رفتیم به اون خونه ای که کمتر از یک سال توش زندگی کرده بودیم و شروع همه غصه هامون از اونجا بود. خونه ای که من تنها چیزی که ازش دوست داشتم پنجره اتاق خودم بود که به حیاط باز میشد. پنجره ای که ارمین از سمت حیاط مینشست جلوش و ساعتها با هم حرف میزدیم.
- يكشنبه ۷ دی ۹۹ , ۰۰:۰۴
- ادامه مطلب