سلام.
درست است که اینجا دفتر خاطرات یک مشاور کودک است. ولی امشب این مشاور کودک میخواهد در مورد مراجعین همکارهایش بنویسد آن هم با موضوع مشاورهی پیش از ازدواج!
تا قبل از این که خودم کلینیک بزنم فکر میکردم آدمها قبل از ازدواجشان، خیلی شیک و مجلسی میروند پیش مشاور و رهنمودهای او را چراغ راه زندگی خویش قرار میدهند! زیاد پیش آمده بود که دوست و آشنا از من میخواستند مشاور پیش از ازدواج کاردرستی به آنها معرفی کنم و من خوشحال بودم که مردم اینقدر بافرهنگ شدهاند. اما زهی خیال باطل!
وقتی کلینیک زدم اولاً کمترین تعداد مراجعین ما مربوط به حیطهی پیش از ازدواج بود و البته هنوز هم هست! یعنی این طور برایتان بگویم که در این حدود یک سال، ما به تعداد انگشتان دو دست هم متقاضی مشاورهی پیش از ازدواج نداشتهایم.
دوماً همین چند متقاضی محدود هم، خیلی جدی نبودند! یعنی این طور به نظر میآمد که آنها از قبل تصمیمشان را گرفتهاند ولی دختر برای کلاسش، میخواسته یک مشاورهای هم برود و پسر هم از آنجایی که هنوز اسب نجیبش از روی پل نگذشته، مجبور بوده بپذیرد!
حالا برایتان چند نمونه را تعریف میکنم تا متوجه منظورم بشوید:
۱. مراجعی تماس گرفت و برای مشاوره پیش از ازدواج نوبت خواست. منشی گفت این هفته وقت مشاورهایمان پر است و انشالله برای هفتهی آینده با شما تماس میگیریم. هفتهی بعد که تماس گرفت، مراجع گفت ببخشید من عجله داشتم رفتم یک جای دیگر! یعنی آنقدر عجله داشته که حتی یک هفته هم نمیتوانسته صبر کند. در حالی که آدم هر چه قدر قبل از ازدواج وقت بخرد، برد کرده است.
۲. دختر و پسر آمدند تستهایی را که برای مشاوره پیش از ازدواج باید بدهند را پر کردند، برای هفتهی آینده نوبت رزرو کردند و رفتند. هفتهی بعد که آمدند گفتند ما قرار عقد را برای آخر هفته گذاشتهایم و حالا هم فقط چون تست داده بودیم آمدهایم که تفسیر تست را بشنویم و دیگر نیازی به مشاوره نداریم! دو سه ماه بعد دختره تنهایی آمد تا برای طلاق با مشاور صحبت کند! من این دو تا را فقط یک بار در سالن انتظار دیدم و در همان برخورد کوتاه، متوجه یکی دو تا نشانهی هشداردهندهی خیلی پررنگ در پسره شدم. ولی گویا آنها مسائلشان را جدی نگرفته بودند.
۳. پسر ۱۶ ساله و دختر ۱۳ سالهای که با هم دوست بودند و قصد ازدواج داشتند، با مادر دختر آمدند و البته هدف اصلی خانوادهها این بود که مشاور آنها را از ازدواج و دوستی منصرف کند. وقتی مادر دختره در اتاق بود، پسره بعد از صحبت با منشی (که دو سال از من بزرگتر است) رو به دختره گفته بود: حالا بعد نگی چرا به یکی دیگه نیگا کردیا!).
۴. دختر و پسر بعد از جلسه اول، به منشی گفته بودند مشاورتان خیلی دارد ما را به چالش میکشد و گویا نظرش مثبت نیست. ما میرویم یک جای دیگر!
۵. خانم و آقای نزدیک چهل ساله که هر دو ازدواج دومشان بود، در سالن انتظار جوری با هم رفتار میکردند که منشی تردید کرده بود که آیا درست شنیده است که مشاوره پیش از ازدواج میخواهند؟! آنها نزدیک به یک تومان برای جلساتشان هزینه کردند اما وسط کار، ناگهان پسره گفت که حاضر نیست از قبل بیعانه پرداخت کند و به خاطر همین دیگر نیامدند!
۶. شاید تنها مورد مشاورههای ازدواجمان که خیلی جدی برای مشاوره آمده بودند و جلساتشان را به خوبی ادامه دادند، آن دختر و پسر دوستداشتنییی بودند که یک لشکر همراه داشتند و مجبور شدم خودم شخصاً با آنها صحبت کنم تا راضی شوند دفعهی بعد فقط یک نفر، دختر و پسر را همراهی کند. ولی حتی اینها هم فقط برای دختره جدی بود. پسره جلسهی آخر گفت ما حتما بعد از ازدواج هم میآییم. به نظر من اصلاً مشاوره برای بعد از ازدواج است که آدم وارد زندگی مشترک میشود و خود واقعیاش را نشان میدهد. وگرنه قبلش که هر کس سعی میکند خودش را خیلی خوب نشان دهد!
+ من خیلی دغدغه رازداری دارم! خیلی چیزها هست که در مورد کلینیک دلم میخواهد بنویسم ولی میترسم اخلاقی نباشد. به نظرم اینکه کسانی مثل دکتر هوپ و دکتر ربولی خاطرات مریضهایشان را مینویسند غیراخلاقی نیست، چون کار یک پزشک با کار روانشناس خیلی فرق دارد. چیزهایی که آنها مینویسند نه چندان شخصی است و نه باعث میشود من مخاطب به خودم بگویم: "اِ؟! پس پزشکها رفتارهای ما را برای این و ان تعریف میکنند" و حس اعتماد و امنیتم را از دست بدهم و دیگر به هیچ پزشکی مراجعه نکنم. اما خاطرات یک روانشناس میتواند به پنهانیترین بخشهای زندگی افراد مربوط باشد و بازگو کردنشان، حتی بدون نام و نشان، احتمالا حس بیاعتمادی ایجاد میکند. و با توجه به این که مراجع برای حضور در اتاق مشاوره نیاز به امنیت روانی بالایی دارد، نوشتن خیلی از خاطرات، خیانت به مراجع و حتی روانشناسان است. پس من فقط چیزهای کلی یا چیزهایی را که در خارج از اتاق مشاوره (در سالن انتظار یا موقع رزرو نوبت یا پرداخت هزینه) اتفاق میافتد را مینویسم و لطفا شما هم روی کارم نظارت داشته باشید و اگر از این محدوده فراتر رفتم تذکر بدهید. با تشکر! 🙏🌱
- يكشنبه ۱۲ ارديبهشت ۰۰ , ۲۲:۲۷
- ادامه مطلب