کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

خواستگار در روز تولد؛ اونم دووووو تااااا😐😐😐 (پست زرد!)

خب بیاید ادامه‌ی بازی کثیف پست‌های تولدانه‌ی امسال! 🤦‍♀️🙄🤭
همین اولش بگم عنوان پست، صرفاً تیتر جنجالی برای جذب مخاطب بود! 😐😐😐

روز تولدم، از صبح تا شب، خونه‌ی رفیق جان دور هم جمع شدیم. دو تا از صمیمی‌ترین دوستام، هر کدوم یه پسر کلاس اولی دارن که اسم یکی رو می‌ذاریم حمیدرضا یکی رو علیرضا (اسم واقعی‌شون شبیه همیناس).

خب طبیعتا این‌ها منو خاله شارمین صدا می‌کنند. ولی اون روز، یه کم که گذشت، علیرضا شروع کرد بگه: شارمین جون! 🙄 

یه کم بعد دو تایی از اتاقی که توش بازی می‌کردن اومدن بیرون؛ علیرضا عقب وایساد. حمیدرضا اومد سمت من، گفت: "میشه با علیرضا ازدواج کنی؟"😳 طوری که انگار یه سوال معمولی پرسیده، فقط گفتم: "نه" و قبل از این که نگاهم رو ازش بگیرم، فوری اضافه کرد: " پس با خودم ازدواج کن!" 😳😳😳 گفتم: "برو بچه!" و اون دو تا دویدن تو اتاق. ولی اگه فکر می‌کنید دست از سر من برداشتن سخت در اشتباهید!

هی اومدن و رفتن و سعی کردن منو راضی کنن! منم کلا توجهی بهشون نمی‌کردم ولی اینا دست‌بردار نبودن. هر بار من واکنشی نشون نمی‌دادم، دوباره می‌دویدن تو اتاق و با یه نقشه جدید برای مخ‌زنی برمی‌گشتن! 🤦‍♀️ 

حتی یه بار یه حلقه کج و کوله پیدا کرده بودن که دست من کنن! به هم می‌گفتن اگه اینو دستش کنیم دیگه نمی‌تونه قبول نکنه! 😳😂 

به علیرضا گفتم: "آخه تو یه نگا به قدت کن یه نگا به شناسنامه‌ت. من هم‌قد توام؟ هم‌سن توام؟ هم‌فکر توام؟ هم‌جنس توام؟ هم‌رنگ توام؟ چی توام که باهات ازدواج کنم؟" حالا من این کلمات هم‌دار رو همین‌طوری الکی پشت سر هم ردیف کرده بودم‌ها! ولی علیرضا اون "هم‌رنگ" رو چسبید گفت آره رنگ لباس هر دومون زرده! باید با من ازدواج کنی.
 (یعنی از این به بعد تو خیابون راه می‌رید حواستون باشه یهو مجبور نشید با یکی که رنگ لباسشمث شماست ازدواج کنید 😶😶😶).

دیگه خلاصه این بازی کثیف اون‌جایی تموم شد که علیرضا روی مبل خوابش برد و از یه مرد زندگی تبدیل شد به پسربچه‌ای که موقع رفتن، فاصله کوتاه اتاق تا اسنپ پشت در خونه رو با گریه و نق زدن برای این که مامانش بغلش کنه طی کرد!


+ مامان‌های این دو تا بچه خیلی در مورد ازدواج باهاشون حرف می‌زنن. منم آدمی نیستم که تو جمع دوستانه سخنرانی روان‌شناسی کنم و به ارشاد بپردازم! یه سری دیگه که دور هم جمع بودیم، از حمیدرضا و علیرضا معیار ازدواجشون رو می‌پرسیدن. حمیدرضا یه دختر لوس و قهرو می‌خواست که بتونه هی نازش رو بکشه! 😳 علیرضا یه دختر لاکچری می‌خواست! حالا من هیچ کدوم از اینا نیستم (فقط یه کوچولو لوسم🙄). احتمالا معیارهاشون تو این یک سال عوض شده که اومدن سراغ من 😂
یاسی ترین
۳۰ تیر ۰۰ , ۲۲:۳۴

شارمین با این عنوان‌‌ها داری میری سمت تشویش اذهان عمومی و نشر اکاذیب ،😂😂😂😂

یکی از دوستام یه دختر و یه پسر داره پسرش اصرار داره باهاش ازدواج کنه. یا اگر مامان نشد با خواهرش ازدواج کنه میگه چون آجی مهربونه شبا دستمو میگیره بخوابم!

آلما هم گاهی راجع به ازدواج حرف میزنه :/ 

حالا من اصلا بهش چیزی نگفتما بدمم میاد که به بچه از این حرفا بزنی ولی ایشون حرف میزنه به هر حال :/

پاسخ :

اکاذیب؟! تو هم مث واران و x حسودی می‌کنی به من؟! اونم با دو تا بچه؟! 🤣🙄



😂😂😂 تصورات بچه‌ها از شریک زندگی‌شون یه کم زیادی معصومانه‌س.



آره بعضی از بچه‌ها ذاتا ازدواجی‌ان. 🤭 دایی من دو تا دختر داره که خب طبیعتا رفتار اون‌ها با هر دو یه جوره و با هیچ‌کدوم حرفی از ازدواج نمی‌زنن. ولی کوچیکه همه‌ی فکر و ذکرش نه‌تنها ازدواجه، بلکه از الان به فکر ادب کردن همسر آینده‌شه! 😕
واران ..
۳۰ تیر ۰۰ , ۰۴:۴۵

سلام 

خب کجاش زرد بود ؟! 🤔

 

 

+

از دست تو :))))

بابا از من گذشته که به خواستگارهای دوستانم حسادت کنم :))

بخصوص به خواستگارهای شما :دی:))

 

++

ممنونم 

به همچنین دایی عزیز شما رو و تمام رفتگان رو 🙏🌷

 

 

 

پاسخ :

سلام.


رنگ لباس من و علیرضا :/ 🤭


زنده باشی :)
نگار
۲۹ تیر ۰۰ , ۱۸:۴۸

😂😂😂😂😂

در یک روز خیلی بداخلاق، نیشمو وا کردی

خدا نیشت رو به خنده وا کنه

پاسخ :

😂
خدا رو شکر
واران ..
۲۹ تیر ۰۰ , ۱۸:۳۷

تازه میگه پست زرد :|

 

 

 

+

با پستت یاد بچگی یکی از خواهرزاده هام افتادم :) از دایی مرحومم خواستگاری کرد :)

بچه بود همش ۴ سالش بود :)

 

++

جدی فکر کردم خواستگار داشتی منو تا اینجا کشوندی :))

ولی حال و هوای گرفته ام رو یک کم خوب کردی:)

مرسی :*

 

پاسخ :

چه رنگی بود پس؟! 😉


خدا دایی‌تون رو رحمت کنه... اتفاقا منم گاهی خواهرزاده‌هام در دوران طفولیت بهم پیشنهاد می‌کردن با یکی از دایی‌هاشون ازدواج کنم 😂


پس اینا چی بودن به نظرت؟! 😒🤭 نبینم حسودی کنی واران 😂


خدا رو شکر. خوب باشی همیشه 😘
هانی هستم
۲۹ تیر ۰۰ , ۱۶:۰۳

#نه به کلیشه‌های جنسیتی :)))

پاسخ :

😁😁😁
نرگس بیانستان
۲۹ تیر ۰۰ , ۱۴:۴۹

وای :))))))))))))))

شارمین خدا خوبت کنه دختر کلی خندیدم :))))))))))

پاسخ :

😂
همیشه خندون باشی عزیزم
هانی هستم
۲۹ تیر ۰۰ , ۱۴:۲۵

ای بابا همزمان دو نفرو شکست عشقی دادی؟ :(( نمیگی تو روحیه بچه تاثیر داره میشه عقده و باعث ناهنجاری در آینده‌ش میشه؟؟ چی یاد شما میدن تو دانشگاه!؟

پاسخ :

بعضی از آقایون ظرفیت شکست عشقی‌شون بالاست! روزانه چند بار عاشق می‌شن و شکست می‌خورن. 😏 داشتم برای یه همچین روزایی آماده‌شون می‌کردم 🤭
Sky Event
۲۹ تیر ۰۰ , ۱۲:۴۵

امان از بچه ها:| XD

(◕‿◕)

پاسخ :

والا :))
خودت باش
۲۹ تیر ۰۰ , ۱۱:۵۱

خیلی خندیدم!از یه کوچولو بیشتر لوسی!

این شعر در وصف شما سروده شده: آی شیر برنج چایده.  عروس دومادا زایده

پاسخ :

من لوس نیستم اصلا :))


:)))
هوپ ...
۲۹ تیر ۰۰ , ۱۰:۵۸

خدا نکشه تو رو با این تیترات :-// سر صبحی

پاسخ :

تیترهای جذاب ://
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan