تمام این روزها حواستان به ویرانه های دلم بود و هر کس به سبک خودش سعی کرد کنارم باشد و تسلی ام بدهد. میدانم که هیچ وقت نتوانستم پاسخ مناسبی به محبتتان بدهم و بیشتر وقتها فقط سکوت کردم. از این که نوشته هایم ناراحتتان میکند شرمگینم؛ خواستم جمع کنم بروم اما راستش را بخواهید من بدون این نوشتنها، طاقت نمی آورم... این که گاهی در پستها نوشته ام که شما درد مرا درک نمیکنید، گلایه نیست؛ صرفا یک جمله توصیفی است و من حقیقتا خوشحالم اگر تجربه های ما را تجربه نکرده باشید... لطفا بگذارید اینجا به سوگواری ام ادامه دهم. برای بازسازی یک برج فروریخته زمان زیادی لازم است... مرا ببخشید که با نوشته هایم ناراحتتان میکنم... 😔
- چهارشنبه ۷ آبان ۹۹ , ۲۳:۴۴
- |