کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

بغلم کن که جهان کوچک و غمگین نشود....

عجب خوابی بود! چقدر دلچسب و واقعی... تو آمده بودی، نه از دنیای بعد از مرگ، که از یک مسافرت معمولی اما طولانی... و ما عزادار بودیم؛ عزادار برادری که نه تو بودی و نه آن برادر دیگرمان ولی برادرمان بود. تو هم عزادارش بودی و وقتی رسیدی همه گریه کردند. من؟! انگار که در تمام این ۴۴ روز آغوش امنی برای خالی کردن غمهایم پیدا نکرده بودم خودم را به تو رساندم و در آغوشت به شدت گریه کردم؛ گریه کردی... و وقتی بیدار شدم غرق در لذت همدردی گرم و زنده تو بودم! میدانی داداش جان!؟ هنوز هم هیچ کس مثل تو نمیتواند مرا آرام کند؛ حتی اگر در خواب باشد؛ حتی اگر مشکلم، داغ خودت باشد...
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan