بزرگ بابابزرگامون هنوز زنده هستن.:))

پاسخ :

😂😂😂😂😂
یادمه این طور خاطراتت رو می‌خوندم تو وبلاگ. ان شالله همه‌تون عمر طولانی و همراه با شادی داشته باشید :)
بانوچـه ⠀
۱۸ شهریور ۰۰ , ۲۳:۳۴

فکر می‌کنم دخترای زیادی (البته داره روز به روز تعدادشون کمتر می‌شه) که توی خانواده‌های کمی مذهبی هستن اوایل تکلیفشون این سخت‌گیری‌ها رو دارن.

 

 

پاسخ :

درسته. به نظرم یه کمش به خاطر جلب توجهه و این که به بقیه بگن ببین من چه‌قدر مقیدم و چه دختر خوبی هستم! چون هر چه‌قدرم خانواده سخت‌گیری نکنه، باز مشخصه که این مسائل تو چنین خانواده‌ای ارزشه.
هوپ ...
۱۸ شهریور ۰۰ , ۱۵:۴۳

برویم. دو سال شد که ندیدمت دختر.

 

کسی اینو به من بگه کلا قضیه اش کنکل میشه. والاع!

پاسخ :

واقعا تا خواستیم رفت و اومد کنیم کرونا شد 😶 حالا دایرکت هماهنگ می‌کنیم واسه یه وقت مناسب.




کنکل😏 نکن هوپ! شاید از بقیه لحاظ okباشه. حالا یه حجمی از مو رو هم روی سرت تحمل کن! چیزی نمی‌شه.
محمد حسین
۱۸ شهریور ۰۰ , ۱۵:۴۰

بله کورکورانه که باشه، همش بده

اصلش که میگم رفع نیاز های اولیه و داشتن امنیت و داشتن روابط خوب و لذت ساختن و ساخته شدنه. فرهنگ و زبان و فکر گاهی دنبال تضمین اضافیه. مثلا لزوما درس خوندن خوب نیست لزوما کار خوب و مسیر موفقیت اون نیست که بقیه انجام میدن لزوما هنر اون چیزی نیست که بقیه دارن، ازدواج کردن یا نکردن لزوما خوب نیست و خیلی هنر های دیگه هست که زندگی را شیرین کنه

سربازی خیلی خوبه برای همه، البته باید هدفمند باشه، نه این که تخصصی بشه و این قرطی بازیا نه، ولی توش ملیت و خدمت و اجبار و برابری به معنی واقعی تمرین بشه، حالا فرقی داره جنسیت تو کلیت این قضیه؟ ما هنوز ساختارهامون ساختار های قدیمه ولی فکرمون فکر جدید و این باعث بوجود اومدن همون مسائل میشه که یه بار درباره حقوق برابر بهش اشاره کردید. حقوق برابر ممکنه ولی اگر توانایی و وظیفه ها برابر باشه ولی این یه قسمت کمش ژنتیکیه یه قمست بزرگش فرهنگیه، خب درسته اینا را نمیشه یه شبه برداشت ولی میشه در نظر داشت برای اصلاحات بلند مدت.

نتیجه هر دو تا بحث اینه که فرهنگ خیلی خوبه ولی وحی منزل نیست. مثلا چرا ما با قاشق غذا میخوریم میتونیم هم نخوریم این یه فوایدی داره و اصلا نمیتونیم هم نخوریم چون از بقیه جدا یشیم ولی یه ویژگی انسانه، اصل انسان نیست.

 

نقاشی ساختمون :))

 

خدا رحمتش کنه، یادش گرامی

پاسخ :

میشه گفت با کامنتت موافقم ولی بیش‌تر که فکر می‌کنم می‌بینم دوباره داری با یه پست فان، برخورد منطقی می‌کنیا 😂 من اگه دوباره شما رو بیبنم یه بحث فان یا فانتزی پیش می‌کشم ببینم اون محمدحسین مظلوم معصوم خجالتی هم همین برخورد رو می‌کنه یا نه. البته اون موقع یه لنگه دمپایی هم تو کیفم می‌ذارم حتما😐🙄😂




ممنون. خدا رفتگان شما رو هم رحمت کنه. مخصوصا مادر گرامی.
یاس ارغوانی🌱
۱۸ شهریور ۰۰ , ۱۵:۳۳

😂😂😂

وای خدایای چقدر دلم عمه شدن خواست

خدا براتون حفظ کنه این فسقل بچه هارو😃

پاسخ :

😂
البته تو این پست خاله‌ هستم!😁 من فقط یه برادرزاده دارم: آرتمیس. بقیه خواهرزاده‌ن 😍 حالا هوس خاله شدن کن😏😅
هوپ ...
۱۸ شهریور ۰۰ , ۱۴:۳۵

خب الان دلم کیک و بستنی و فالوده خواست.

پس علاقه ب موی بلند توی خانوادتون موروثیه. من ۶ ماهه جلو خودمو گرفتم دوباره کوتاه نکنم ولی اخرش میرم.

پاسخ :

بیا بریم کافی‌شاپ 😁
ارثیه که به بعضی‌هامون رسیده فقط! اون دو تا خواهرزاده‌م که دخترن موهاشون رو همیشه مدل پسرونه کوتاه می‌کنن. :)


ایشالا قبل این که بری، عروس شی. داماد هم شرط ضمن عقد بذاره که موهاتو راپونزلی بلند کنی 😂
صخره نورد
۱۸ شهریور ۰۰ , ۱۳:۰۱

بچه های امروزی نمیدونم چرا گیر دادن به پیرها :))

این جو، نمیخوام دانشگاه برم، میخوام ازدواج کنم رو تو بچه های این سنی من زیاد میبینم اما بعدش کم کم نظرشون تغییر میکنه مگه خانواده بهش دامن بزنن.

پاسخ :

واقعا 😁
ان‌شالله که نظر سارا هم عوض بشه. البته مامانش می‌گه من اصراری ندارم بره دانشگاه یا ازدواج نکنه ولی دوست دارم از الان چنین طرز تفکری داشته باشه که ازدواج رو مهم بدونه و درس خوندن رو بی‌اهمیت.
محمد حسین
۱۸ شهریور ۰۰ , ۱۲:۱۹

سلااام

مورد سه را من بازم دیدم، مد شده بین دهه هشتاد و نودی ها، به نظرم خوبه البته نه اگر کورکورانه باشه، اگر با هدف باشه، مردم همیشه یه قسمت زندگی را بذارن جای همش مثلا تحصیل، کار، خانواده ولی اینا همش وسیله است و یه چیزایی را میخواد تضمین کنه ولی ممکنه از اصلش غاقل بشن. مثلا چی میشد بعد از دبیرستان همه دخترا و پسرا برن سربازی، برن توی خونه مستقل، با سبک و زمان مختلفی ازدواج کنن، یکی بره قای ساختمان یکی بره ریخته گری یکی عکاسی، گاهی برن دور دنیا و ایران بگردن، آشپزی را همه یاد بگیرن و ...

این حساسیت به پیری خیلی جالبه، فکر کنم یکی دلیلش را گفته بود. شاید خودشیفتگی بود (به معنی عام) یا شاید اضطراب مرگ.

فسق و فجور :))

چرا دو تا 4 دارید؟

پاسخ :

سلام.
لزوما خوب نیست و بعید می‌دونم حداقل تو دهه نودی‌ها که نهایتا ۱۰ سالشونه خیلی روند هدفمندی باشه.
اصلش چیه به نظر شما؟
دخترا برن سربازی؟! 🤦‍♀️
من با زندگی مستقل از یه سنی به بعد خیلی موافقم و خیلی دلم می‌خواست تو ایران رایج می‌شد بدون ازدواج، زندگی مستقل تشکیل بدن. 
"قای ساختمون" ؟!

آرمین وقتی بچه بود حساس بود رو این که مامانم نباید بگه پیرم. چون وقتی بابابزرگم فوت کردو ارمین ۴_۳سالش  بهش گفته بودیم به خاطر پیری فوت کرده و فکر می کرد پیرها می‌میرن (کاش خودشم طبق هنون فکر بچگیش پیش رفته بود 😭)


:)
دو تا ۴ رو خودمم تازه فهمیدم! 😐
ن. ..
۱۸ شهریور ۰۰ , ۱۰:۴۵

شعرها که تو مدرسه بود 

اونهای دیگه هم که احادیث بود 

پسر ها و دخترها از هم جدا شدن نه فقط توسط خانواده ی من که توسط فامیلمون

 

و بدبختی اصلی این بود که من با پسرهای فامیلمون همبازی بودم نه با دخترها 

دخترها منو راه نمی دادن

بدبختی تر وقتی که تیزهدشانم قبول شدم! یادمه اومدن سر کمدم و کتابها را نگاه کردن دخترعمه بزرگهام

اما همسنهام که حتی در این حد هم توجه نکردن 

اونا خوشبخت شدن ولی 

حالا من باهاشون کاتم

نمیخوام خوشبختیشونو از این بیشتر ببینم 

برام دردناکه 

 

 

پاسخ :

من یادم نمیاد این‌جور شعرها تو مدرسه 🙄

حالا جالبه واسه ما این طوری بود که وقتی پسرایی که هم‌بازیمون بودن به سن تکلیف رسیدن و ما دخترها شروع کردیم روسری و مانتو بپوشیم جلوشون، بقیه یادشون می‌رفت اینا دیگه نامحرمن، یهو اون وسط می‌گفتن چرا اینا رو پوشیدی؟ یا مثلا پسرا از راه می‌رسیدن بهشون می‌گفتن کسی نیست بیا تو. در حالی که ما بدون روسری نشسته بودیم و بزرگ‌ترا حواسشون نبود! البته یه حساسیت‌هایی هم هست و این طوری نیست که بی‌تفاوت باشیم.

در مورد خواهرزاده‌های خودم هم هیچ وقت جداشون نکردیم یا نگفتیم نباید حرف بزنید و... خیلی عادی و فقط با رعایت پوشش، با همدیگه هستن. 
ن. ..
۱۸ شهریور ۰۰ , ۱۰:۰۲

بله استرس گند و مزخرفی به نام نامحرم و تمسخرهای دیگران در برابر این استرس 

از موهاتون آویزون میشد از زیر کونتون آتش زبانه می کشه و... 

شعرهای چرندی که به جای درس اخلاق و ارتباط مؤثر باید یاد می گرفتیم که توش فقط پسر خاله نامحرمه و پسرعمو نامحرمه داشت 

کاش دوستی یادمون میدادند 

کاش می گفتند نامحرمه که به درک اما پسرخاله است پسرعمو است 

یعنی می تونید با هم دوست باشید 

نه اینکه تامام! 

پاسخ :

تو خونواده ما اصلا چنین جوی که تو فکر می‌کنی وجود نداره. برای ما دهه شصتی‌ها تا یه حدی بود ولی نه این طوری که تو می‌گی. برای بقیه هم که کلا این‌جوری نیس. البته که ما بحث حجاب و محرم و نامحرم رو به وقتش آموزش می‌دیم ولی بازم نه این طوری که تو می‌گی. سارا کلاً یه کم زمینه‌های اضطراب رو داره. و دلیل واکنش‌هاش همینه. وگرنه زینب و نرجس و سپهر هم تو همین فضا به سن تکلیف رسیدن و هیچ وقت این طوری نبودن. 
یاسی ترین
۱۷ شهریور ۰۰ , ۲۳:۱۷

وای آلما هم گیر میده به بابام میگه پیر 🤣🤣🤣

یه بارم از من پرسید مامان بزرگت کی میمیره گفتم نمی‌دونم گفت آخه اندازه کافی پیر شده اومدم بگم فقط پیرا نمی‌میرند که بعد گفتم حالا یهو می‌ره تو فکر اینکه بچه‌ها هم ممکنه بمیرن و بخواد به خودش ربط بده سکوت کردم بدبختی داریم 🤣🤣🤣

وای فقط مورد شش 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

پاسخ :

😂😂😂😂
چه فکرایی می‌کنن این نیم‌وجبیا😂

اخ اخ مورد ۶🤣🤣🤣🤣 یادمه خواهرم با کلی تعجب ازم پرسید سارا چی دیده رو کامپیوترت که اینو می‌گه! منم با حیرت فکر می‌کردم که خدایا من از این فسق و فجورا نداشتم! بعد که اون وب رو باز کردم یهو سارا گفت همین بود. تازه فهمیدم منبع فسق و فجور یکی دیگه‌س 🤣🤣🤣🤣
صـَ ـبا
۱۷ شهریور ۰۰ , ۲۲:۵۶

سلام

وای خداااااا! بند چهارم دقیقا دختر ۹ ساله منه، دقیقا!😍

پاسخ :

سلام صبا جان.
عزیزم😍 خدا حفظش کنه... پس حتما دختر شما هم به هر کی می‌رسه می‌پرسه موهات تا کجاته (سارا از منشی منم پرسید حتی😂)
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan