_ بابا پول بده برم برا تولد آجی شیرینی بخرم.
+ باشه بابا! بذار خودم شب که اومدم خونه میخرم.
_ نه بده من برم همین حالا بخرم و بیام. باید تو روز تولدش باشه. نباید دیر بشه.
# حالا اشکالی نداره آجی! من ناراحت نمیشم. بذار خود بابا شب میخره دیگه.
_ نه، من میدونم تو چهقد تولدت برات مهمه. باید تو خود روز تولدت بخرم. بابا پول بده میرم سریع میخرم میام.
نیم ساعت بعد:
# پس تو انقد "تولد اجی، تولد آجی" کردی نمیخوای یه شیرینی به خودم تعارف کنی؟!
_ من چیکار به تولد تو دارم؟! خودم دلم شیرینی میخواست! 😳
ده سال بعد:
آرمین منم دلم شیرینی میخواد لعنتی! منم شب تولدم دلم شیرینی زندگیم رو میخواد! دیگه نگو من چی کار به تو دارم... من بیشتر از همیشه دلم برات تنگه تو اولین تولدم بعد از رفتنت...
+ بعدانوشت: فکر کردم حتما باید بیام و این رو بگم. میدونم خوندن این پست ناراحتتون میکنه. خودم هم لحظهی نوشتنش حالم خیلی بد بود. ولی بعدش آرومتر شدم. یه استاتوس گذاشتم از صفحهی قفل گوشیم که بکگراندش آرمینه و تقویمش روز تولدم. میخوام بگم غم دلتنگی و نبودن آرمین همیشه پسزمینهی همهی شادیام هست ولی باز هم شادی وجود داره؛ چون یقین دارم که آرمین هم شاد و خندونه. از شما هم ممنونم که شریک شادی و غمم هستید (۲۰ تیر ساعت ۸:۳۹)
- يكشنبه ۲۰ تیر ۰۰ , ۰۰:۰۰
- ادامه مطلب