۱. ده بیستتا از وبلاگایی که میخونید رو معرفی کنید.
به دعوت دردانه
تو چالش ۸ گفتهم!
۵. اگه پدر و مادر شدین یا الان هستین ولی به سابق برگردین چه کاری برای بچهها ( نه لزوما بچه کوچیک ، کودکی و بزرگی ) انجام میدین و چه کارهایی انجام نمیدین (از تجربیات کودکی خودتون و پدر و مادری خودتون یا اطرافیانتون).
به دعوت رویا
من مادری رو از دوران نوجوانی و با تولد آرمین شروع کردم. وقتی به دنیا اومد با خودم عهد بستم نذارم کمترین سختی تو عمرش داشته باشه. با همهی وجودم تلاش کردم و ازش حمایت کردم. ولی پنج سال آخر عمرش خیلی سختی کشید و مقصرش من بودم. هیچ وقت نمیخوام بچهای داشته باشم؛ ولی اگه برمیگشتم به عقب، بیشتر از حمایت کردن، سعی میکردم با سختیهای زندگی آشناش کنم و بهش یاد بدم چه طور قوی باشه...
۳۷. بحث در مورد تابوی بکارت
به دعوت نیروانا
راستش من اصلا اعتقادی به این ندارم که در شکستن تابوها، از اون ور بوم بیفتیم و به بهونهی اینکه تابو بودنشون بهمون ضرر زده حالا باید جارشون بزنیم. مثلا من دلیلی نمیبینم در مورد تجارب دوران پریودی هر جایی و تو هر فضایی حرف بزنم و توضیح بدم که مال من چهطوریه یا چهطوری بوده. بلکه ترجیح میدم به برادرم/ پسرم یاد بدم که نذاره مادر/ خواهر/ همسرش از این بابت خجالت بکشه یا اذیت بشه.
در مورد بکارت هم که تابوتره! نظرم همینه. یه سری حرفای کلی هست که انقد همه گفتن دیگه تکراری شده. مث این که بکارت فقط به جسم نیست و زن و مرد نداره و... و خب به نظر من بعضیهاش هم بدون فکر بیان میشه و صرفاً ادای روشنفکریه. خیلیها جوری در این مورد حرف میزنن که اصل پاکدامنی زیر سوال میره. در حالی که افراط در اهمیت دادن به وجود بکارت جسمی در دختر و اون رو تنها نماد پاکی دونستنه که اشتباهه. به نظرم به جای اون رسم احمقانهی پزشک قانونی رفتن دختر و ارائهی سرفرازانه و غرورآمیز نتیجهی تست به خونوادهی دوماد، باید به دختر و پسرمون یاد بدیم که چارچوب رابطه با جنس مخالف چیه و چه چیزهایی اشتباهه و چرا اشتباهه. من مدتهاست دارم سعی میکنم به پسرهای دوروبرم بفهمونم پسری که رابطهی غیرمجاز داره، به اندارهی اون دختر، از ارزش معنوی خودش کم کرده.
+ فالورای گلم فساد و فحشای پستمون چهطوره؟! 😂😂😂
۴۲. خنده دار ترین کارهایی که توی مدرسه/ دانشگاه انجام دادیم حالا یا ضایع شدیم یا نشدیم و خفن بوده
مال من نه خیلی خفنه نه خیلی خندهدار و نه خیلی زیاد! کلا بچهی اروم و سربهزیری بودم همیشه.
ولی حالا واسه این که پیچوندن به نظر نیاد یه اشاراتی میکنم!
الف) من تو دوران لیسانس، چند ماه کار دانشجویی داشتم و صابکارم (یا به قول دوستام: اوسام= استادم) یه پسر خیلی جوون، از کارمندای دانشگاه بود. یه بار من تو اتاق کارش داشتم کارهایی که بهم سپرده بود رو انجام میدادم و خودش اتاق کناری بود. یهو دوستام رسیدن و وقتی دیدن اوسام نیس، اومدن تو نشستن به هرهر و کرکر. یواش بهشون گفتم اقای فلانی اونوره یه کم یواش. اینام افتادن رو دنده مسخرهبازی خواستن منو ضایع کنن. یکیشون بلند گفت: راستی شارمین! از دوسپسرت چه خبر؟! منم که میدونستم آقاهه داره میشنوه، خودم رو از تک و تا ننداختم و خیلی عادی گفتم: کدومشون رو میگی؟ گفتن اونی که ماه پیش باهاش دوست شدی! گفتم ماه پیش با سه چار نفر دوست شدم کدوم منظورته؟! دیگه کم آوردن!
ب) تو همین کار دانشجویی، یه بار بهم گفت فیش حقوقی اساتید رو تو باکسهاشون بندازم. من نمیدونم چرا تو ذهنم این بود که حقوق همهی اساتید برابره و فیش حقوقیشون کپی همدیگهس! نگانکرده همه رو انداختم. فرداش همهشون به اوسام غر زده بودن که فیشمون رو اشتباه انداختی تو باکس! 😎
ج) یه بارم خوشحال و شاد و خندان، درس معارفم رو با گروه برادرا گرفتم (ندیده بودم این کد مال درس اوناس). سامانهی خنگ هم به جای این که همون موقع بهم بگه تو مگه خودت برادر و پدر نداری که با پسرای مردم کلاس میگیری، به روی خورش نیاورد و بعدا درسم خود به خود حذف شد و از اونجایی که بقیهی گروهها هم پر شده بود و این درس پیشنیاز درس دیگه بود، من اون ترم هیچ درس معارفی نتونستم بگیرم و بعدم ۸ ترمه شدم! 😐
د) یه بار تو دوران ارشد، گوشیم رو روی یه میز تو کریدور دانشکده جا گذاشته بودم و خودم نمیدونستم. بعدش دوباره از همونجا رد شدم و یه پسره رو دیدم که یه گوشی صورتی دستشه و داره حرف میزنه. به خودم گفتم چه پسر جلفی! نمیدونم چهقدر بهدش دیدم گوشیم نیست و هر جی فکر کردم یادم نیومد کحا گذاشتم. ولی تهش یادم به گوشی صورتی پسره افتاد و فهمیدم گوشی خودم بوده!!!🙄
++ با اجازهی دوستان، اول تیر ماه، پست ثابت رو از ثابتی درمیآرم و به روال قبل برمی گردم. البته چالش شماره ۳ رو هم همون موقع میذارم انشاا... . و شما چاهار روز وقت دارید که جرات و حقیقتهای خفن طراحی کنید به همراه جریمه برای نپذیرفتن هیچ کدام! 🤦♀️😟😒😁
- پنجشنبه ۲۷ خرداد ۰۰ , ۲۳:۴۲
- ادامه مطلب