خب چرا باهاشون حرف نزدی ؟!:)
من وقتی بچه ها رو می بینم کلی ذوق میکنم ^__^
سلام
یاد بچگی های دختر همسایه مون افتادم با خاطره ات :)
از من ده سال کوچکتر بود شایدم ۱۲_۱۳ سال ولی کل بچه های کوچه رو جمع می کرد یه زیرانداز مینداختن وسط کوچه و کلی بچه دورش جمع میشد :))
بعد ریس همه شون بود :)بچه ها یک حرف شنویی ازش داشتن که نگو و نپرس :) ولی خب دختر سر زبون داری بود .
انواع کلمات و جملات زشت رو هم بلد بود و یاد بچه ها میداد .
خواهرزاده ام یه زمانی اومد شهرمون بعد یکمدت پیش دختر همسایه مون بود یک کم ادبیاتش که عوض شد مادرم ناراحت شد و گفت دیگه
نمیذاره بره کوچه می گفت یا باید این دختره مودب بشه یا جای نوه من اینجا نیست .
بعد دختر همسایه مون متوجه شد مادرم ازش ناراحته اومد عذرخواهی کرد و قول داد دیگه حرف زشت نزنه و نزد و اجازه گرفت که خواهرزاده ام دوباره بره پیش شون :)
الان اون دختر سالهاست ازدواج کرده و صاحب دو تا بچه شده :) خدا رو شکر زندگی خوب و خوشی هم دارند .
البته همه بچه های اون محله که می اومدن تو کوچه بازی میکردند :)) و از من هم ده الی پانزده سال کوچکترینشون از من کوچکتر بودند به سر و سامان رسیدند و ازدواج کردند وقته که حتی بچه هاشونم ازدواج کنند اونوقت من کجام؟! اینجا در خدمت شما😅😂😅
الهی که همشون خوشبخت و شاد و سلامت باشن ❤
دلتنگشون شدم ولی :)
یادشون بخیر :)
++
ببخشید اینجا خاطرات منم زنده شد و فکر کنم کامنتم از پستت بیشتر شد :)))
دیگه تقصیر بچه های پستت بود ؛)
من برم بخوابم که فردا مهمونم دارم و عین خیالم نیست که فردا کلی کار ریخته سرم :))
مرسی از تریبون آزادتون ❤
پاسخ :
با بچهای که منو "دختر خانم" میبینه حرفم بزنم؟! 😒😁
من خیلی بچهدوستم ولی نه این که دیگه در کوی و برزن وایسم ذوق کنم یا وارد تعامل بشم 😂
سلام.
چه دختر بامزهای بوده. :)
وای منم یه عالمه خاطره از بچههای همسایهها دارم. باید یه پست بنویسم در موردش 😍
خوش بگذره ❤