راستش را بخواهید خودم در حین نوشتن عنوان، از ذهنم گذشت که: تو همان شارمینی نیستی که همیشه شعارت این بود که برای دوستان دنیای مجازی، وجود خارجی نداری و انتخاب کردهای که همهی روابطتان در همین فضا خلاصه شود؟!🤭 خودم هم باورم نمیشود در عرض کمتر از دو سال، چهار تا دیدار وبلاگی داشتهام.
اما این یکی برمیگردد به یکی از بلاگرهای قدیمی بلااسکای، که مدتها است فقط در اینستا فعال است و وبش را به روز نمیکند؛ اما میدانم که بعضیهایتان او را میشناسید.
اسم وبلاگش "من خیلی تنهام بود" و با اسمهای مختلفی مینوشت: دختر خوب، ترانه، کیت، کی؟ و... ولی من با اسم واقعیاش، که اسم خیلی قشنگی است راحتترم و ترجیح میدهم اینجا از حرف اول اسمش استفاده کنم: ه.
فکر میکنم حدود ۴ یا ۵ سالی از آشنایی من و ه بگذرد و در دو سال اخیر، بارها و بارها تصمیم گرفتیم ملاقات حضوری داشته باشیم. حتی مکان قرار و ساعتش را هم مشخص کردهایم ولی هر بار به دلیلی، از جمله نگرانی هر دویمان از قرار وبلاگی، کنسل کردهایم.
تا این که همین چند ماه پیش، قرارمان را در کلینیک من تنظیم کردیم؛ ولی همان هم بارها و بارها کنسل شد و بالاخره دو سه هفتهی پیش، همون روزهایی که وسط چالشهایی که به آن دعوتم کرده بودید زندگی میکردم، یک روز ه و دو تا دختر دوستداشتنی و قشنگش، به کلینیک آمدند و چند ساعتی با هم بودیم.
من مثل همهی قرارهای وبلاگی قبلی، اصلا حس غریبگی نداشتم و احساس نمیکردم برای اولین بار است که او را میبینم. ه یک دختر زیبا و دوستداشتنی، مهربان و احساساتی بود که خیلی قشنگ میخندید و واقعا نمیشد که دوستش نداشت.
از خودمان حرف زدیم، از دوستهای وبلاگی مشترکمان، از بچههای ناز او و...
البته که دیدار کوتاهی بود و دلمان میخواست بیشتر میتوانستیم کنار هم باشیم. ولی مطمئنم باز هم میبینمش 😍
- دوشنبه ۷ تیر ۰۰ , ۰۰:۵۸
- ادامه مطلب