کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

این دفعه رمزی ننوشتم

آمبولانسی که جلوی خانه‌ی همسایه توقف کرده بود مرا به گریه انداخت؛ آن هم بعد از دو سه هفته‌ای که حالم خوب بود...


قصه‌ی من و سوگ، شده است قصه‌ی کسی که در یک دست، یک سینی پر از فنجان‌های چینی دارد و با دست دیگرش، چرخ زندگی‌اش را می‌چرخاند! گاهی چرخاندن چرخ زندگی با یک دست، برایش سخت می‌شود ولی گاهی چنان به آن عادت می‌کند که اصلاً انگار با همین یک دست به دنیا آمده است!


اما امان از زمانی که به در یا دیواری بخورد یا کسی به او تنه بزند و فقط یکی از فنجان‌های داخل سینی روی زمین بیفتد! آن وقت تمام هوش و حواسش می‌رود پی همان یک فنجان و وقتی به خودش می‌آید که تمام فنجان‌های زندگی‌اش را روی زمین ریخته، شکسته و دارد پای برهنه روی آن‌ها راه می‌رود یا حتی غلت می‌زند! 


این طور وقت‌ها خیلی طول می‌کشد تا دوباره برخیزم، زخم‌هایم را ببندم، فنجان‌های تازه در سینی بچینم و دوباره به زندگی‌ام ادامه بدهم...


اما این بار نمی‌گذارم همه‌ی فنجان‌هایم روی زمین بریزد...

  • ادامه مطلب
حامد سپهر
۲۳ مرداد ۰۰ , ۰۸:۳۲

مسیر کاری من هم دقیقا از جلویی بیمارستانی رد میشه که مادر بستری بود و این تکرا هر روزه‌ی اول صبح خیلی سخته:)

ایشالا که خدا مراقب فنجونهای زندگیمون باشه و قدرت تحمل و صبر شکستنها رو بده

پاسخ :

متاسفم 😔😔😔
ایشالا
خودت باش
۲۲ مرداد ۰۰ , ۱۵:۱۸

این شبا دعا میکنم که فنجون هات از تو سینی تکون نخورن...

پاسخ :

مرسی عزیزم
یاسی ترین
۲۰ مرداد ۰۰ , ۲۲:۱۳

آخ بمیرم برای دلت عزیزم 

تو چقدر قوی هستی  🥺💚 خدا بهت صبر بیشتر بده ...

پاسخ :

خدا نکنه عزیزم
مرسی... کاش از درون هم قوی بشم
نگار
۲۰ مرداد ۰۰ , ۱۳:۳۲

منم همینایی که یاس ارغوانی و رویا گفتن...

( شاگرد متقلب، دوباره به اتاق خود برمیگردد.)

پاسخ :

حالا بیا یه چایی بخور و برو 😂
سما نویس
۲۰ مرداد ۰۰ , ۱۱:۴۵

شارمین عزیز.این زیباترین پستی بود که این چند وقت اخیر خوندم..گریه کردم باهاش چون درد مشترکه...خیلی خوب بود.این فنجونا کارشون از شکستن گذشته.انگار تیکه تیکه شده..ولی چاره‌ای هم نداریم جز این که اون تیکه‍‌ها رو به هم وصل کنیم.

پاسخ :

متاسفم که تو هم این تجربه تلخ رو داری عزیزم.
به قول خودت "ولی چاره‌ای نداریم جز این که اون تیکه‌ها رو به هم وصل کنیم." 😢
رویا
۱۹ مرداد ۰۰ , ۱۶:۱۷

عزیزم شارمین جان به دور از هر گونه تعارفی یکی از قوی ترین آدمهایی هستی که تو زندگی ام شناختم و یقین دارم هم خدا هوات رو داره و هم خودت می تونی انقدر محکم بگیری که اصلا هیچ فنجونی تکون هم نخوره .

 

پاسخ :

ممنون. به من لطف داری.
هانیه
۱۹ مرداد ۰۰ , ۱۳:۲۵

سلام 

چقدر عالی توصیف کردید خانم شارمین 😢😢

برای شما و همه دلهایی که درگیر غمن ، ارامش از سوی خدا طلب میکنم . واقعا خیلی سخته .. 🍀

پاسخ :

سلام. ممنون
غ ز ل بانو
۱۹ مرداد ۰۰ , ۰۹:۴۰

ای جان دلم

تو چقدر قشنگ توصیف کردی این غم رو

و مایی هم که تو شرایط تو نیستیم با دیدن چنین صحنه ای قطعا مدتی ناخوش میشیم

یه زمانی مسیرم طوری بود که از فلکه فیض میگذشتم اونم پیاده

دیدن آمبولانس های پزشکی قانونی اوایلش به شدت حالم رو بهم میریخت و تا مدتها درگیر بودم با اون صحنه

تازه اون موقع اون آمبولانس ها فقط پارک بودن و کسی درشون نبود

ولی منو داغون می کرد

تو حق داری

خودت که میدونی این مقوله جدای از داغی که دیدی یکی از ترسهای وجودی مون هم هست و همینه که آدمایی مثل من رو بهم می ریخت

کاش تسکینی توی دست و کلامم برات داشتم

فقط می تونم بگم بیا بغلم شارمین قشنگم

پاسخ :

عزیزمی 💚😍
واران ..
۱۹ مرداد ۰۰ , ۰۳:۲۱

سلام

خدا صبرتون بده فقط میتونم اینو بگم و برای دل داغدیده ات دعا کنم 💚

 

 

 

 

پاسخ :

سلام.
مرسی عزیزم. غم نبینی💚
یاس ارغوانی
۱۸ مرداد ۰۰ , ۲۲:۲۲

شما خودتون استادین چه میشه گفت که قوت قلب باشه و همچنین خودتون ندونین .

تو این شب ها دعا میکنم اینقدر قدرت داشته باشید تا نذارید هیچ کدوم از فنجان ها حتی تکون بخوره :)

 

پاسخ :

مرسی عزیزم.
دعاهات قوت قلبمه 😍
محمد حسین
۱۸ مرداد ۰۰ , ۲۲:۱۴

سلام

چه توصیف روشنی

ایشالا

پاسخ :

سلام.
ممنون 🙌
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan