کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

مشت‌زن نامرئی

همان‌طور که احتمالاً می‌دانید، ناخودآگاه همه‌ی ما پر است از خرت‌پرت‌هایی که حضورشان در خودآگاهمان چندان خوشایند نبوده است و ما برای این که زیاد به خودمان فشار نیاوریم، یواشکی آن‌ها را به انتهای پستوی تاریک و ظاهراً خاموش ذهنمان فرستاده‌ایم تا مزاحم نشوند و این کار را آن‌قدر هنرمندانه و تخصصی انجام داده‌ایم که حتی خودمان هم یادمان نمی‌آید در این پستو چه چیزهایی مخفی کرده‌ایم. 


اما مشکل این‌جا است که آن چیزها یادشان نمی‌رود که هستند و وظیفه‌ی خطیر آزردن ما را دارند؛ طوری که انگار یک عمر فردی نامرئی، یقه‌مان را گرفته و مشت توی صورتمان می‌کوبد و ما درد آن را حس می‌کنیم ولی نه تنها نمی‌دانیم منشا آن چیست بلکه حتی نمی‌خواهیم که بدانیم! 


جالب این که تنها راه کنار زدن مشت‌زن نامرئی، این است که به شکلی آن را مرئی کنیم، روبه‌رویش بایستیم، توی چشم‌هایش زل بزنیم، سر تا پایش را برانداز کنیم و سعی کنیم تمام جزئیات چهره و قد و هیکلش را ببینیم. 


باید سعی کنیم مجبورش کنیم همه‌ی خرت و پرت‌هایی را که در پستو مخفی کرده‌ایم و از یادمان رفته‌اند را تمام و کمال توی صورتمان تف کند! 


حقیقت تلخی است؛ اما ما نمی‌توانیم مشت‌زن نامرئی را از سر خود باز کنیم یا به نحوی از شر مشت‌های تند و تیزش خلاص شویم. تنها کاری که می‌توانیم بکنیم این است که دست کم ببینیم داریم از چه کسی مشت می‌خوریم.


بدتر از همه این که وقتی مشت‌‌زن بی‌رحم و نامرد، مرئی شد؛ وقتی صاف زل زد توی چشم‌هایت و مشت‌های بعدی را به صورتت کوبید، دردش بیش‌تر می‌شود. خیلی بیش‌تر. انگار که نگاه تو موتورش را روشن می‌کند و قدرتش را بیش‌تر. 


معلوم است که از همان لحظه‌های اول، همان وقتی که مشت‌زن کمی رنگ گرفته و کم کم دارد مرئی می‌شود، می‌ترسیم و در برابر درد، طاقت نمی‌آوریم. چیز کمی نیست. خیلی‌هایمان پا می‌گذاریم به فرار. خیلی‌هایمان سعی می‌کنیم با همه‌ی توانمان او را هل بدهیم ته پستو و به زندگی ظاهراً آرام خودمان برگردیم. اما خبر نداریم فرار بی‌فایده است و حتی دورترین نقطه‌ی پستو هم در درون ما است. هر چه بیش‌تر فرار کنیم، رنج روراست و آنی‌مان کم‌تر و رنج عمیق، درونی و مرموزمان بیش‌تر می‌شود. قبول می‌کنیم که آرام آرام اما در همه‌ی عمرمان رنج بکشیم و فقط گاهی هم بزنیم به سیم آخر و دیوانه‌بازی درآوریم. ولی رنج شدیدی را که دوره‌ی خاص خودش را دارد رد می‌کنیم چون تحمل شدتش را نداریم.


آن‌هایی که قوی‌ترند و می‌گذارند مشت‌زن جان بگیرد، باز هم وسوسه می‌شوند تا او را به پستو بفرستند. حتی خود مشت‌زن هم ترجیح می‌دهد در پستو برای خودش خوش باشد و پا روی ما بیندازد و کیف دنیا را بکند و گاه و بی‌گاه مشت و لگدی هم پرتاب کند و دلش خنک شود! 


هر چه پیش‌تر برویم و بیش‌تر دیوارهای پستو را خراب کنیم و به مشت‌زن برسیم و سرتاپایش را برانداز کنیم، درد عمیق‌تری انتظارمان را می‌کشد. اما سرانجام با فروریختن همه‌ی دیوارها، با مرئی شدن کامل مشت‌زن نامرئی، با عریان کردنش جلوی چشم‌های خودمان، خودش از خجالت آب می‌شود و آن وقت، روزهای خوب از راه می‌رسند. روزهایی که هیچ کس از یقه‌ات آویزان نیست و هیچ بار نامرئی روی دوشت احساس نمی‌کنی...

خودت باش
۲۰ شهریور ۰۰ , ۲۳:۰۵

درد اینه که مشت زن یکی نیست!!!

پاسخ :

تیم هستن!😐
تسنیم ‌‌
۱۵ شهریور ۰۰ , ۲۱:۴۲
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

خیلی ممنونم، خیلی خوب توضیح دادی :)

فقط سوالی که پیش اومد اینه که اینکه از چه رویکردی استفاده بشه تشخیص خود روانشناسه دیگه؟‌ و اینکه همه‌ی روانشناس‌ها تو همه‌ی رویکردها مسلطن؟ مثلا من یه مدت همکار روانشناسی داشتم، همه‌ش از CBT صحبت می‌کرد و روی مراجعا انجام می‌داد. یادم نیست اصلا راجع به روانکاوی یا اون یکی دیگه صحبت کنه. تو جامعه همون‌طور که گفتین روانکاوی خیلی مشهورتره و معروف به اینه که برمی‌گرده ریشه‌ای درمان می‌کنه. اینکه خود آدم حس کنه که مشکلش ریشه داره و عملا دنبال روانشناسی با رویکرد روانکاوی بگرده آیا درسته یا نه؟

و مورد بعدی این که **** *** ***** ***** ********* ***** ***** *** ** ******** *** **** ***** ***** ***** *** ***** ** ***** **** **** **** * ***** ** *** ****** *** ***** **** *** **** ** *** ** **** ** ***** ** ******* * **** ** ******* ***** ****** ***** **** **** **** ********** **** ***** ** **** ** **** ** **** **

**** ***** *** ****** ***** ***** *** **** ****** **** **

باز هم ممنون :)

پاسخ :

خواهش می‌کنم عزیزم.
بله تشخیص خود روان‌شناسه.
همه‌ی روان‌شناس‌ها تو همه‌ی رویکردها کاملا مسلط نیستن. معمولا هر روان‌شناسی رویکرد خاص خودش رو داره‌ و از همون استفاده می‌کنه. غالبشون هم همون cbt رو می‌رن. هر چند ممکنه با همه رویکردها آشنا باشن ولی معمولا هر کس از یکیش تو اکثر موارد استفاده می‌کنه. بعضی‌ها هم یه رویکرد غالب دارن گاهی از تکنیک‌های مربوط به رویکردهای دیگه هم استفاده می‌کنن.
این که دنبال کسی دنبال روان‌شناس با رویکرد روان‌کاوی بگرده کار اشتباهی نیست. فقط باید تحملش رو هم داشته باشه :)
قسمت آخر کامنتت رو میام وبت، خصوصی جواب می‌دم
تسنیم ‌‌
۱۵ شهریور ۰۰ , ۲۰:۰۶

سلام

میگم میشه در مورد حیطه‌ی کاری مشاور و روانشناس و روانپزشک و روانکاو برامون بگی و اینکه تخصص هر کدوم تو چه چیزی بیشتره؟ مثلا رفتن پیش روانپزشک الزاما به معنای اینه که قراره دارو بگیریم یا اینکه ممکنه یه روانپزشک جلسات متعدد بذاره برای صحبت کردن و درآوردن ته‌توی قضیه و برطرف کردن ریشه‌های مشکل اونم بدون کمک دارو؟ یا از کجا بفهمیم باید پیش روانشناس رفت یا روانکاو؟ و از اینجور چیزا.

پاسخ :

سلام.
بله حتما.
مشاور و روان‌شناس رو عملاً خیلی نمی‌تونیم جدا از هم بدونیم. این طوری می‌گن که مشاور، راهنمایی می‌کنه و مشورت می‌ده (مثلا برای انتخاب همسر یا رشته تحصیلی) ولی روان‌شناس درمان می‌کنه (مثلاً برای افسردگی، وسواس و...). ولی خب الان تا جایی که من می‌دونم تو هیچ مرکز مشاوره‌ای چنین مرزهایی وجود نداره و عملاً مشاور و روان‌شناس (یعنی فارغ التحصیل رشته مشاوره و فارغ التحصیل رشته روان‌شناسی) یه کار انجام می‌دن.

روانکاوی هم یکی از رویکردهایی هست که در درمان مسائل و اختلالات مربوط به روان استفاده می‌شه. یعنی اونی که مردم بهش می‌گن روانکاو،در واقع همون روان‌شناسه که از رویکرد روانکاوی استفاده می‌کنه. ما رویکردهای دیگه‌ای هم داریم مثل CBT یا ACT ولی خب به دلیل نامعلومی، فقط کسایی رو که از رویکرد روانکاوی استفاده می‌کنند به اسم رویکردشون می‌شناسند و به خاطر همین خیلیا فکر می‌کنند روانکاوی یه چیز جدا از روانشناسیه.

در مورد روانپزشک، تفاوت عمده‌ش با بقیه همین تجویز دارو هست. هیچ روان شناس و مشاوری اجازه تجویز دارو نداره و فقط می‌تونا تشخیص بده که یه فرد به دارو نیاز داره یا نه و اگه داره ارجاعش می ده به روانپزشک.

روانپزشک کار اصلیش تشخیص اختلال و تجویز دارو هست. خب بعضی‌هاشون دقیقا مثل پزشک‌های دیگه رفتار می‌کنن. یعنی چار تا سوال می‌پرسن و شروع می‌کنن به دارو نوشتن. بعضی‌هاشون بیش‌تر وقت می‌ذارن و نشونه‌ها رو دقیق‌تر بررسی می‌کنند. دنبال دلایل می‌گردن و... ممکنه یه مختصر صحبت دلگرم‌کننده یا راهنمایی هم بکنند. ولی بازم اصل کارشون همون تجویز دارو هست. من شنیدم یه سری از روانپزشک‌ها کار روان‌شناسی هم انجام می‌دن ولی نمی‌دونم چه‌قدر از رویکردهای این رشته استفاده می‌کنن و کارشون درست و اصولی هست یا نه. ولی بیشتر فکر می‌کنم همون طور که روان‌شناس حق دارودرمانی نداره، روانپزشک هم نباید حق روان‌درمانی و... داشته باشه. خیلی از روان‌پزشک‌ها هم مراجع‌هاشون رو در کنار دارودرمانی به روان‌شناس ارجاع می‌دن.


در کل به نظر من اول باید رفت پیش روان‌شناس/ مشاور. چون ممکنه مشکل، چیزی باشه که بدون دارو هم حل بشه. ولی اگه بری پیش روانپزشک، اکثریت قریب به اتفاقشون دارو می‌دن. در حالی که اگه رفتی مشاوره ممکنه بدون دارو حل بشه و اگه هم نیاز به دارو بود خودش تشخیص و ارجاع می‌ده. از طرف دیگه، خیلی وقت‌ها، دارو بدون روان‌درمانی بی‌فایده‌س یا دست کم اثرش کمه. یعنی اگه کسی برای کنترل اضطرابش دارو می‌خوره، باید تکنیک‌های مدیریت اضطراب رو هم یاد بگیره یا مثلا با ریشه‌های اضطرابش هم مواجه بشه. این طوری درمان بهتر و پایدارتری خواهد بود.


امیدوارم تونسته باسم جواب سوال‌هات رو بدم. :)
هوپ ...
۱۵ شهریور ۰۰ , ۱۱:۵۳

اخه دقت کردم هر بار کامنت میدم همون موقع سین میخوره برات. ینی خرابه؟

پاسخ :

نهههه... من تنظیمات بیان رو تغییر دادم که معلوم نباشه کی می‌خونم. به خلطر همین اصلا اون نقطه زرده که نشون می‌ده سین نمی‌شه نمیاد اصلا. بذار ببینم کجای تنظیمات بود تو واتساپ عکسش رو برات می‌فرستم



+بعدا نوشت: تو تنطیمات پیشرفته، باید تیک قسمت ارتباط رو برداری.
دچارِ فیش‌نگار
۱۵ شهریور ۰۰ , ۰۹:۵۱

آهان :) ایراد از قالبه بیانه

پاسخ :

بله :)
ن. ..
۱۵ شهریور ۰۰ , ۰۹:۴۹

اینقدر از این چیزا شنیدم که می دونم درباره چی صحیت می کنی ولی خوب، راستش نمی فهممش 

یعنی اون جایی که میگی باید جلو چشم بیاریم و زل بزنیم و فلان و بیسارش رو نمی فهمم

کتابم خوندما 

لایو هم گوش کردما 

ولی نمی دونم چیه 

پاسخ :

یعنی باید با خاطرات تلخ و آزاردهنده مواجه بشیم. باید بگردیم تو ذهنمون اون چیزایی رو پیدا کنیم که به خاطر فشاری که رومون میارن، فراموششون کردیم. باید سعی کنیم ریشه رفتارهامون رو تو گذشته‌ها پیدا کنیم. یه همچین چیزایی
هوپ ...
۱۵ شهریور ۰۰ , ۰۳:۲۷

خانوم اجازه؟ 

ما از مشت‌زن نامرئی‌مون متنفریم. 

حواسمونم هست که از تکنیکای روان‌کاوی واسه نوشتن این پست استفاده کردین. چون خودمون هم جلو چشم روانکاومون زدیم مشت‌زنه رو درب و داغون کردیم. از اون به بعد سد ذهنی‌مون کمتر شد نسبت بهش ولی هنوز دردش اذیتمون می‌کرد و سیخ می‌زنه بعضی وقتا بهمون ولی جرئت مشت‌اندازی نداره دیگه.

(از عمد الان پیام دادم ببینم دوباره سریع سین می‌خوره یا نه! دختررررر بخواب!)

پاسخ :

واقعا مشت‌زن بی‌شخصیتیه 😶

یه فرایند سخت و دردناکیه واقعا. این مقاومته معمولا سطحش بالاست و حتی وقتی شکسته می‌شه باز برمی‌گرده. ولی تا همین‌جاش هم عالی پیش رفتی تو.



نه خواب بودم دیگه 😄
soofi ae
۱۵ شهریور ۰۰ , ۰۲:۲۷

من دقیقا دراون قسمتی هستم که فهمیدم مشت زنی وجود داره حتی دلیل مشت زنی رو میدونم

اما هنوز جرات نکردم دیوار هارو بشکنم و عریان ببینمش!

چون خیلی خیلی رفته اون ته تها...

قدرت میخواد حقیقتا!

+خیلی خیلی خوب توصیف کردین قسمت ناخوداگاه رو:)👏

پاسخ :

آره واقعا نیاز به قدرت و شهامت زیادی داره‌. همین که می‌دونی مشت‌زنی وجود داره و انکارش نمی‌کنی یعنی یه قدم خوب برداشتی.
+ مرسی 😘
رهگذر
۱۵ شهریور ۰۰ , ۰۰:۳۸

سلام

من هروقت یه چیزی راجع به ناخوداگاه میخونم دلم میخواد بفهمم چجوری میشه باهاش روبرو شد

من احساس میکنم تو این زمینه مشکل دارم

یعنی میخوام باهاش رودر رو بشم ولی نمیدونم روش عملیش چجوریه

خانم دکتر لطفا اگر یه روزی دوست داشتین خودتون و اگر زحمتی نیست و اگر وقت داشتین بازم از این نوشته ها برامون بنویسید و بهمون یاد بدین چجوری باهاش روبرو بشیم

من هرچی کتابم راجع بهش میخونم تاثیر زیادش و میفهمم که چقدر مهمه باهاش روبرو بشیم اما واقعیتش اینه نمیدونم چجوری باید اینکارو بکنم

پاسخ :

سلام.
در مورد اهمیت ناخودآگاه کاملا حق با شماست.
در مورد این که چه طور می‌شه باهاش مواجه شد باید بگم کار واقعا سخت و پیچیده‌ایه و به نظرم حتما باید با کمک روان‌شناسی که با رویکرد روانکاوی آشنا هست انجام بشه. ولی با این حال من سعی می‌کنم در خد اطلاعات خودم یه پست در این مورد بنویسم.
دچارِ فیش‌نگار
۱۴ شهریور ۰۰ , ۲۰:۴۹

 

این 4 دیس کیان؟ بدخواهاتون زیاد شده :)

پاسخ :

دیس‌لایک نیست؛ تعداد نظراته. الان شد ۵ تا 😏
حامد سپهر
۱۴ شهریور ۰۰ , ۰۸:۴۹

کاش این فرو ریختن دیوارهای پستو و عریان کردن قیافه‌ی مشت‌زن نامرئی به این آسونیا بود ولی باید جسارت اینکارو به خودمون بدیم چون به قول قدیمیا مرگ یه بار شیون هم یه بار

 

پاسخ :

واقعا خیلی خیلی سخته. و تازه این مشت‌زن‌ها یکی و دو تا هم نیستن. هر کدوم رو مرئی می‌کنی باز چتد تای دیگه هست  :/
غزل سپید
۱۴ شهریور ۰۰ , ۰۰:۵۲

👏👌

پاسخ :

🙋‍♀️❤
محمد حسین
۱۳ شهریور ۰۰ , ۲۳:۴۵

سلااام

خیلی جالب توصیفش کردید، خیلی سخته، نمیشه تحملش کرد، قضیه این درد حیثیتیه، نمیخوایم قبول کنیم که مشت می‌خوریم، مثل پدر و مادری که بچه را گول میزنن که شیطون این کارا کرد، ما هم راحت تریم درد را بندازیم گردن چیزایی غیر از این مشت زن.

این حیثیتی بودن مثالش کسی هست که فقط یه خونه خرابه داره و فکر میکنه این بهترین جای ممکن توی دنیاست و نباید از دستش بده.

یه انگیزه قوی لازمه و یه چشم انداز بزرگ که هر دو باعث میشه بپذیره که برای داشتن یه خونه امن میارزه که این خونه خرابه که الآن توش ساکن هست را خراب کنه.

پاسخ :

سلام.
مرسی. تشبیه شما هم خیلی قشنگ و گویاست. افرین واقعا 👏👏👏
غ ز ل بانو
۱۳ شهریور ۰۰ , ۲۳:۰۷

من تازه از زیر مشت و لگد درومدم 

اما خودمم درست نمیدونم مشت چی رو خوردم

پاسخ :

عزیزم 😟
پس هنوز مونده تا اون مشت‌زن عوضی خودش رو نشون بده 🤦‍♀️
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan