کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

خواب (۸): با صد هزار دیده تماشا کنم تو را...

آرمین برگشت. همان پیرهن سفید چهارخانه را پوشیده بود. خوشحال بود. آمده بود به ما سر بزند. در پوستم نمیگنجیدم. نمیدانستم چطور آمده است. برایم مهم نبود. مهم این بود که هست. نمیدانستم آمده است که بماند یا دوباره برمیگردد. برایم مهم نبود. مهم این بود که حتی اگر ۵ دقیقه هست، من از پنج دقیقه کنارش بودن لذت ببرم. همه خواهرها و یچه هایشان آمدند. بچه ها میخواستند شب را پیش آرمین بخوابند. نمیدانستیم فردا صبح که بیدار میشویم او هست یا نه. نمیدانستیم اگر قرار است دوباره نباشد، ناگهان نیست یا دوباره همان فرایند ۲۶ شهریور تکرار میشود. اما همین کافی بود که آن شب را با او باشیم. در نهایت ازش خواستم بماند. جوابی نداد. و من مصمم بودم هر چقدر که هست بهره بگیرم.




۹لبخند۹۹ را یادتان نرود.

خودت باش
۲۲ اسفند ۹۹ , ۲۲:۱۲

کاش تند تند بیاد بهت سر بزنه که حال دلت خوب باشه...

پاسخ :

کاش 😊
آتشی برنگ اسمان
۲۲ اسفند ۹۹ , ۱۲:۳۶

الهی قربونت بشم..... الهی ک ارمین زود ب زود به خانواده ش سر بزنه🙏🏻

پاسخ :

فدای تو... 😘😘😘
یاسی ترین
۲۱ اسفند ۹۹ , ۲۱:۴۰

عزیزم... حس دلتنگی و خوشی و ذوق و اضطراب رو باهم داشتی.

باز خوبه که دیدیش 

روحت شاد برادر مهربون❤

پاسخ :

فدات 😘😘😘
نسرین
۲۱ اسفند ۹۹ , ۱۵:۲۴

وقتی پدر و مادرم را از دست دادم، مرگ آنها را پذیرفتم و آرام گرفتم. اما هنوز بعد از بیست و هفت سال، مرگ برادرم را باور نکرده ام!

فقط به غمش خو گرفته ام.

او هم گاهی مهمان من میشود. خودش می اید. تکیه بر دیوار روبرویم می زند، دستها را به سینه صلیب می کند و مرا به لبخندش مهمان می کند. همیشه بی کلامی می گوید: تنهات نمیذارم. کنارتم. هستم... هستم.

هر زمانی که عمل جراحی دارم، مادر و پدرم را هم با خودش می آورد. و اتاق من پر از ملاقاتی می شود. 

 

بله من آدم خوشبختی ام شارمین گرامی. تشخیص شما بیست (یک خروار گل و لبخندی از مهر)

پاسخ :

روحشون در آرامش.
چقدر زیبا 😍
خوشبختیتون پایدار 😘😘😘
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan